بهداری

/behdAri/

مترادف بهداری: بیمارستان، دارالشفاء، درمانگاه

معنی انگلیسی:
dispensary, public health

لغت نامه دهخدا

بهداری. [ ب ِ ] ( حامص مرکب ، اِ مرکب ) وزارت یا اداره ای که عهده دار رسیدگی به اموربهداشت و صحت مردم است. صحیه. ( فرهنگ فارسی معین ). اداره ای که برای مواظبت بهداشت مردم تأسیس شده است.این کلمه بجای صحیه اختیار شده است. ( فرهنگستان ).

فرهنگ فارسی

( وزارت ) بر اثر کنفرانس صحی بین المللی که به سال ۱۲۷۹ ه.ش . ۱۹٠٠ م. در پاریس منعقد شد ونماینده ایران نیز قطعنامه آنرا امضا کرد اولین مجلس حفظ الصحه دولتی در سال ۱۲۸۴ ه. ش . ۱۹٠۴ م . در تهران تشکیل شد و نظامنامهای برای آن نوشتند . این مجلس تا اواخر ۱۲۹۹ بر قرار بود تا در سال ۱۳٠٠ [ وزارت صحیه وامور خیریه ] تاسیس شد و چند ماهی بدین نام بود وسپس بنام (( صحیحه کل مملکتی ) ) نامیده شد و آن ضمن تشکیلات وزارت کشور اداره میشد . در سال ۱۳۲٠ طبق قانون مصوب مجلس شوری به [ وزارت بهداری ] تبدیل گردید . در دی ماه ۱۳۲۴ برای دو سال سازمان قانونی آزمایشی ازکمیسیون بهداری مجلس شورای ملی گذشت و سپس در مرداد ۱۳۲۹ نظر به اختیارات حاصل از قانون تیر ۱۳۲۸ سازمان جدیدی از تصویب هیئت تصفیه کارمندان دولت و تجدید نظر در سازمان وزارتخانه ها گذشت . وزارت بهداری شامل ادارات و موسسات ذیل است : شورای عالی بهداشت شورای عالی معاونت عمومی بنگاه پاستور بنگاه دارویی هیئت عالی بازرسی اداره کل بهداشت اداره کل معاونت عمومی اداره بهداشت بین المللی اداره اطلاعات و تعلیمات بهداشتی اداره کارگزینی اداره حسابداری اداره دفتر فنی وزارتی .
وزارت یا ادارهای که عهدهدار رسیدگی بامور بهداشت و صحت مردم است صحیه .

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) وزارت یا اداره ای که عهده دار رسیدگی به امور بهداشت و سلامتی مردم است .

فرهنگ عمید

سازمان یا اداره ای که به کارهای مربوط به بهداشت مردم رسیدگی می کند.

پیشنهاد کاربران

بپرس