بواسحاقی

لغت نامه دهخدا

بواسحاقی. [ اِ ] ( ص نسبی ) رجوع به ابواسحاق و ابواسحاقی و بواسحاق شود.

فرهنگ فارسی

۱ - منسوب به بو اسحاق ۲ - فیروزه منسوب به کان بو اسحاق نیشابور : ( راستی خاتم فیروز. بو اسحاقی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود . ) ( حافظ )

فرهنگ عمید

= ابواسحاقی: راستی خاتم فیروزۀ بواسحاقی / خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود (حافظ: ۴۲۲ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس