بو کشیدن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
بو کشیدن، عطر زدن
بو کشیدن، بینی مالیدن به
نالیدن، تو دماغی حرف زدن، بو کشیدن، زهد فروشی کردن، با صدای بلند نفس کشیدن، با زحمت از بینی نفس کشیدن
خر خر کردن، استشمام کردن، بو کشیدن، بینی گرفتن، فن فن کردن، موس موس کردن، خرناس کش، اب بینی را بالا کشیدن
کش رفتن، جستجو کردن، بو کشیدن
فارسی به عربی
رائحة
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید