بوزابه

لغت نامه دهخدا

بوزابه. [ ب َ ] ( اِخ )بزابه. اتابک بوزابه حاکم فارس در زمان الب ارسلان سلجوقی. حکومت بوزابه در فارس به اجماع مورخین فقط ده سال بوده است و ابتدای آن از سنه 532 هَ. ق. است.وی در جنگی که مابین او و سلطان مسعود روی داد بدست همان سلطان در موضعی مابین اصفهان و همدان موسوم به مرج قراتکین کشته شد. ( از حاشیه شدالازار ص 272 ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بوزآبه. بوزابه ، یا بوز اَبه (مق ۵۴۲ق /۱۱۴۷م )، از امیران و اتابکان ِ ترک ِ دستگاه سلاجقه و فرمانروای فارس بود. وی ظاهراً فعالیت ِ رسمی ِ سیاسی و نظامی را در خدمت مِنْگوبَرْس ، حاکم فارس آغاز کرد و در زمره دستیاران بزرگ او در حکومت درآمد و آن گاه نایب او شد.
لیاقت و دلیری ای که بوزابه در خدمت طغرل سلجوقی نشان داد، اشتهار و بلندی پایگاه او را در پی داشت . اما وی به روزگار سلطان مسعود سلجوقی ، به اقتدار و نفوذ بسیار دست یافت . با این همه ، به مخالفت با سلطان برخاست و چند بار با وی به نبرد پرداخت ؛ سرانجام هم جان خود را در این راه از دست داد. نخستین نبرد او با سلطان مسعود در اواخر سال (۵۳۱ق /۱۱۳۷م ) در «پنج انگشت »، نزدیک همدان روی داد که طی آن منگوبرس کشته شد و بوزابه که شجاعت بسیار نشان داده بود، به انتقام خون او کسانی از یاران سلطان را که اسیر کرده بود، کشت . پس از این واقعه ، بوزابه بر فارس چیره شد و به حکومت نشست .
← حکومت بر فارس
اندکی بعد، سلطان مسعود به اصفهان آمد و در این هنگام ، بوزابه و امیر عبدالرحمان بن طُغایَرَک ، از امیران بزرگ آن دوران و امیر عباس ، حکمران ری برضد سلطان مسعود متحد شدند. بوزابه محمد و ملکشاه فرزندان سلطان محمود را به اصفهان برد و در مقابل مسعود علم مخالفت برافراشت . مسعود ناگزیر به بغداد عقب نشست . و از آن جا اتابک ایلدگز را به کمک طلبید و او نیز اتابک چاولی را با لشکری فراوان نزد سلطان مسعود فرستاد.
روابط سلطان مسعود و بوزابه
سلطان مسعود برای دفع بوزابه ، سپاهی به سرکردگی امیر چاولی به اصفهان فرستاد، اما اینان کاری از پیش نبردند، و بازگشتند. روابط مسعود و بوزابه همچنان رو به تیرگی داشت تا امیر عبدالرحمان به وساطت برخاست و سرانجام ، بوزابه را به اردوی سلطان در گلپایگان برد. آن گاه مقرر شد که بوزابه به اتابکی ِ ملک محمد منصوب شود و وزیر او، تاج الدین بن دارَست وزارت سلطان را در دست گیرد. این توافق دیری نپایید و امیران ِ یاد شده بار دیگر در مقابل سلطان مسعود جبهه آراستند. بوزابه نخست به همدان ، و از آن جا به فارس رفت ، امیر عباس رهسپار حدود دامغان شد و سلطان مسعود رو به ری نهاد. و امیر چاولی را مأمور تعقیب بوزابه کرد؛ آن گاه خود به سرکوب امیر عباس رفت . چاولی در تعقیب بوزابه به همدان رسید؛ اما جنگی رخ نداد، بلکه چاولی به استمالت بوزابه پرداخت و توافق شد که دو امیر به مقر حکومت خود بازگردند. سلطان مسعود از این صلح نگران و بدگمان شد و خود آهنگ نبرد داشت که چاولی ناگهان در جمادی الاول سال ۵۴۱/اکتبر ۱۱۴۶ در زنجان درگذشت . چون چاولی درگذشت ، بوزابه و امیر عبدالرحمان و امیرعباس با این شرط متحد شدند که سلطان مسعود پیشنهادهای آنان را اجرا کند، اما دیری نپایید که عبدالرحمان و عباس بر اثر تهاجم سپاه سلطان مسعود از پای درآمدند. بوزابه نیز محمد و ملکشاه را به اصفهان برد و در آن جا محمد را بر تخت نشاند. آن گاه همراه ِ وی به همدان رفت و در نزدیکی ِ این شهر فرزند امیرعباس - که ری را در اختیار گرفته بود - به او پیوست . سلطان مسعود نیز لشکری آراست و امیرخاصبک را با لشکرِ اران و آذربایجان به یاری خواست . در همان حال ، وزیر خود تاج الدین بن دارست را به رسالت نزد بوزابه فرستاد و او را از مخالفت برحذر داشت .
قتل بوزابه
...

پیشنهاد کاربران

بپرس