بی بند و بار

/bibandobAr/

مترادف بی بند و بار: بی قید، شلخته، لاابالی، لاقید، ولنگار، یالانچی

متضاد بی بند و بار: مرتب، منضبط، منظم

معنی انگلیسی:
abandoned, incontinent, luxurious, profligate, wild, dissipated, dissolute, fast, immoderate, irregular, meretricious, permissive, riotous, freewheeling, promiscuous, licentious, wanton, swinging, unrestrained
unrestrained

فرهنگ فارسی

( صفت ) لاابالی لاقید بی قید : ( آدم بی بند و باریست . )

فرهنگ معین

(بَ دُ ) (ص مر. ) لاابالی ، بی قید.

فرهنگ عمید

کسی که پابند به آداب و رسوم و مقررات اجتماعی نباشد، بی قیدوبند، لاابالی.

واژه نامه بختیاریکا

شله دله؛ گَردو؛ وِلَو

مترادف ها

loose (صفت)
سست، بی قاعده، شل، ول، هرزه، گشاد، ازاد، بی ربط، بی بند و بار، فروهشته، لق، بی پایه

unbound (صفت)
بی پایان، غیر محدود، بی بند و بار، غیر مقید، رها شده، ناوابسته، مقید نشده

profligate (صفت)
هرزه، فاسد الاخلاق، بی بند و بار

footloose (صفت)
ازاد، بی بند و بار

unrestrained (صفت)
مطلق، نامحدود، ازاد، بی بند و بار، ناخوددار، بی لجام

free-living (صفت)
عیاش، بی بند و بار، خوش گذران

فارسی به عربی

طلیق

پیشنهاد کاربران

ویلی/veyli/در گویش شهرستان بهاباد به معنای رها، ول، ولو، ولنگار، لاابالی و بی بندوبار است.
Cyprian
شهوت ران . بی بند و بار . هرزه
شلخته. . . . . ولنگار . . . . . . لاقید . . . . .
لگام گسیخته
قرتی
کسی که خارج از چهار چوب قانون رفتار کند ، کسی که از قوانین پیروی نکند. کسی که کسی که خارج از محدوده عرفی و اجتماعی رفتار کند
سر به هوا
ولنگار
ول
هرهری
لاابالی - لاقید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس