بی حیا


مترادف بی حیا: بی آزرم، بی ادب، بی شرم، پررو، جسور، چشم دریده، رسوا، شطاح، شوخ، شوخ چشم، گربز، گستاخ، وقیح

متضاد بی حیا: آزرمگین، باحیا

برابر پارسی: گستاخ، بی شرم، پررو، دریده

معنی انگلیسی:
audacious, baldfaced, barefaced, brazen, fast, forward, immodest, insolent, raunchy, saucy, shameless, fresh, impudent

لغت نامه دهخدا

بی حیا. [ ح َ ] ( ص مرکب ) بی شرم و گستاخ و آنکه در ارتکاب کارهای زشت منفعل میشود. ( ناظم الاطباء ). وقیح. وقاح. سخت روی. سترگ. پررو. صفیق. بی شرم. بی چشم و رو. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - بی شرم بی آزرم . ۲ - گستاخ جسور .

فرهنگ عمید

۱. بی شرم، بی آزرم.
۲. گستاخ.

واژه نامه بختیاریکا

زِرت

دانشنامه عمومی

بی حیا (فیلم ۱۹۷۸). بی حیا ( انگلیسی: Besharam ) فیلمی به کارگردانی دون ورما محصول سال ۱۹۷۸ است. از بازیگران این فیلم می توان به آمیتاب باچان، شارمیلا تاگور، امجد خان و دون ورما است.
عکس بی حیا (فیلم ۱۹۷۸)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

indecent (صفت)
ناپسند، فحاش، گستاخ، بی حیا، نا شایسته، شرم اور، نا نجیب، خارج از نزاکت

brash (صفت)
گستاخ، متهور، بی شرم، عجول و بی پروا، بی حیا

shameless (صفت)
بی شرم، بی حیا، عاری از شرم

فارسی به عربی

کومة , مخل بالآداب

پیشنهاد کاربران

چشم سفید
Have no qualms
The manager has no qualms about dropping players who do not perform well
بی حیا دقیا کسی است که درآستانه ومرزو مستعد رفتار نامشروع است.
دردو، بی آزرم
گستاخ روی . [ گ ُ ] ( ص مرکب ) کنایه از بی شرم و بی حیا. ( آنندراج ) . رجوع به گستاخ رو و گستاخ رویی شود.
کون دریده. [ دَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) کسی که کونش را به مباشرت پاره کرده باشند. پاره کون. ( فرهنگ فارسی معین ) . کون پاره :
سخنش سربرهنه همچو تنش
معنیش کون دریده همچو زنش.
سنائی ( حدیقه از فرهنگ فارسی معین ) .
رجوع به کون پاره شود. || کنایه از بی حیا. بی شرم. ( فرهنگ فارسی معین ) .
من لاحیاء له را دین له
بی دین - بی آبرو - بیشرم -
پاچه ورمالیده
شخص گستاخ / بی حیا
مثال:
این مرتیکه از اون پاچه ورمالیده های بخوبریده است من سعی می کنم هرچهزودتر باشپرتت را بگیرم. آن وقت می خواستم. . .
( حاجی آقا – صادق هدایت )
چشم دریده. [ چ َ / چ ِ دَ دَ/ دِ ] ( ن مف مرکب ) کنایه از بی شرم و بی حیا باشد. ( برهان ) . چشم شوخ و شوخ چشم و بی حیا. ( آنندراج ) . بی حیا وگستاخ و بی شرم و بی ادب. ( ناظم الاطباء ) :
شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت
چشم دریده ادب نگاه ندارد.
حافظ ( از آنندراج ) .
آپارتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس