بی فکر

/bifekr/

مترادف بی فکر: بی خیال، بی غم، لاابالی، لاقید

برابر پارسی: نا اندیش، نا سگالیده

معنی انگلیسی:
mindless, thoughtless, giddy, rash, thoughtlessly, rashly, offhand, dizzy, harum-scarum, heavy-handed, improvident, imprudent, unthinking, [adv.] rashly, ofthand

لغت نامه دهخدا

بی فکر. [ ف ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + فکر ) بی اندیشه. لاابالی و کسی که در عواقب کارها فکر نکند و بی اندیشه و بی تدبیر. ( ناظم الاطباء ): فلان مرد بی فکریست ؛ لاابالی و لاقید است. || خرسند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به فکر شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - بی اندیشه ۲ - لاابالیلاقید

فرهنگ عمید

بی اندیشه، کسی که به عاقبت کاری نیندیشد.

مترادف ها

light-headed (صفت)
حواس پرت، گیج، بی قید، بی فکر، سبک سر

harum-scarum (صفت)
لا ابالی، بی قید، بی فکر، هردمبیل

light-minded (صفت)
خل، سبک، بی قید، سبک مغز، خوش گذران، بی فکر

giddy-brained (صفت)
بی فکر

mindless (صفت)
بی فکر

thoughtless (صفت)
لا قید، بی فکر، بی ملاحظه، ناشی از بی فکری

inconsiderate (صفت)
بی پروا، بی فکر، بی ملاحظه، سهل انگار

insensate (صفت)
بی معنی، بی عاطفه، بی حس، بی فکر، بی حال

giddy-headed (صفت)
بی فکر

فارسی به عربی

دائخ
طائش

پیشنهاد کاربران

به افراد بی عقل و ابلهه هم میگویند آدمه بی فکر.
unthinking
غیر قابل اطمینان، نفهم
نابخرد

بپرس