بی مرادی


مترادف بی مرادی: بی نصیبی، محرومیت، نامرادی، حرمان، یاس

متضاد بی مرادی: امید، رجا، مرادمندی

لغت نامه دهخدا

بی مرادی. [ م ُ ] ( حامص مرکب ) ناکامی. نامرادی :... و سببی دیگر آنستکه طبیب را پیوسته سخن درد و بیماری وقی و اسهال... باید شنید و آنرا جواب خوش باید داد.این همه انواع بی مرادی است و کسی را که چندین بی مرادی باید کشید اگر بیمار نشود عجب باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و تشنگان تموز بی مرادی. ( سندبادنامه ص 6 ).
باز خوشیها در فعل و اختیار است دلیل بر آنکه لفظ جبر در بی مرادی مستعمل بود. ( کتاب المعارف ).
نیست چون کار بر مراد کسی
بی مرادی به از مراد بسی.
نظامی.
گر مرادت را مذاق شکر است
بی مرادی بی مراد دلبر است.
مولوی.
هر که را برگ بی مرادی نیست
گو برو گرد کوی عشق مگرد.
سعدی ( بدایع ).
بر جوربی مرادی و درویشی و هلاک
آنرا که صبر نیست محبت نه کار اوست.
سعدی.
دل از بی مرادی بفکرت مسوز
شب آبستن است ای برادر بروز.
سعدی ( بوستان ).

فرهنگ فارسی

ناکامی . نامرادی .

پیشنهاد کاربران

بپرس