بیضیه

لغت نامه دهخدا

( بیضیة ) بیضیة. [ ب َ ضی ی َ ] ( ع اِ ) رطوبت مائی. مایع شفاف براقی است که در خانه قدامی چشم یعنی در جزئی از چشم که مابین قرنیه و عنبیه است واقعاست. سابقاً قسمتی مابین سطح خلفی عنبیه و ورقه قدامی محفظه جلیدیه خیال کرده و اطاق خلفی نامیده بودند ولی معلوم شده است که این جزء بهیچوجه و یا اقلاً در حال حیوة وجود ندارد. خانه قدامی از غشاء مخصوصی موسوم به غشاء «دمور» یا غشاء «دسمه » که گویا رطوبت بیضی از آن ترشح میکند مفروش شده تمام سطح خلفی قرنیه را پوشانیده. بعقیده بعضی در همانجا محدود و بنظر برخی به روی سطح قدامی عنبیه منعطف شده رباط مشطی «هیک » را میسازد. در منشاء رطوبت بیضیه عقاید بسیاری است بهتر آنها این است که قبول کنیم که این رطوبت از غشاء دسمه ترشح میکند. ( از جواهر التشریح ص 728 ).

فرهنگ فارسی

رطوبت مائی ٠ مایع شفاف براقی است که در خان. قدامی چشم یعنی در جزئی از چشم که مابین قرنیه و عنبیه است واقع است ٠

پیشنهاد کاربران

آن رطوبتی است شبیه به سفیده تخم مرغ، در لون و صفا و قوام، و به همین سبب آن را بیضیه نامیده اند. و قرار دادن آن بر روی جلیدیه برای آن است که نگذارد که روشنی های قوی دفعتا بر جلیدیه وارد گردد، و سبب اذیت
...
[مشاهده متن کامل]
آن شود. بلکه آنها را به تدریج برساند، و به رطوبتی که در آن موجود است نمی گذارد که هوا جلیدیه را بخشکاند. و در میان عنبیه و جلیدیه نیز حایل استدو صلابت و خشونت عینیه را از جلیدیه مانع ( شرح الاسباب و العلامات )

بپرس