تاخیر

/ta~xir/

مترادف تاخیر: ( تأخیر ) تعویق، درنگ، دیر، تعلل، دفع الوقت، طفره، مماطله، مطال، دیرکرد، دیرآمد، مهلت، فرصت، دیر کردن، عقب انداختن

متضاد تاخیر: ( تأخیر ) تعجیل، تسریع

برابر پارسی: ( تأخیر ) درنگ، دیرکرد، واپس ماندن، دیرکردن، دیری | دیرکرد، درنگ، واپس ماندن، دیری

معنی انگلیسی:
deferment, delay, holdup, lateness, respite, retardation, stall, stay, suspension, tardiness

لغت نامه دهخدا

تأخیر. [ ت َءْ ] ( ع مص ) واپس افکندن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از دهار ). سپس گذاشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). واپس گذاشتن. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). واپس بردن. ( آنندراج ). تعقیب و تعویق. ( فرهنگ نظام ). با لفظ کردن و آوردن مستعمل است. ( آنندراج ). با لفظ انداختن و کردن و شدن مصدر مرکب آید، این لفظ در عربی مصدر است اما در فارسی هم مصدر استعمال شود و هم اسم جامد. ( از فرهنگ نظام ) : و در آن تقدیم و تأخیر صورت نبندد. ( کلیله و دمنه ).
وعده تأخیر به سرنامده
لعبتی از پرده به درنامده.
نظامی.
گر جان طلبد حبیب عشاق
نه صبر روا بود نه تأخیر.
سعدی.
- امثال :
در تأخیر آفتها است ؛ فی التأخیر آفات :
روزبازار جوانی چند روزی بیش نیست
نقد را باش ای پسر کآفت بود تأخیر را.
سعدی.
بفتراک ار همی بندی خدا را زود صیدم کن
که آفتهاست در تأخیر و طالب را زیان دارد.
حافظ ( ازامثال و حکم ).
|| دفعالوقت. || ممانعت. ( ناظم الاطباء ). || سپس ماندن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || درنگی و دیری. توقف. عقب انداختگی ودیرکردگی و عقب ماندگی. ( ناظم الاطباء ).
- بلاتأخیر ؛ بدون درنگ و بسرعت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

دنبال انداختن، عقب انداختن، واپس انداختن
۱- ( مصدر ) دنبال افکندن پس انداختن دیر کردن . ۲- دیر آمدن . ۳- ( اسم ) دیر کرد. جمع : تاخیرات .

فرهنگ معین

( تأخیر ) (تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - دیر کردن . ۲ - دیر آمدن . ۳ - (اِمص . ) دیرکرد.

فرهنگ عمید

۱. به عقب انداختن.
۲. دیر کردن.

فرهنگستان زبان و ادب

تأخیر
{delay} [رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] بازۀ زمانی بین دو رویداد در سامانۀ مخابراتی
{retardation} [موسیقی] نوعی تعلیق که به صورت متصل و بالارونده حل می شود
[حمل ونقل درون شهری-جاده ای] ← زمان تأخیر

واژه نامه بختیاریکا

سِپ سِپ؛ سِنگ سِنگ؛دِس دِس

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تأخیر. به عقب انداختن عمل از اوّل وقت امکان آن را تأخیر می گویند که از عنوان تأخیر در بیشتر ابواب فقه ـ اعم از عبادات و معاملات ـ به مناسبت سخن رفته و احکامی بر آن مترتّب شده است.
عمل به لحاظ ظرف زمانی آن یا دارای امتداد است که انجام دادن آن در تمامی آنات آن زمان ممتد، جایز و صحیح است و یا امتداد ندارد، بلکه فوریت دارد. تأخیر در انجام دادن عمل از نوع دوم ـ مانند تأخیر ازاله نجاست از مسجد جایز نیست، برخلاف نوع اوّل که جایز و صحیح است و گاه به عللی واجب یا مستحب و یا مکروه می‏گردد. مصادیق تأخیر واجب مانند تأخیر نماز تا قبل از آخر وقت برای کسی که به علّت عذری باید تیمّم کند یا کسی که فاقد شرطی از شرایط نماز همچون پوشش برای پوشاندن عورت است که بنابر قول گروهی در هر دو مورد، تأخیر واجب است. مصادیق تأخیر مستحبمانند تأخیر نماز عشا تا هنگام ناپدید شدن شفق که زمان پایانی وقت فضیلت نماز مغرب می باشد.مصادیق تأخیر مکروه مانند تأخیر نماز از اوّل وقت بدون عذر به قول مشهور. حکم وضعی تأخیر بر تأخیر، احکام وضعی که به آن اشاره می شودـ و آثار آن به شمار می‏رود ـ مترتّب می‏گردد. ← سقوط حق با تأخیر تأخیر در استفاده حق فسخ در موارد فوری بودن آن ـ مانند خیار فسخ نکاح به سبب عیوب خاص و تدلیس ـ موجب سقوط آن خواهد شد. ← ضمان و رد بدون تأخیر در ودیعه اگر مالک، مالی را که نزد کسی به امانت گذاشته است از او مطالبه کند ردّ فوری آن واجب است و در صورت امتناع و تأخیر ـ با قدرتِ بر باز پس دادن آن در اوّل وقت امکان ـ ضامن است. ← بطلان عقد با تآخیر از شرایط صحّت عقد لازم، فوری بودن قبول بعد از ایجاب به حسب عرف است و تأخیر آن به‏گونه‏ای که به نظر عرف، جواب ایجاب محسوب نگردد موجب بطلان عقد است .

[ویکی فقه] به عقب انداختن عمل از اوّل وقت امکان آن را تأخیر می گویند که از عنوان تأخیر در بیشتر ابواب فقه ـ اعم از عبادات و معاملات ـ به مناسبت سخن رفته و احکامی بر آن مترتّب شده است.
عمل به لحاظ ظرف زمانی آن یا دارای امتداد است که انجام دادن آن در تمامی آنات آن زمان ممتد، جایز و صحیح است و یا امتداد ندارد، بلکه فوریت دارد.
تأخیر در انجام دادن عمل از نوع دوم ـ مانند تأخیر ازاله نجاست از مسجد
جایز نیست، برخلاف نوع اوّل که جایز و صحیح است و گاه به عللی واجب یا مستحب و یا مکروه می‏گردد.

مصادیق تأخیر واجب
مانند تأخیر نماز تا قبل از آخر وقت برای کسی که به علّت عذری باید تیمّم کند یا کسی که فاقد شرطی از شرایط نماز همچون پوشش برای پوشاندن عورت است که بنابر قول گروهی در هر دو مورد، تأخیر واجب است.

مصادیق تأخیر مستحب
مانند تأخیر نماز عشا تا هنگام ناپدید شدن شفق که زمان پایانی وقت فضیلت نماز مغرب می باشد.
مصادیق تأخیر مکروه
...

دانشنامه آزاد فارسی

تأخیر (latency)
مدت زمان لازم برای عبور یک سیگنال از یک نقطه شبکه به نقطه دیگر آن.

مترادف ها

suspension (اسم)
متارکه، وقفه، تعلیق، ایست، توقف، تاخیر، تعطیل، بی تکلیفی، اندروایی، اویزانی، سوسپانسیون، اندروا، اویزش

stick (اسم)
وقفه، وضع، چسبندگی، چسبناک، چوب، چماق، عصا، چوب دستی، تاخیر، باهو، شلاق، پیچ درکار

lag (اسم)
پس افت، کندی، محکوم، تاخیر، واماندگی، عقب ماندگی، لنگی

cunctation (اسم)
مکی، تعلل، تاخیر، قصور، تعویق

delay (اسم)
مکی، تعلل، تاخیر

reprieve (اسم)
مهلت، تاخیر

retardation (اسم)
تاخیر، کم هوشی، شتاب منفی، عدم رشد فکری

deferment (اسم)
تاخیر، تعویق

postponement (اسم)
تاخیر، تعویق، تاخیر اندازی

mora (اسم)
تاخیر، تعویق، مقیاس وزن شعر

tarriance (اسم)
توقف، تاخیر، درنگ، اقامت

فارسی به عربی

تاخر , تاخیر , توسع , عصا

پیشنهاد کاربران

🇮🇷 همتای پارسی: دیرکرد 🇮🇷
به تاخیر انداختن
به درنگ واداشتن، به آینده وانهادن
برابری پارسی برای تاخیر: پَسرَس ( خراسانی ) . 09163657861
صبر و درنگ
عقب انداختن ، تعویق
‏دیلیدن = دیر کردن، دیر رسیدن، to delay ( در حالت ناگذر )
دیلش = تأخیر ( در معنای کنش نامی )
دیله = تاخیر، delay
دیلاندن = به تعویق انداختن، to delay ( در حالت گذرا )
دیلانش = تعویق
...
[مشاهده متن کامل]

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
روش ساخت ⬇️
‏{دیلیدن: دیل ( ریخت دیگری از �دیر� ) پسوند �یدن�. در پارسی گاهی �ر�، �ل� شده است. برای نمونه روت و لوت ( هر دو به معنای لخت ) . بر همین بنیاد و برای ساخت واژگانی درخور برای تأخیر و تعویق، بنده از این ویژگی پارسی بهره گرفتم تا �دیل� و �دیلیدن� و . . . را پدید آورم. امید که پسندیده شود}
نکته: ‏البته واژه مولیدن هم در واژه نامه ها به چم تاخیر کردن آمده است ولی با توجه به شواهد شعری ای که ارایه داده اند، به نگر می آید بیشتر به معنای درنگ کردن باشد تا دیر رسیدن و تاخیر کردن.
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست

کسی که درکارها درنگ و تاخیر دارد را سپوزکار گویند
فرغول/فرغل=درنگ و اهمال در کار
مولِش=درنگ و تاخیر
مولامول=تاخیر از پی تاخیر، درنگ بسیار
فرومولیدن=تاخیر کردن
دَوَل=تاخیر و درنگ در کاری
درنگ؛ پیشنهاد خوبی است که میتوان از آن فعل �درنگیدن/ derangidan� را ساخت.
درنگیدن:تاخیر داشتن /تاخیر انداختن
درنگ/درنگش: تاخیر
بی درنگ: بی تاخیر
درنگ افتادن ؛ درنگ شدن. تأخیر شدن. ( یادداشت مؤلف ) :
درنگ از بهر آن افتاد در راه
که تا از شغلها فارغ شود شاه.
نظامی.
دیرآمد
دیر کردن
دیر کردن
به انگلیسی هم میشه late
دنبال انداختن
پس افت ، وپادمان آن پیش افت می باشد
پس افت
مول
این واژه عربی است و پارسی آن این است:
تانْشین ( اوستایی: تانشیَنگْه )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس