تاریخ تبریز

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تاریخ تبریز پیش از ظهور اسلام به اواسط هزاره دوم پیش از میلاد می رسد؛ اما بعد از ظهور اسلام این شهر از حکومت های سلجوقیان و ایلخانان تا قاجاریه و پهلوی آبستن حوادث بسیاری بوده و توسعه بسیاری یافته است.
یافته های باستان شناختی، دیرینگی تبریز را به اواسط هزاره دوم پیش از میلاد می رساند. در کاوش های صورت گرفته در محوطه تاریخی مسجد کبود تبریز در ۱۳۷۸ش، آثاری از یک گورستان متعلق به اواخر هزاره دوم یا اوایل هزاره نخست پیش از میلاد به دست آمده است که با استناد به آن یافته ها، می توان از تبریز ۳ هزار یا ۵۰۰، ۳ سال پیش سخن گفت.در این کاوش ها که در عمق ۱۰ متری از سطح زمین صورت گرفته، ۸۸ گور متعلق به دوره آهن شناسایی شده است. این گورها به ۳ دوره با شاخص سفال های قرمز، خاکستری، و خاکستری از نوع آبریز (لوله ) های جدا به ترتیب از جدید به قدیم مشخص شده اند. این یافته ها کهن تر از ۱۵۰۰ق م نمی تواند باشد. این یافته ها نشان می دهد جایگاهی که تبریز کنونی و تاریخی در آن قرار دارد، از ۳۵۰۰ سال پیش، زیستگاه انسان بوده است. دست یابی به یک گورستان متعلق به حدود آغاز هزاره ۱ قبل میلاد به همراه بخشی از آثار معماری نشانگر آن است که باشندگان فرهنگ سفال خاکستری تبریز در ۳ هزار سال پیش با وجود همگونی آثار سفالیشان با گورستان های جایگاه های دیگر سفال خاکستری ـ سیاه مانند کرج، شهر پیشوا در ورامین و جز آن ها، از نظر طرز زندگی در مرحله پیشرفته تری قرار داشتند. نوشته های کتیبه سارگن دوم نشان می دهد که تبریز در سده ۸ق م به گاه حمله سارگن دوم به اورارتو در ۷۱۴ق م، جایگاهی آباد و بزرگ با بارو های استوار و مضاعف بوده است. شهر دارای خانه ها و انبار های گندم و علوفه و اصطبل هایی برای نگاه داری اسب های مادی بوده، و خندقی عمیق گرداگرد باروهای تودرتو آن را در بر می گرفته است. از مفاد همین کتیبه چنین برمی آید که ساکنان بسیاری در آن جا می زیستند و ۳۰ ده کده در اطراف این دژ قرار داشت که سارگن دوم آن ها را به آتش کشید. از آغاز تشکیل دولت ماد تا سده ۴م، در منابع تاریخی که از آن روزگاران برجای مانده، نامی از تبریز برده نشده است، اما به گزارش فائوستوس بیزانسی، تبریز در سده ۴م شهری آباد با کاخی شاهی بوده، و از مراکز فرماندهی نظامی به شمار می رفته است و تندیسی از شاهنشاه ایران در کاخ شاهی آن برپا بوده است. به نوشته او ارشک دوم، پادشاه ارمنستان (سلطنت ۳۵۱-۳۶۷م) سپاهی بزرگ به فرماندهی واساک به سوی ایران گسیل داشت. در همین هنگام شاپور دوم شاهنشاه ساسانی (سلطنت ۳۰۹- ۳۷۹م) برای رویارویی با این تهاجم به همراه لشکریانی به سوی ارمنستان رهسپار شد و در تبریز اردو زد. در جنگی که میان دو طرف در گرفت، شکست بر سپاه ایرانیان افتاد و ارمنیان کاخ شاهی تبریز را به آتش کشیدند. پس از آن دانسته نیست که چرا شهر از شکوه و اعتبار افتاده، و راه زوال پیموده است، چنان که مورخان سال های پایانی دوران فرمانروایی ساسانی و نخستین سده های هجری نامی از آن نمی برند و از رویدادهایش چیزی یاد نمی کنند.
از ظهور اسلام تا برآمدن سلجوقیان
به هنگام آمدن عرب ها به آذربایجان در ۲۲ق/۶۴۳م به سرداری مغیرة بن شعبه، اردبیل مرکز آذربایجان بوده، و نامی از تبریز برده نشده است. احتمال داده می شود که تبریز در آن روزگار، پس از ویرانی هایی که در سده های گذشته روی داده، تا زمان روادیان قریه ای بیش نبوده است. یزید بن حاتم، والی آذربایجان در دوران خلافت منصور عباسی گروهی از یمنی های مستقر در بصره را به آذربایجان منتقل ساخت و تبریز و نواحی آن تا قلعه بَذّ را به رواد بن مثنی ازدی واگذاشت. او در تبریز اقامت گزید و سپس پسرش وجنا به کمک برادرانش در آبادی شهر کوشیدند و حصاری به دور آن کشیدند. پس از آن از تبریز در رویدادهای اواخر سده ۲ و اوایل سده ۳ق در منابع اسلامی یاد شده است. به گزارش ابن خردادبه در سده ۳ق، تبریز از آنِ محمد بن رواد ازدی بوده است. تبریز به تدریج در میان شهرهای آذربایجان اهمیت و اعتبار یافت و مورد توجه فرمانروایان و خلفا قرار گرفت؛ چنان که پس از زمین لرزه ۲۴۴ق، به دستور متوکل خلیفه عباسی به سرعت بازسازی شد. در ۲۶۰ق/۸۷۳م المعتمد علی الله، خلیفه عباسی (حکومت ۲۵۶-۲۷۹ق)، ابوالردینی عمر بن علی را به جای علاء بن احمد ازدی که از بیماری فلج در رنج بود، به فرمانداری آذربایجان گماشت. ابوالردینی رهسپار آذربایجان شد، اما علاء بن احمد با سپاهیانی به مقابله او شتافت و در جنگی که درگرفت علاء کشته شد و تبریز چندگاهی از دست ازدیان بیرون شد. از ۲۶۸ق/۸۸۱م تا ۵۰ سال پس از آن که ساجیان بر آذربایجان فرمانروایی داشتند، از کارهای آنان درباره تبریز در منابع تاریخی یاد نشده است و چنین پیداست که این شهر و پیرامونش از گونه ای استقلال برخوردار بوده است؛ تا آن که در پی برآمدن ابوالهیجاء روّادی در آذربایجان و احیای دوباره حکومت روادیان بر آذربایجان، شهر تبریز نیز در حدود سال ۳۵۰ق/۹۶۱م بر قلمرو آنان افزوده شد و تخت گاه آنان گشت. پس از ابوالهیجاء، پسرش مملان (محمد) و پس از او ابومنصور وهسودان که معروف ترین فرمانروای روادیان به شمار می آید و ممدوح قطران بوده است، در تبریز فرمان راندند. تبریز در زمان فرمانروایی روادیان به ویژه وهسودان بسیار بزرگ تر، آبادتر و زیباتر گردیده، و از شهرهای بنام آذربایجان به شمار می رفته است؛ اما در این هنگام دو بلای ناگهانی بر سر مردم تبریز فرود آمد و از آسودگی، شکوه و آبادانی آن بسیار کاست. یکی آمدن غزان به آذربایجان و تبریز، و دیگری زمین لرزه ویرانگر ۴۳۴ق. در میان سال های ۴۱۰-۴۳۳ق غزها به آذربایجان و تبریز راه یافتند، آرامش و آسودگی این سرزمین و شهر را درهم ریختند و گرفتاری های بزرگ برای مردم آن جا پدید آوردند. به گزارش ابن اثیر نخستین دسته از غزان، اندکی پیش از ۴۱۰ق به آذربایجان تاختند. وهسودان که به یاری این غزان برای مقابله با دشمنانش چشم امید دوخته بود، آنان را پذیرا شد و در خاک خود جای داد. دومین دسته از غزان در ۴۲۹ق به آذربایجان آمدند و به وهسودان پیوستند؛ اما غزان در آذربایجان دست به کشتار و تاراج گشودند و چون کار گزند و آزار آنان بالا گرفت، ناخرسندی مردم را موجب گشت و امیر وهسودان که تا این هنگام از غزان پشتیبانی می کرد، از آنان بیزاری جست و مردم در همه جا به جنگ و پیکار در برابر غزان برخاستند و انبوهی از آنان را نابود ساختند. سومین دسته از غزان در ۴۳۳ق به آذربایجان آمدند؛ اما به سبب بدرفتاری هایی که کرده بودند، مردم حضور آنان را تاب نیاوردند و آنان بی درنگ آن جا را ترک گفتند. برخی از جغرافیانگاران سده ۴ق/۱۰م تبریز را شهری خرد و آباد وصف کرده اند اما بعضی دیگر مانند مقدسی آنجا را زرناب و کیمیای پر ارزش، شهری استوار و برتر از مدینة السلام (بغداد) دانسته اند که مسلمانان بدان مباهات کنند؛ و یا حتی ابوعلی مسکویه در همان سده ۴ق تبریز را شهری بزرگ با بارویی استوار برگرد آن گزارش کرده است. این نوشته ابوعلی مسکویه را گزارش ناصرخسرو که در ۴۳۸ق از تبریز دیدار کرده است، تأیید می کند. به نوشته ناصر خسرو تبریز در آن روزگار شهری آباد و مرکز آذربایجان بوده، و ۴۰۰‘۱ گام طول و عرض داشته است. آنچه مسلم است، اینکه خاندان روادی تا ۴۴۶ق، با فراز و فرودهایی بر تبریز که همچنان تخت گاهشان بود، فرمان راندند.
از سلجوقیان تا حمله مغول
در ۴۴۶ق/۱۰۵۴م طغرل بیک، بنیان گذار سلسله سلجوقی به آذربایجان آمد و بدون جنگ و خون ریزی وارد تبریز شد. ابومنصور وهسودان به اطاعت او درآمد، خطبه به نام او خواند و پسر خود را به گروگان به او سپرد. با درگذشت وهسودان که احتمالاً در ۴۵۰ق اتفاق افتاده است، مملان بن وهسودان از جانب طغرل به حکومت آذربایجان گماشته شد. نام این پادشاه در قصاید قطران تبریزی نیز آمده است. طغرل جشن ازدواج خود با دختر خلیفه را در ۴۵۴ق/۱۰۶۲م، در نزدیکی تبریز برپا داشت. الب ارسلان در ۴۶۳ق/۱۰۷۱م مملان را از حکومت آذربایجان برکنار کرد و بدین سان فرمانروایی روادیان بر آذربایجان پایان پذیرفت. از این تاریخ به بعد، تبریز به دست امیران سلجوقی افتاد و در میان آنان دست به دست می گشت. در ۴۹۶ق در جنگ میان برکیارق و برادرش محمد، تبریز نصیب محمد شد مدتی نیز امیرسُقمان قطبی، مؤسس خاندان بنی سُقمان (که از ۴۹۳ تا ۶۰۴ق در اخلاط حکومت داشتند) بر تبریز فرمان راند. پس از سقمان، امیر احمدیل (صاحب مراغه و برخی جـا های آذربایجان) در تبریز به حکومت رسید. وی در ۵۱۰ق در بغداد به دست باطنیان کشته شد. تبریز در سده ۶ق/۱۲م، مورد توجه سلجوقیان عراق بود. در ۵۱۴ق/۱۱۲۰م میان دو تن از پسران سلطان محمد سلجوقی، یعنی سلطان مسعود که بر موصل و آذربایجان حکومت داشت و محمود سلجوقی جنگ درگرفت. محمود بر برادر غلبه کرد و بر متصرفات او دست یافت و برای دفع وحشتی که از تاخت و تاز گرجی ها در دل مردم تبریز افتاده بود، مدتی در این شهر اقامت گزید. در همین ایام گون دوغدی، اتابک طغرل، برادر سلطان محمود صاحب آذربایجان بود. وی در ۵۱۵ق/۱۱۲۱م درگذشت.آق سُنقر، پسر احمدیل، می خواست جایگاه گون دوغدی را بگیرد که موفق به این کار نشد و پس از درگذشت سلطان محمود (۵۲۵ ق/۱۱۳۱م)، مسعود برادرش به تبریز آمد؛ اما داوود پسر و ولی عهد سلطان محمود او را محاصره کرد و مسعود به ناچار شهر را ترک گفت و داوود تبریز را مقر حکومت خود ساخت و از آن جا بر آذربایجان و اران و ارمنستان فرمان می راند. پس از آن که داوود در تبریز به دست باطنیان کشته شد، اداره آذربایجان به اتابک قره سُنقر، غلام طغرل اول داده شد. وی اردبیل را مرکز حکومت خود قرار داد. چندی نگذشت که اداره امور آذربایجان به دست اتابکان آذربایجان، معروف به ایلدگزیان، منسوب به ایلدگز (ایلدنیز) مؤسس آن سلسله افتاد. حوزه نفوذ ایلدگزیان در آغاز کار شمال غربی آذربایجان بود و شهر تبریز جزو متصرفات احمدیلی ها، یعنی امرای مراغه به شمار می رفت. پس از درگذشت ایلدگز، پسرش نصرت الدین محمد، معروف به جهان پهلوان از همدان به آذربایجان آمد، مراغه را تسخیر کرد و حکومت آذربایجان را به برادرش قزل ارسلان سپرد. قزل ارسلان تبریز را به جای اردبیل که قره سنقر پایتخت خود کرده بود، مرکز آذربایجان قرار داد و بدین سان تبریز برای همیشه مرکز و تختگاه آذربایجان شد. جهان پهلوان که در ۵۸۲ق/۱۱۸۶م درگذشت، به شجاعت و کفایت و مردم دوستی معروف بوده است. اتابکانِ آذربایجان، با اهل ادب نشست و برخاست داشتند و ممدوح شاعرانی چون نظامی، خاقانی، ظهیرالدین فاریابی و مجیرالدین بیلقانی بوده اند. آخرین فرد از این خاندان مظفرالدین ازبک بن محمد (جهان پهلوان) بود. وی فردی ضعیف و نالایق و دائم الخمر بود. او تابعیت سلطان جلال الدین خوارزمشاه را پذیرفت و به نام او خطبه خواند. در زمان او مغولان ۳ بار به تبریز یورش آوردند. نخستین بار مغولان در ۶۱۷ق/۱۲۲۰م به تبریز آمدند، اما مظفرالدین ازبک با دادن مال بسیاری آنان را بازگرداند. سال بعد مغولان باردیگر به تبریز روی آوردند. مظفرالدین ازبک این بار به نخجوان گریخت، اما شمس الدین طغرایی، وزیر او در برابر مغولان پایداری کرد و مغول ها پس از دریافت مبلغی آن جا را ترک گفتند و مظفرالدین ازبک به تبریز بازگشت. در ۶۲۱ق گروهی دیگر از مغولان به تبریز آمدند و از مظفرالدین ازبک خواستند که همه خوارزمیانی را که در تبریز هستند، بدان ها تسلیم کند و مظفرالدین ازبک تمامی خوارزمیان مقیم تبریز را به مغولان تحویل داد. سلطان جلال الدین خوارزمشاه در ۶۲۲ق به تبریز آمد و مظفرالدین ازبک فرار کرد و به قلعه النجق پناه برد. جلال الدین با همسر سابق مظفرالدین ازبک که ادعا می کرد، مطلقه است، ازدواج کرد. مظفرالدین ازبک از شنیدن این خبر در ۶۲۲ق درگذشت و به این ترتیب، فرمانروایی اتابکان سرآمد. جلال الدین تا ۶۲۸ق در تبریز ماند. جرماغون نویان، سردار مغول با ۵۰ هزار سپاهی به قصد جلال الدین به تبریز آمد. جلال الدین به آمِد (دیار بکر) فرار کرد و در آن جا کشته شد. آن گاه مغولان به تبریز مسلط شدند. بزرگان شهر بجز شمس الدین طغرایی با تحف و هدایا، نزد سردار مغول رفتند و به اطاعت مغولان گردن نهادند و پرداخت خراج گزاف را تعهد کردند. پارچه بافان تبریز نیز برای خان بزرگ، اوگتای قاآن چادری بزرگ از اطلس زرکش و پوست سمور و سنجاب دوختند. به این ترتیب، تبریز در میان شهرهای ایران از تاراج و کشتار مغولان ایمن ماند.
از ایلخانیان تا تیموریان
...

پیشنهاد کاربران

بپرس