تامین کردن


مترادف تامین کردن: برآورده کردن، پاسخ گو بودن اجابت کردن، برآوردن، آماده کردن، فراهم ساختن، مهیا ساختن، فراهم آوردن، تارک دیدن، تهیه کردن، امن ساختن، ایمن کردن، حفظ کردن، در امان نگه داشتن +

برابر پارسی: برآوردن، برآورده کردن، فراهم کردن

معنی انگلیسی:
provide, provision, purvey, purveyance, supply, support

لغت نامه دهخدا

تأمین کردن. [ ت َءْ ک َ دَ] ( مص مرکب ) ( اصطلاح حقوقی ) توقیف کردن مال بدهکار در مقابل طلب بستانکار. رجوع به تأمین مدعی به شود.

فرهنگ فارسی

توقیف کردن مال بدهکار در مقابل طلب بستانکار .

مترادف ها

supply (فعل)
تهیه کردن، تولید کردن، رساندن، تامین کردن، تدارک دیدن، دادن به

cover (فعل)
پوشاندن، جلد کردن، پنهان کردن، تامین کردن، طی کردن، پوشیدن

secure (فعل)
تامین کردن، حفظ کردن، ضامن دار کردن، محفوظ داشتن تامین کردن

safeguard (فعل)
تامین کردن، حراست کردن، امن نگه داشتن، حفظ کردن از

فارسی به عربی

تجهیز , غطاء

پیشنهاد کاربران

بپرس