تبریزی

/tabrizi/

معنی انگلیسی:
poplar

لغت نامه دهخدا

تبریزی. [ ت َ ] ( ص نسبی ، اِ ) ج ، تبارزه. منسوب است به تبریز که از بلاد آذربایجان است و جمعی کثیر از علما بدانجا انتساب دارند. ( انساب سمعانی ). هرچیزیا کسی که منسوب به تبریز است. ( فرهنگ نظام ). منسوب به شهر تبریز. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تبریز شود.

تبریزی. [ ت َ ] ( اِ ) درخت تبریزی. درخت سپیدار. ( ناظم الاطباء ). درختی است از جنس کبوده و بسیار بلند و کم قطر. ( فرهنگ نظام ). از جنس سپیدار و در تیره بیدها. جنسهای سپیدار متعدد است مانند کبوده وتبریزی . ( گیاه شناسی گل گلاب ص 272 ). از اینگونه دو جور در ایران یافت میشود:
1 - که در تهران بنام شال ، شالک و در همدان بنام دله راجی معروف است.
2 - که در بیشتر نقاط بنام تبریزی خوانده میشود، آن را در همدان راجی می گویند. این گونه در جنگلهای ایران بطور وحشی نایاب است ولی بیشتر بیشه های مصنوعی فلات ایران دارای این گونه است.
... گونه تبریزی چون برای تهیه تیر ساختمانی و تیر تلگراف مناسب است و سرعت رشدآن بسیار است در ایران بفراوانی کاشته میشود. ( از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 189 ).

تبریزی. [ ت َ ] ( اِ ) قسمی از زردآلو است که گویا اول تخمش را از تبریز بجاهای دیگر بردند. ( فرهنگ نظام ).

تبریزی. [ ت َ ] ( اِ ) وزنی معادل ششصد و چهل مثقال. منی معادل چهل سیر. داعی الاسلام آرد: من تبریز که یک مقیاس وزن ایران است برای کشیدن اجناس که تقسیم بر چهار چارک میشود، هر چارک ده سیر و هر سیر شانزده مثقال است. پس یک من تبریز معادل 640 مثقال میشود. مقابل آن من شاه است که دو من تبریز است. ( فرهنگ نظام ).

تبریزی. [ ت َ] ( اِخ ) نام جامعی است در کرمان. حمداﷲ مستوفی در تعیین ولایت کرمان... آرد:... جامع تبریزی را تورانشاه سلجوقی ساخت. ( نزهةالقلوب چ گای لیسترانج ص 140 ).

تبریزی. [ ت َ ] ( اِخ ) نام وی اظهر، ملقب به استاد استادان از افاضل زمان و صاحب کمالات و در خدمت حکیم جعفر مدتها به کسب علوم و فضایل متنوعه پرداخته و در یاد گرفتن خط اهتمام تمام بکار برده پس از تبریز به خراسان و همدان و کرمان و اصفهان رفته و اخیراً در اصفهان اقامت گزیده و در اکمال خط رنجها برده تا یکی از اساتید زمان خود گردیده پس از آنجا نیز بشیراز و بغداد و شام و حلب و مکه مسافرتها کرده و در همه جا محترم می زیسته تا در سال 880 هَ. ق. درگذشت. ( ریحانة الادب ج 1 ص 202 از پیدایش خط و خطاطان ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- منسوب به تبریز از مردم تبریز اهل تبریز. ۲- ( اسم ) درختی از تیر. بیدکه تن. آن مستقیم رشد میکند و کم شاخه است ازین جهت تن. این درخت مصارف مختلف دارد و بعنوان تیر چوبی برای پوشش بامها مورد استفاده است .
یحیی بن علی بن الحسن بن محمد بن موسی ابن الخطیب مکنی به ابو زکریا الشیبانی النحوی اللغوی . یکی از ائمه لغت است که برای کسب علم به نقاط مختلف سفر کرد .

فرهنگ معین

( ~. ) (ص نسب . ) ۱ - اهل تبریز. ۲ - (اِ. ) درختی شبه صنوبر با تنة راست و بلند که رنگ پوست و چوبش سفید می باشد و بلندی اش تا ۲٠ متر می رسد.

فرهنگ عمید

۱. از مردم تبریز.
۲. تهیه شده در تبریز.
۳. (اسم ) (زیست شناسی ) = سپیدار

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تبریزی (ابهام زدایی). تبریزی ممکن است اشاره به اشخاص ذیل باشد: • سید علی آقا قاضی طباطبایی تبریزی، از علما و عرفای بزرگ شیعه• احمد بن محمد تبریزی، مورخ و شاعر نیمه اول قرن هشتم• ابوطالب تجلیل تبریزی، از فقهای مشهور قم• امین الله تبریزی، فقیه شافعی و صاحب المختصر فی الفروع• بابافرج تبریزی، از بزرگان صوفیه تبریز در قرن ششم• بدرالدین تبریزی، معمارِ مقبره جلال الدین رومی (مولوی) و از جمله دانشمندان قرن هفتم• محمدکاظم اسرار تبریزی ، از شعرای معروف قرن سیزدهم• بدیع الزمان بن علیرضا تبریزی، خوشنویس و شاعر قرن یازدهم• تاج الدین تبریزی، محدث و فقیه شافعی با گرایش های صوفیانه• جلال الدین تبریزی، از مشایخ سلسله سهروردیه در قرن هفتم • میرزاعلی ثقة الاسلام تبریزی، عالم دینی و نویسنده و مبارز مشروطه خواه آذربایجانی• حاج ملاعلی تبریزی، مشهور به واعظ خیابانی، عالم و ادیب و واعظ شیعی برجسته قرن چهاردهم• محمد مجذوب تبریزی، از علمای معروف قرن یازدهم هجری• میرزاجعفر بن علی تبریزی، از نخستین استادان خط نستعلیق در قرن نهم و خطاط شاهنامه بایسنغری• میرزا محمدرضی بنده تبریزی، متخلص به بنده، ادیب، شاعر، مورخ و خوشنویس اوایل عصر قاجاریه
...

[ویکی شیعه] تبریزی (ابهام زدایی). تبریزی، ممکن است به یکی از این افراد اشاره داشته باشد:

دانشنامه آزاد فارسی

تبریزیاز لهجه های تُرکی که مردم تبریز به آن سخن می گویند. به طور کلی لهجه های ترکی فرق زیادی با هم ندارند، امّا بر پایة شراط جغرافیایی و تاریخی و همسایگی با گویشوران زبان های دیگر، تفاوت هایی پیدا می کنند. صامت های این گویش، همانند صامت های ترکی است. در این گویش، مضاف بعد از مضاف الیه و صفت قبل از اسم می¬آید. از واژگان تبریزی: oyon «بازی».

پیشنهاد کاربران

بپرس