تجرید

/tajrid/

مترادف تجرید: عزلت گزینی، تنهایی، انتزاع، پیرایش، مجردسازی، مجرد ساختن، تنهایی گزیدن، گوشه گیری کردن، برهنه کردن

متضاد تجرید: تعمیم

برابر پارسی: آهنجش

معنی انگلیسی:
abstraction, separation, privation, isolation

لغت نامه دهخدا

تجرید. [ ت َ ] ( ع مص ) برهنه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). برهنه کردن کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). برهنه کردن چیزی را از زوایدی که بر آن باشد. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). در لغت برهنه کردن. ( کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 213 ). || پیراستن درخت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پیراستن و اصلاح نمودن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بریدن شاخهای درخت. ( کشاف اصطلاحات الفنون ایضاً ). || باز کردن پوست چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): تجرید چوب ؛ کندن پوست آن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || برکندن موی را از پوست. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || سؤال کردن از قوم و ندادن آنان یا دادن آنان بناخوشی. ( از قطر المحیط ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سؤال کردن چیزی از کسی و ندادن یا دادن بکراهت. ( آنندراج ). || پنبه بیرون کردن از پنبه دانه. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || برکشیدن شمشیر را. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شمشیر ازنیام بیرون کشیدن. ( آنندراج ). || ضبط نکردن اعراب و نقاط کتاب را. ( از اقرب الموارد ) ( از قطرالمحیط ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بی قران گزاردن حج را. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ). بتنهایی و بی عمره گذراندن حج را. ( ناظم الاطباء ). || برهنه کردن زمین را از نبات و جز آن.( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ). || جامه کهنه پوشیدن. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بمعنی مجرد وبرهنه مجاز است. ( آنندراج ). || ( اصطلاح تصوف ) در اصطلاح صوفیه تجرید از خلایق و علایق و عوایق و تفرید از خودی. کما فی کشف اللغات. و در لطائف اللغات میگوید: تجرید بمعنی قطع تعلقات ظاهریست و تفرید قطع تعلقات باطنی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) :
از کجا برداشته اول ز بغداد طلب
در کجا در وادی تجرید امکان دیده اند.
خاقانی.
اولا تجرید شو از هر چه هست
وانگهی ازخود بشو یکبار دست.
اسیری لاهیجی ( از آنندراج ).
تجرید عبارتست از ترک اغراض دنیوی ظاهراً و نفی اغراض اخروی و دنیوی باطناًو مجرد حقیقی کسی بود که بر تجرد از دنیا طالب عوضی نباشد بلکه باعث بر آن تقرب به حضرت باری بود. هر که بظاهر غرض دنیا را بگذارد و بباطن بدان عوضی در آجل یا عاجل طمع دارد بحقیقت مجرد نگشته باشد و در معرض معاوضه و متاجره بود. ( از نفائس الفنون ). || ( اصطلاح بدیع ) به اصطلاح شعرا صنعتی است و آن چنانست که از امری که دو صفت خیزد انتزاع امری دیگر مثل او کند و در آن مبالغه کمال باشد مثلاً گویند: بزم توچون باغ لیکن چنان باغی که صد بهشت از او نمایان باشد.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) تنهایی گزیدن . ۲- ( مصدر ) پیراستن تجرید معانی . ۳- برهنه کردن . ۴- تیغ بر کشیدن . ۵- ( اسم ) تنهایی . ۶- پیرایش . ۷- عاری شدن بنده از قیود مادی و حجابهای ظلمانی وانصراف از ما سوی ا...و توجه بذات احدیت . ۸- عملی از ذهن که صفتی از صفات را بنظر آورده و سبب غفلت از صفات اجزای دیگر شود در صورتیکه آن جز و یا آن صفت بتنهایی و مستقلا نمیتواند وجود داشته باشد مثلا تصور شکل یا قطر یا رنگ یا وزن یک کتاب . قطع نظر از دیگر صفات و خصوصیات . جمع : تجریدات .
نامش میر حیدر و از شعرای متاخر هند است . ابتدا در خدمت قمرالدین اعتماد الدوله بود و سپس به بنگاله رفت و در سال ۱۱۵٠ درگذشت .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) تنهایی گزیدن . ۲ - (مص م . ) پیراستن ، تجرید معانی . ۳ - پوست کندن . ۴ - برهنه کردن . ۵ - گوشه گرفتن ، تنهایی . ۶ - درآوردن شمشیر از غلاف . ۷ - (اِمص . ) پیرایش .

فرهنگ عمید

۱. (تصوف ) ترک کردن علایق و اغراض دنیوی و به طاعت و عبادت پرداختن.
۲. [قدیمی] تنهایی.
۳. [قدیمی] عاری شدن از قیود مادی.

فرهنگستان زبان و ادب

{abstraction} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] شیوه ای در خدمات اَبری که امکان می دهد کاربر با جزئیات سروکار نداشته باشد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تجرید (ابهام زدایی). تجرید ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا عنوان برای کتاب های ذیل باشد: کتاب ها• تجرید (احمد بهشتی)، نوشته آیت الله دکتر احمد بهشتی، ترجمه و شرح فارسی نمط هفتم از کتاب «الاشارات و التنبیهات» ابن سینا معانی• تجرید (علوم قرآنی)، انتزاع شبیه از شیء دارای صفت خوب یا بد، برای مبالغه در آن وصف• تجرید (عرفان)، اصطلاحی در تصوف و عرفان، به معنای زدودن ماسوای حق (از جمله شوائب انانیّت) از سرّ سالک• تجرید (فلسفه)، اصطلاحی فلسفی در حوزۀ معرفت شناسی• تجرید (علم بدیع)، در لغت به معنی برهنه کردن و پیراستن، و در حوزه بلاغت، اصطلاحی مشترک در دانش بیان و در دانش بدیع
...

[ویکی فقه] تجرید (احمد بهشتی). کتاب «تجرید»، نوشته آیت الله دکتر احمد بهشتی ، ترجمه و شرح فارسی نمط هفتم از کتاب « الاشارات و التنبیهات » ابن سینا است. این کتاب، بیان گر پاره ای از مسائل فلسفی در مورد نفس آدمی و علم واجب و کیفیت دخول شر در قضای الهی می باشد.
نمط هفتم از کتاب «الاشارات و التنبیهات»، مشتمل بر چهار بخش به ترتیب، شش، شش، ده و پنج فصل است.کتاب «تجرید»، علاوه بر بخش ها و فصول یاد شده، در آغاز، دارای یک تمهید است و در پایان هر فصل، چند پرسش تحت عنوان «خود را بیازمایید» در مورد محتوای آن فصل دارد.در آغاز هر فصل، نخست، بخشی از عبارت کتاب «الاشارات و التنبیهات»، ذکر می شود، سپس ترجمه آن، به صورت نیمه آزاد و روان آورده می شود، آن گاه به شرح و تفسیر آن پرداخته می شود.
گزارش محتوا
برای آشنایی اجمالی با محتوای کتاب، چکیده ای از مطالب آن را همراه با پاره ای از تعبیرات و توضیحات مترجم ذکر می کنیم:
← بخش اول
در آخر کتاب، یک کتاب نامه و پنج فهرست آیات، روایات، اشعار، اعلام و اصطلاحات و موضوعات ذکر شده است. شارح، با قلمی روان و با زبانی ساده و تسلطی تحسین برانگیز، عبارات ابن سینا را شرح کرده و در ضمن شرح و تفسیر، گاه از اشعار عربی و فارسی نیز بهره برده است.

[ویکی فقه] تجرید (عرفان). تَجْرید، اصطلاحی در تصوف و عرفان که در مراتب پایین تر به معنای در تملک نداشتن چیزی از امور دنیوی، و خواستار نبودن پاداش اخروی در ازای ترک دنیاست، و در مراتب بالاتر به زدودن ماسوای حق (از جمله شوائب انانیّت) از سرّ سالک تعبیر شده است.
در لغت به معنای برهنه کردن، پیراستن، اصلاح کردن و تنهایی گزیدن است.
انواع تجرید
بر این اساس، صوفیه مراتب پایین تر تجرید را برهنه شدن از اَعراض و اعواض دانسته اند و آن را به دو مرتبۀ ظاهر و باطن تقسیم کرده اند.
تجرید ظاهر
تجرید ظاهر ــ که همان ترک مالکیت امور دنیاست ــ مقام عیسی (ع) شمرده شده است که به باور صوفیه، در حالی از دنیا رفت که چیزی از دنیا در ملک او نبود.
تجرید باطن
...

[ویکی فقه] تجرید (علم بدیع). تجـرید، در لغت به معنی برهنه کردن و پیراستن، و در حوزه بلاغت، اصطلاحی مشترک در دانش بیان و در دانش بدیع است.
تَجْـرید، در لغت به معنی برهنه کردن و پیراستن، و در حوزه بلاغت اصطلاحی مشترک در دانش بیان (در زمینه یکی از طبقه بندی های استعاره مصرحه ) و در دانش بدیع.
← معانی تجرید
تجرید در ادبیات عرب به ۴ شیوه و ۴ صورت به کار می رود:
← با واسطه حروف جاره
از میان شیوه های رایج در تجرید، شیوه «تجرید از خود» در زبان و ادب فارسی موردتوجه قرار داشته است. از آن جا که پس از انتزاعِ موصوفِ دوم از نفس گوینده که موصوف نخستین (منتزع منه) به شمار می آید، حکم شاعرانه، گاه به طور مستقیم و همراه با خطاب النفس صادر می شود و گاه به گونه ای غیرمستقیم صدور می یابد، می توان صنعت تجرید را در ادب فارسی به مستقیم و غیرمستقیم تقسیم کرد:
← مستقیم یا خطاب النفس
...

[ویکی فقه] تجرید (علوم قرآنی). تجرید انتزاع شبیه از شیء دارای صفت خوب یا بد، برای مبالغه در آن وصف است.
«تجرید» آن است که از شیء نیکو یا پلید، شیء دیگری مانند او انتزاع و درباره او صحبت شود تا در آن صفت مبالغه کرده باشد؛ مانند:
← مثال اول
۱. ↑ فصلت/سوره۴۱، آیه۲۸.
فرهنگ نامه علوم قرآنی، برگرفته از مقاله «تجرید».
...

[ویکی فقه] تجرید (فلسفه). تَجْرید، اصطلاحی فلسفی در حوزۀ معرفت شناسی است.
تجرید فرایندی ذهنی است که طی آن صورت شی ء محسوس ، با تفکیک از جزئیات و لواحق مادی، به صورت معقول و کلی تبدیل می شود. ذهن برای شناخت اشیاء و امور جزئی، مفاهیم و صفاتی را که در واقع، نهفته در چیزهاست، به نحوی مستقل و بیرون کشیده از خود چیزها ملاحظه می کند.
تجرید و انتزاع
در حوزۀ شناخت، اصطلاح انتزاع نیز برای دلالت بر مفهوم تجرید به کار رفته است، اما کاربردهای این دو در همه جا یکسان نیست. در برخی از شاخه های فلسفه به معنای عام، از مفاهیمی انتزاعی سخن گفته می شود که در آن موارد، انتزاعی بودن مفهوم به معنی اعتباری بودن آن است.در حوزۀ شناخت، تجرید و انتزاع هم بر فرایندی که ذهن می پیماید اطلاق شده، و هم بر حاصل این فرایند که همان مفهوم مجرد یا انتزاعی است. از سوی دیگر، اصطلاح تجرید بر خلاف انتزاع در معنایی وجودشناختی و مابعدالطبیعی بر جایگاه موجودات مجرد یا مفارق از ماده دلالت می کند و چنین کاربردی البته با لفظ «تجرد» مناسبت بیشتری دارد.
نظر حکمای مشائی
در نظر حکمای مشائی، ذهن تنها از راه حواس با واقعیت اشیاء تماس پیدا می کند و بنابراین، هر شناختی از محسوسات آغاز می شود. اشیاء مرکب از صورت و ماده اند که صورت عنصر کلی، و ماده عنصر جزئی و مایۀ فردیت است. از آن جا که شناخت به کلیات تعلق می گیرد، هر گونه شناخت اشیاء محسوس، مستلزم استخراج همین عنصر کلی از درون آن هاست.فرآیند تجرید شامل مراتبی است که طی آن ها صورت شیء به طور کامل از ماده و لواحق آن پیراسته می شود. نخست در اثر تماس اندام حسی با شیء خارجی، صورتی از شی ء در حس نقش می بندد. در این مرحله از تجرید، تفکیک صورت از ماده آغاز می شود، ولی به نحوی که اندام حسی توانایی حفظ صورت را ندارد و با غیبت ماده، صورت نیز از میان می رود. سپس قوۀ خیال که مافوق حس است، همان صورت حسی را با تجرید بیشتری حفظ می کند، چنان که با غیبت ماده، صورت جزئی همچنان در خیال باقی می ماند. این صورت خیالی نیز از همۀ عوارض ماده پاک و مجرد نیست، بلکه خود صورتی جزئی و دارای کم و کیف و وضع و همۀ عوارض خاص همان صورت عینی و خارجی است. پس از آن، عمل تجرید در قوۀ واهمه ادامه می یابد و سرانجام، عقل فرایند تجرید را به نهایت می رساند و صورت را به کلی از عوارض و لواحق مادی عاری می سازد.
مراتب تجرید
...

مترادف ها

abstraction (اسم)
ربایش، انتزاع، تجرید، تجرد، چکیدگی، اختلاس، دزدی، براهنگ، بی خبری از کیفیات واقعی و ظاهری

فارسی به عربی

تجرید

پیشنهاد کاربران

مثلا ترتیب حرکات مهره های شطرنج انتزاع یا تجرید شده توسط انسانها بوده، چون بیشمار ترتیب ممکن برای حرکت مهره ها وجود داشت، ما تنها چند تاقراردادی شده، آنها رو میگم که بشر از میان بقیه تجرید کرده، از میان بی شمار ترتیبات ممکن تنها همانها منفک یا تجرید شده اند که قواعد بازی شطرنج شده اند
در لغت به معنای تنهایی گزیدن، ترک گناهان و اعراض از امور دنیوی و تقرب به خداوند
برجسته کردن معنای اصلی از روش منفک کردن معانی الحاقی وپیوسته - ویرایش ( زدودن ) معنای فرعی و نیل به یک مفهوم

بپرس