تخس

/toxs/

مترادف تخس: خودسر، سرکش، لجوج، نافرمان، یک دنده

متضاد تخس: حرف شنو

لغت نامه دهخدا

تخس. [ ت َ خ َ / ت َ ] ( اِ ) تافتن دل باشد از غم و الم و به این معنی بجای حرف اول ، بای ابجد نیز آورده اند. ( از برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). تافتن دل از غم و الم. ( ناظم الاطباء ). بمعنی تحس. از غم و غصه دلگیر و متغیرالاحوال شدن. ( از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 278 ب ). بَخْس. پَخْس. و رجوع به بخسیدن و پخسیدن شود.

تخس. [ ت ُ] ( ص ) بچه شرور و شیطان. ( فرهنگ نظام ). در تداول عوام و زنان ، صفت کودکان بی آرام و شیطان. سخت مولع به بازی و بهانه گرفتن و اذیت کردن کسان و این صفت را برای کودکان تا چهارده و شانزده سالگی آرند. سخت شریر و شوخ. گمان می کنم این کلمه از تخشا بمعنی کوشنده و سعی کننده مانده است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

تخس. [ ت ُ خ َ ] ( ع اِ ) دلفین و آن جانوری است دریایی که غریق را به پشت خود یاری دهد تا غرق نشود. ( منتهی الارب ). دلفین که نوعی از جانوران دریائی باشد. ( ناظم الاطباء ). جانوری دریایی معروف به دلفین. ( اقرب الموارد ). دُخَس. رجوع به دلفین شود.

تخس. [ ت َ ] ( اِخ ) مشرق وی حدود چگل است و جنوب وی خلخ است و کوهستانهای خلخ ، ومغرب وی گروهی از فرخیزیانند و شمال وی چگل است. و این ناحیتی است بسیار بانعمت تر از چگل و از آنجا مشک و مویهای گوناگون خیزد و خواسته شان اسب است و گوسپند و موی و خرگاه و خیمه و گردنده اند به زمستان و تابستان بر چراگاه و گیاخوار و مرغزارها. لازنه و فراخیه ، دو قوم اند از تخس و هر یکی را از ایشان ناحیتی خرداست و دو ده است که بدین دو قوم بازخوانند. سویاب ، دهیست بزرگ و از او بیست هزار مرد بیرون آید. بیکیلغ، دهیست بزرگ و بزبان سغدی این ده را سمکنا خوانند ودهگان او را ینالبرکین خوانند و با او سه هزار مرد برنشیند. اورکث ، میان دو ده است از تخس و اندر او مردم اندک و بانعمت و مردمان توانگر. ( حدود العالم ).

تخس. [ ت ِ خ ِ ] ( اِخ ) کوهی مقدس در ولایت گیم نیاس مشرف بر دریای سیاه : روز پنجم یونانیها به کوه مقدس رسیدند. نام این کوه تخس است. وقتی که یونانیهای دسته اول از کوه بالا رفتند به قله ای رسیدند و دریا را مشاهده کردند [ مقصود دریای سیاه است ]. فریاد برآوردند دریا، دریا! ( ایران باستان ج 2 ص 1086 ).

فرهنگ فارسی

بچه شریرومردم آزار
( اسم ) تافتن دل از غم اندوهمندی .
کوهی مقدس در ولایت گیم نیاس مشرف بر دریای سیاه : روز پنجم یونانیها بکوه مقدس رسیدند نام این کوه تخس است وقتی که یونانیهای دسته اول از کوه بالا رفتند بقله رسیدند و دریا را مشاهده کردند فریاد بر آوردند دریا .

فرهنگ معین

(تُ ) (ص . ) (عا. ) ۱ - بچة شیطان و بازیگوش . ۲ - حرف نشنو، سرکش .
(تَ ) (اِ. ) ۱ - گرما، حرارت . ۲ - تپش قلب از رنج و اندوه .

فرهنگ عمید

۱. تفس، گرمی، حرارت.
۲. تپش دل از غم و رنج.
شریر و مردم آزار.

پیشنهاد کاربران

تخس ینی اینک مغرور
mischivous
لجباز. یکدنده. حرفنشو
شر ، شیطون، لجباز، یکدنده، خودسر
به گویش بختیاری یعنی شیطون و نافرمان و سرکش
یعنی گر رو خیلی راحت یعنی خود پیرو حرف نشنو
ینی: شلوغ . حرف گوش نکن.
شیطون، یکدنده، نترس
معنی تخس:بچه شیتون ، بازیگوش، شر، بامزه
لجباز سرکش نترس یک دنده
لجباز سرکش نترس. .
خودکام
روانی خودخواه
لجباز. حرف نشنو. سرخود. سرکش
لجوج، نافرمان، یک دنده
شرور، یکدنده، حرف نشنو و نچسب
در اوستا " تخسا " به چم زیرک و باهوش ، این واژه به هیچ روی دشنام نبوده و یک واژه ستودنی است که امروزه بنادرست بکار برده می شود ، ولی واژه شیطان و شرور که هردو به چم زشت و نادرستند برای ستودن کودکان کاربرد یافته و جایگزینی ناسره می باشد.
مخفف تخم سگ، دشنام رکیک وواژه ای است که مردم ازروی بی اطلاعی بسیار بکار میبرند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس