تخفیف

/taxfif/

مترادف تخفیف: تقلیل، تنزل، کاهش، آرام سازی، آرامش، تسکین، حذف، کاستن، سبک کردن، سبک گردانیدن

متضاد تخفیف: تشدید

برابر پارسی: کاهش، کاستن، کم کردن

معنی انگلیسی:
allowance, concessionary, cut, extenuation, mitigation, rebate, retrenchment, letup, rake-off, reduction

لغت نامه دهخدا

تخفیف. [ ت َ ] ( ع مص ) سبک کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). با لفظ دادن و کردن مستعمل است. ( از آنندراج ). سبکی و سبک کردگی. ملایمت و تسکین و کمی و کم کردگی و کاستگی. ( ناظم الاطباء ). آسان گرفتن. فی الحدیث : خَفّفواالخَرْص َ؛ ای لاتستقصوا علیهم فیه. ( اقرب الموارد ). گفتند [حصیری و پسرش ] فرمانبرداریم بهرچه فرماید [خواجه احمد] اما مهلتی و تخفیفی ارزانی دارد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 160 ). و رعایا را به عدل و تخفیف مخصوص دارم و اگر بخلاف این روم از پادشاهی و ملک بیزار شوم. ( فارسنامه ابن البلخی ص 76 ). در دامن امن و فراغت اعتیاد و عادت گرفته اند و با تخفیف و ترخیه الف یافته. ( سندبادنامه ص 40 ). || اختصار کلمه برای سهولت تلفظ و برداشتن تنوین و تشدید از آن. ( ناظم الاطباء ). تخفیف حرف ؛ خلاف تشدید آن. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). ضد تشدید است. و اِن مخففه و نون مخففه نیزاز این ماده است. و گاه اطلاق میشود بر ساکن ساختن حرف. چنانچه در فتح الباری گفته. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || تخفیف همزه در نزد صرفیان اطلاق میشود بر تغییر همزه بقلب یا حذف یا اسکان. و همزه مخففه را همزه بین بین نامیده اند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || تخفیف جامه ؛ نازک گردانیدن آن.( المنجد ). || ( اصطلاح علم استیفاء ) آنچه وضع کنند بر استمرار. ( نفایس الفنون قسم اول ص 105 ).
- تخفیف تصدیع ؛ کاستن دردسر و مزاحمت.
- تخفیف دردسر ؛ رفع زحمت وکاستن رنج و سختی.
- تخفیف زحمت کردن ؛ کاستن رنج و سختی. رفع زحمت کردن :
خاک کویت برنتابد زحمت ما بیش ازین
لطفها کردی بتا تخفیف زحمت میکنم.
حافظ.

فرهنگ فارسی

سبک کردن، کاستن، م تصرساختن کلمه باتشدید
( مصدر ) ۱- سبک کردن سبکبار ساختن . ۲- کاستن . ۳- کم کردن قیمت چیزی را. ۴- تسکین دادن آرام دادن .۵- سبکی کردن .۶- حذف بعض حروف یک کلمه برای کوتاهی کردن آن . ۷- ( اسم ) کاهش . ۸- کاهش قیمت . ۹- آرامش تسکین . جمع : تخفیفات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - سبک کردن . ۲ - کم کردن قیمت چیزی . ۳ - مختصر کردن کلمه با ساکن کردن ، حذف تشدید یا کم کردن یکی از حروف ، برای سهولت تلفظ یا ضرورت شعری .

فرهنگ عمید

۱. سبک کردن.
۲. کاستن.
۳. (ادبی ) در دستور زبان، مختصر ساختن کلمه با کم کردن یکی از حروف یا حذف تشدید برای سهولت تلفظ یا ضرورت شعر، مثل «گاه» و «گه»، «کلاه» و «کُلَه»، «اگر» و «ار».

فرهنگستان زبان و ادب

{abatement} [پزشکی] کاهش شدت علائم بیماری

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَخْفِیفٌ: تخفیف
معنی لَا یُفَتَّرُ: تخفیف داده نمی شود (کلمه یفتر مضارع مجهول از مصدر تفتیر است که به معنای تخفیف و کم کردن است )
معنی لَا یُخَفَّفُ: سبک نمی شود - تخفیف نمی پذیرد
معنی یُخَفِّفْ: سبک کند - تخفیف دهد (جزمش به دلیل شرط شدن برای جمله بعدی است)
معنی یُخَفِّفَ: که سبک کند - که تخفیف دهد (جزمش به دلیل شرط شدن برای جمله بعدی است)
ریشه کلمه:
خفف (۱۷ بار)

خفّ (بر وزن فلس) و خفّت (به کسر اوّل و فتح آن) به معنی سبکی است (اقرب) راغب می‏گوید: خفیف در مقابل ثقیل است. تخفیف به معنی یبک کردن است «خفّفه: ضدّ ثقله» مثل آن تخفیف و مرحمتی از پروردگار شماست. و مثل . خفاف در آیه جمع خفیف چنانکه ثقال جمع ثقیل است یعنی سبکباران و سنگینباران به جنگ بیرون روید و در راه خدا با اموال و جانها جهاد کنید. مراد از ثقیل بودن چنانکه گفته‏اند، وجود موانع از بیرون رفتن است امثال اولاد، نبودن زاد و راحله، کثرت مشغله و غیره و مراد از سبک بودن عدم وجود موانع است. * معنی تحت اللفظی آن است که از قوم خویش طلب سبکی کرد که بر روی اطاعت کنند و با در نظر گرفتن آیات ما قبل که فرعون به مردم گفت: آیا حکومت مصر از من نیست؟ آیا این نهرها در زیر درختان کاخ من جاری نیست؟ روشن می‏شود که منظور آن است: قوم خویش را بر سبکباری در اطلعت وادار کرد پس از وی اطاعت نمودند. * آنها را سبک می‏شمارید در روز کوچ و در روز اقامت. آنانکه ایمان ندارند تو را به سبکسری وا ندارد استخفاف در آیه اوّل و سوّم در مقام ذم بکار رفته است که عبارت از سبکسری و عدم تصمیم و بی ارادگی است. * ، و قارعه 8 نیز آمده است و مراد از آن سبک بودن میزانهاست، در «وزن» خواهد آمدکه ظاهراً وزن فقط برای اعمال نیک بلکه سبب سبکی حسنات سبکی حسنات اند.

[ویکی فقه] تخفیف (ابهام زدایی). تخفیف ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تخفیف، به معانی آسان گردانیدن و در شرع به آسان و سهل قرار دادن احکام بر مکلف• تخفیف (علوم قرآنی)، تسهیل در ادای کلام
...

[ویکی فقه] تخفیف (علوم قرآنی). تخفیف، تسهیل در ادای کلام است.
از جمله اسباب ایجاز حذف «تخفیف» است؛ یعنی حذف باعث تسهیل و تخفیف در ادای کلام می شود؛
← مثال
۱. ↑ یوسف/سوره۱۲، آیه۲۹.
فرهنگ نامه علوم قرآنی، برگرفته از مقاله «تخفیف».
...

مترادف ها

discount (اسم)
تخفیف، نزول، تخ-فیف

abatement (اسم)
کاهش، جلوگیری، تنزل، تخفیف

cut (اسم)
تخفیف، قطع، برش، جوی، شکاف، کانال، چاک، معبر، بریدگی، مقطع

remission (اسم)
تخفیف، عفو، گذشت، خمود، بخشش، امرزش، بهبودی بیماری

damping (اسم)
تخفیف، تعدیل

alleviation (اسم)
تخفیف، تسکین، فرونشست

rebate (اسم)
کاهش، تخفیف

relaxation (اسم)
تخفیف، سستی، استراحت، تمدد اعصاب، سست سازی

assuagement (اسم)
تخفیف، تسکین، فرونشانی، فتور، خمود

refraction (اسم)
تخفیف، انحراف، تجزیه، شکست، انکسار

فارسی به عربی

ارخاء , تخفیض , خصم , قطع

پیشنهاد کاربران

بهاکاهی ( کاستن بها )
تَخفیف:
١. سبک کردن
۲. کاستن، کم کردن، کاهش دادن، کاهش، پایین - آوری، اُفت، کمشدگی
۳. کاهشِ بها، کاهشِ نرخ، بهاکاهی، نرخشکنی
۴. [دبی، دستورِ زبان] کوتەسازیِ واژه
۵. آرامسازی، آرامبخشی، آرامشدهی، کاهشِ درد، فروکشِ درد
کاهش بها
واژه تخفیف
معادل ابجد 1170
تعداد حروف 5
تلفظ taxfif
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی taxfif
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
بَهاکاهی، بَهاشِکَنی، نِرخکاهی، نِرخشِکَنی
بهاکاه
تخفیف طلایی
تخفبف طلایی

تخفیف
در باب ِ تَفعیل : کاهانش ، فروکاهانش
در باب ِ تَفَعُّل: کاهش ، فروکاهش
کاستگی
آف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس