تدرج

/tadarroj/

لغت نامه دهخدا

تدرج. [ ت َ رُ ]( معرب ، اِ ) تَذرُج. ج ، تَدارِج. پرنده ای خوش نقش و نگار و بلنددم. ( المنجد ). دراج ، فارسی است که معرب شده و اصل آن تَدَرو است. ( از المعرب جوالیقی ص 91 ). معرب از تذرو فارسی است ، و بترکی قرقاول و در تنکابن و مازندران تورنگ نامند. در دوم گرم و در اول خشک و به غایت لطیف و سریعالهضم و مولد خون ، صالح و مقوی ِ فهم و دماغ و رافع وسواس و اکتحال. زهره و خون او جهت بیاض و نزول آب ، و ذرور استخوان او جهت رفع قروح مجرب و طلای سرگین او جهت بهق و برص و کلف و اصلاح بشره ٔزنان حامله نافع و سعوط زهره او مفتح سده دماغی ودر رفع نسیان مفید و اکثار او مصدع و مولد مرةالصفرا در محرورین و مصلحش سکنجبین است. ( تحفه حکیم مؤمن ). و آنرا در نزد ما و در مصر سمان گویند و این اسم بزبان عراقی است و پرنده ایست بزرگتر از گنجشک و کوچکتر از کبوتر و در ماههای تشرین ( پائیز ) در حدود ما فراوان گردند و بیشتر بر روی زمین مانند جمل راه روند و چون آواز جنس خود شنوند جمع گردند و در عراق تخم گذارند و نقاط سرد را دوست دارند. و نیکوتر آنها آن است که پرگوشت و ملون باشد. در دوم گرم است. غذایی مقوی است و خون خوب تولید کند و چون خون او را در حال گرم بودن در چشم بچکانند سفیدی آن روشن میشود و خوردن آن دماغ بارد را نیک سازد و نسیان را از بین می برد. و همچنین اگر کیسه صفرای او را در بینی بریزند دماغ را اصلاح و فراموشی را زایل میکند. و اگر سرمه کنند سفیدی چشم و آب آنرا جلا دهد. و استخوان آنرا بکوبند و مانند سرمه نمایند و روی زخم ریزند بهبودی دهدو خاکستر پر او موی را دراز کند لیک سبب سرعت پیری گردد. و سرگین او بهق و برص و لکه های زنان حامله را برطرف میکند و زیاده روی در استعمال آن سبب سردرد و اخلاط صفراوی در محرورین میشود، و مصلح آن سکنجبین است. ( تذکره ضریر انطاکی ص 93 ). و رجوع به تذرو شود.

تدرج. [ ت َ دَرْ رُ ] ( ع مص ) اندک اندک قریب گردیدن. ( منتهی الارب ). اندک اندک نزدیک گردیدن. به تدریج پیش آمدن. ( ناظم الاطباء ). مرتبه مرتبه سوی چیزی پیش رفتن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || پایه پایه بالا رفتن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) اندک اندک و آهسته آهسته پیش رفتن پایه پایه نزدیک شدن . ۲- ( اسم ) پیش روی کم کم . جمع تدرجات .
تذرج جمع : تدارج پرنده ای خوش نقش و نگار و بلند دم دراج فارسی است که معرب شده و اصل آن تدرو است معرب از تذرو فارسی است و بترکی قرقاول و در تنکابن و مازندران تورنگ نامند .

فرهنگ معین

(تَ دَ رُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) اندک اندک و آهسته آهسته پیش رفتن .

فرهنگ عمید

= تذرو
۱. کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، پایه پایه نزدیک شدن.
۲. اندک اندک به سوی چیزی رفتن.

پیشنهاد کاربران

تدرج پایه تدریج است
اصطلاح عامیانه گاماس گاماس
بتدریج

بپرس