ترب

/torob/

معنی انگلیسی:
radish

لغت نامه دهخدا

ترب. [ ت َ ] ( اِ ) حیلت و زباندانی. ( صحاح الفرس ). مکر و حیله و زرق و تزویر و گزاف و زبان آوری. ( برهان ). مکر و حیله و گزاف و تزویر. ( فرهنگ جهانگیری ). حیله و مکر و فریب و تزویر و فصاحت و زبان آوری. ( ناظم الاطباء ). حیله و زبان آوری. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). زرق و حیله و مکر و گزاف و محال و تزویر و هرزه. تبند و ترکند و ترقند و تروند و دستان مترادف این اند. ( شرفنامه منیری ). مکر و حیله. ( فرهنگ رشیدی ). حیلت و زبان دانی. ( حاشیه لغت فرس اسدی چ اقبال ص 28 ). || گردن را پیچ دادن بود بکین یا بعجب. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 28 ) :
اندرآمد مرد با زن چرب چرب
گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب.
رودکی ( از لغت فرس اسدی ایضاً ).
|| چون شکنجه و قنج ( کذا ) بود در رفتن به تیزی. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ) ( حاشیه لغت فرس اسدی چ اقبال ص 28 ). شکنجه و رفتار تند و شتاب. ( ناظم الاطباء ). || کشک سیاه که بترکی قراقروت گویند. و با را با فا تبدیل کرده ترف و ترفه گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). کشک سیاه باشد، و آنرا ترف نیز گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). رجوع به ترف شود.

ترب. [ ت ُ / ت ُ رُ ] ( اِ ) معروف است که عربان فجل خوانند. ( برهان ). ریشه گیاهی از طایفه خاجی شکل مأکول و تند و تیز، و بتازی فجل گویند. ( ناظم الاطباء ). از تیره چلیپائیان که ریشه ضخیم آن خوراکی و خرجینک آن بندبند است. ( از گیاه شناسی گل گلاب ص 208 ) :
چون در حکایت آید بانگ شتر کند
وآروغها زند چو خورد ترب و گندنا.
لبیبی.
بی توهمه ظریفان بی ترب و ترّه اند
تو همچو ترب غاتفری زینت تره.
سوزنی.
ممدوح را به ترب صفت هیچکس نکرد
چون من که شاعر سخن آرایم و سره.
سوزنی.
از دکانی گر کسی تربی برد
کاین ز حکم ایزد است ای باخرد.
مولوی.
در افواه افتاده بود که در مشرق پادشاهی از نسل مغول نشسته است که ترب و تبر نزد او یکسان است. ( جهانگشای جوینی ). سینه فلان زمین بلند است ، آنرا می باید هموار کرد تا آب خورد و ترب کشته شود و بی کشت نماند. ( انیس الطالبین بخاری ص 194 ).
گزر و شلغم و چندر، کلم و ترب و کدو
تره ها رسته تر و سبز بسان زنگار.
بسحاق اطعمه.

ترب. [ ت َ رَ ] ( ع مص ) خاک آلوده شدن. ( زوزنی ). بسیارخاک شدن و خاک آلوده گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خاک رسیدن بر چیزی. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). خاک آلوده شدن. ( آنندراج ). || زیان کار شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || درویش شدن. ( زوزنی ). محتاج گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فقیر شدن ، گویی که خاک نشین شده است. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). بلغت بربر، عزلت گزیدن و خاک نشین شدن. ( دزی ج 1 ص 143 ). || تربت یداه ؛ یعنی او بخیر نرسد. و این کلمه ایست که عربان گاه در مدح و گاه در ذم آرند، مانند لا اب لک و لا ام لک و لا ارض لک و نحو آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). صاحب اقرب الموارد گوید این از سخنانی است که عرب آن را بصورت دعا استعمال کنند ولی مرادشان دعا نیست بلکه تحریک و تشویق است و گویند: فعلیک بذات الدین تربت یداک. و در صحاح آمده که این جمله دعائیه است یعنی بخیر نرسی ، ولی معنی اول صحیح است - انتهی. || تعب و رنجور شدن. ( زوزنی ). || دوسیدن بخاک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خاک بر چیزی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). گل و آهک بر چیزی یا دیواری مالیدن. ( از دزی ج 1 ص 143 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) همزاد همال همسال .
نام کوهی است .

فرهنگ معین

(تُ رُ ) (اِ. ) گیاهی است یک ساله با برگ های درشت و ریشة چغندر مانند به رنگ های سفید و سیاه که دارای طعم تند و تیزی می باشد.
(تَ ) (اِ. ) ۱ - مکر، حیله ، زرق ، تزویر. ۲ - گزاف ، گزافه . ۳ - زبان آوری ، چرب زبانی . ۴ - حرکت از روی ناز یا قهر.
(تِ ) [ ع . ] (ص . ) همزاد، همال ، همسال .

فرهنگ عمید

خاک.
گیاهی یک ساله، با برگ های درشت. گل های آن شبیه شب بو و به رنگ بنفش یا سفید، ریشۀ آن شبیه چغندر، پوستش سفید یا سیاه، طعمش تندوتیز، با ویتامین های a، b، و c و فسفر، و از سبزی های خوردنی است. اشتهاآور و محرک عمل روده ها می باشد.
هم سال، همزاد.
۱. مکر، حیله، تزویر.
۲. زبان آوری، چرب زبانی: اندر آمد مرد با زن چرب چرب / گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب (رودکی: ۵۳۴ ).
۳. (اسم مصدر ) گزاف گویی.
۴. حرکت از روی ناز یا قهر.

گویش مازنی

/terb/ صدای افتادن چیزی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲۲(بار)
«ترب» (بر وزن شعر) به معنای «هم سن و سال» توصیف دیگری است برای زنان بهشتی نسبت به همسرانشان; چرا که توافق سنی جاذبه را میان دو همسر افزون می کند، و یا توصیفی است برای خود آن زنان، که همه آنها هم سن و سال و جوانند، و به معنای «مثل و مانند» نیز آمده است. و بیشتر در مورد جنس مؤنث به کار می رود.
خاک. ، آیا کافر شدی به کسی که تو را از خاک مخصوص آفرید. در اینجا چند آیه را بررسی می‏کنیم: 1- و در قرآن مجید شش بار خلقت انسان از تراب مذکور است و همه به لفظ نکره آمده یعنی از خاکی به خصوص. و هشت بار نیز کلمه «طین» آمده و همه نکره، یعنی از گل به خصوص مثل ، سه دفعه هم «حَماءٍ» آمده باز نکره یعنی از لجن سیاه و بد بوی به خصوص ، راجع به توضیح این آیات به «آدم» رجوع شود. 2- کلمه اتراب سه بار در صفت حوریان بهشتی آمده است ، . ترب (بر وزن حِبْر) به معنی همسال است که در یک زمان به دنیا آمده باشند بر خلاف دو قلو که در بطن واحد از مادر واحر متولد می‏شوند و آنها را توأمان گویند در تقرب الموارد هست: «الترب من وُلِدَ معک و اکثر ما یستعمل فی المؤنث یقال: هذه ترب فلانة اذا کانت علی سنّها»: ترب کسی است که با تو به دنیا آمده و بیشتر در مؤنث به کار می‏رود گویند این دختر، ترب فلان دختر است در صورتی که همسال باشند. و در مادّه «تأم» آمده: توأم از تمام حیوان آنست که با دیگری در یک دفعه به دنیا آید دو نفر باشند یا بیشتر. «اَتأمَتِ المرئةُ وَضَعَتْ اثنین فی بطن». گویند: دو همسال را از آن ترب گفته‏اند که با هم خاکبازی می‏کنند که اصل ترب به معنی خاک است. به نظر می‏آید: حوریان بهشتی با همدیگر همسال و هم قد نیستند بلکه مراد تناسب آنها با شوهرانشان است یعنی حوریان از حبث زیبائی ،قدّ، قامت، حسن، منظر، و... با شوهران خود همسال و برابرند 3- متر به چنان که در مجمع آمده به معنی احتیاج شدید است که گویا فقیر از شدّت فقر به تراب چسبیده است، یعنی: یتیمی که دارای قرابت و مسکینی که شدیداً محتاج و به خاک افتاده است. 4- راغب گوید: ترائب دنده‏های سینه است و واحد آن تریبه است. مجمع البیان در ذیل اللغة گوید: ترائب اطراف سینه و مفرد آن تریبه است و در المعنی در ضمن نقل چند قول از عطا نقل کرده صلب مرد و ترائب زن، زیرا که فرزند از دو آب به وجود می‏آید و در آخر فرمود: مشهور در کلام عرب، ترائب استخوانهای سینه و بالای آنهاست. و همین طور است در صحاح و قاموس معانی دیگر نیز احتمال داده است. زمخشری نیز آن را استخوانهای سینه گفته و مثل عطا صلب مرد و ترائب زن گفته است. بیضاوی نیز مثل عطا و زمخشری گفته و در ذیل قول خود مطلب دیگری آورده است. صلب، در لغت هر چیز سخت و محکم و نفوذ ناپذیر است در نهج البلاغه در صفت مؤمن آمده «نفسه اَصْلَبِ مِنَ الصَّلْد» نفس مؤمن از سنگ سختر است و در اصطلاح به مهره‏های پشت و مجاری نطفه مرد گفته شده . ناگفته نماند: قول عطا و زمخشری و بیضاوی که صلب را از مرد و ترائب را از زن گرفته‏اند به کلّی باطل و بی اساس است و در آیه شریفه نطفه زن مطرح نیست. زیرا در آیه ماقبل می‏گوید: انسان از آب جنهده که از میان صلب و ترائب بیرون می‏آید آفریده شده است. آب جهنده (ماء دافق) فقط از مرد است نه زن وانگهی. مقاربت، فقط سبب نزول نطفه مرد است و ربطی به نطفه زن ندارد. نطفه زن در حدود پنج روز پس از قاعدگی از تخمدان جدا شده و وارد لوله زهدان می‏گردد و در حدود پنج و شش روز در آن جا زنده می‏ماند اگر در عرض این مدّت مقاربت اتفاق افتاد یکی از سلّولهای نطفه مرد (اسپرماتوزئید) وارد نطفه زن (اوول) می‏گردد و رشد آن شروع می‏شود، انزال زن و لذّت او در حین مقاربت راجع با نزال نطفه او نیست بر خلاف مرد. و خلاصه: آیه شریفه راجع به نطفه مرد است و صلب و ترائب را باید در وجود مرد جستجو نمود. و آنکه مثل ابن کثیر و غیره درباره ترائب زن صحبت و نقل اقوال کرده‏اند از خود آیه غفلت نموده‏اند و گرنه از زن صحبتی به میان نمی‏آوردند. احتمال قوی در آیه شریفه آنست که مراد از صلب قسمت آخر ستون فقرات مرد مقابل استخوانهای عانه و مراد از ترائب استخوانهای عانه و خاصره باشد در تفسیر پرتوی از قرآن می‏گوید: مجرای منی از بیضه امتداد یافته و از راه مجرای معیّنی که در امتداد کشاله ران است به طرف داخل شکم می‏رود و به طرف مثانه که در پشت استخوان عانه است بر می‏گردد و در زیر مثانه از میان پروستات (غدّه ایست که در محل خروج ادرار قرار دارد و مجرای ناقل منی از وسط آن عبور می‏کند) رد شده وارد مجرای ادرا می‏شود قسمتی از این مجرا که داخل شکم است اطرافش حلقه استخوانی است که در جلو استخوان عانه و در طرفین و عقب استخوان خاصره و در پشت، ستون مهره و استخوان خارجی می‏باشد (تمام شد) علی هذا مقصود از صلب قسمت آخر ستون مهره و از ترائب استخوانهای دیگر است که منی از میان آنها گذشته وارد مجرای ادرار می‏شود و این است معنای «یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ». اگر گویند: تمام لغت نویسان و مفسّرین ترائب را از استخوانهای سینه و دنده‏ها و نحو آن معنی کرده‏اند و در مجمع البیان و غیره از اشعار عرب شاهد آورده که تریب استخوان سینه است مثلاً در صحّاح هست «اَشْرَفَ ثَدْیاها عَلَی الترَیبِ» یعنی پستانهایش بر سینه مشرف است در این صورت چگونه ممکن است ترائب را استخوانهای عانه و خاصره بدانیم؟!! گوئیم: تربیه و ترائب در اصل لغت به معنی استخوان سینه نیست و معنای اوّلی (تراب) در آن معتبر است و استخوانهای سینه را از آن جهت ترائب گفته‏اند که مثل خاک به سهولت حرکت می‏کنند طبرسی فرموده: چون استخوانهای سینه مانند خاک به آسانی حرکت می‏کنند از آن جهت ترائب گفته‏اند. در این صورت چه مانعی دارد که بگوئیم استخوانهای عانه و خاصره را از جهت نرم بودن و خاک مانند بودن تربیه گفته‏اند. اگر مفسّران گذشته در این عصر بوده و مجرای طبیعی منی را می‏دانستند، ترائب را استخوانهای عانه و خاصره معنی می‏کردند. در پرتوی از قرآن گوید: ترائب که جمع تربیه است در اصل لغت به معنای چیز نرم و نفوذ ناپذیر... و خاک مانند است. این عبارت مبالغه آمیز است. زیرا مادّه اوّلی که تراب است به معنی خاک می‏باشد اگر مطلب آن طور بود امثال صحاح و قاموس می‏نوشتند. که تراب به معنی نرمی است و خاک را از جهت نرم بودن تراب گویند. حال آنکه چنین ننوشته‏اند.

دانشنامه عمومی

ترب یا تربچه وحشی یا مولی سرخک ( نام علمی: Raphanus sativus ) ، نام یک گونه از تیره شب بویان است. این گیاه نخستین بار پیش از زمان امپراتوری روم در قاره اروپا پرورش یافت. ترب که در زمان حاضر در سرتاسر جهان کشت و مصرف می شود گیاهی با ریشه قرمز و برگ های خشن و کرکدار که آهن برگ های آن زیاد است. ترب ها با توجه به اندازه، رنگ و زمان لازم برای کشت به انواع و گونه های متعددی دسته بندی می شوند. گروهی از ترب ها به منظور تهیه دانه کشت شده و تعدادی دیگر در صنعت دانه های روغنی استفاده می شوند. [ ۱]
عکس تربعکس ترب

ترب (سرده). ترب ( نام علمی: Raphanus ) نام یک سرده از تیره شب بویان است.
عکس ترب (سرده)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

تُرُب
ریشۀ خوراکی گیاهی یک ساله با نام علمی رافانوس. از تیرۀ چلیپاییان، به شکل های گرد و دراز، با بعضی مصارف دارویی. در بسیاری نقاط کشت می شود، ولی در مناطق معتدل و معتدل مرطوب بهتر به عمل می آید. ترب را از دیرباز به خوبی می شناختند و روش های کشت آن نیزدر برخی منابع قدیمی آمده است. پاک کنندۀ کلیه و کبد، معالج یرقان و در درمان مارگزیدگی و لک و پیس سودمند می دانستند. امروزه بیشتر مصرف خوراکی دارد، ولی در درمان یرقان و نرمی استخوان، و دفع رسوبات صفراوی به کار می رود.

پیشنهاد کاربران

حیله ، حقه، مکر، فریب،
اندر آمد مرد با زن چرب چرب
گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب
ترب Radish
نام علمی Raphanus sativus
ترب نخست تورب به چم برامد بوده است از ریشه تور و هم خانواده با تورم و در گذر زمان به ریخت ترب مختصر گشته است
واژه tuber انگلیسی به چم ترب از ریشه پارسی به چم تورم کرده است
@iranaryan

...
[مشاهده متن کامل]

https://en. m. wiktionary. org/wiki/βούτυρον#
برای خوانش بیشتر دوستداران از درگاه بالا بهره ببرید

ترب ، torb , گیاهی است علفی که ریشه ان پوست سیاه رنگ دارد ولی زیر پوست سفید است، مزه ی تیز داشته و مصرف خوراکی دارد، در شهر بابک با کشک کلجوش ، رنده شده ی آن مصرف می شود
مکر ، حیله
ترب در اصل ( تو روب ) از دو واژه ( تو ) یعنی داخل ودرون و ( روب ) از مصدر روفتن ورویهم به معنی چیزی که درون بدن را می روبد و پاک میکند
ترب را مولی بر وزن کلی در گویش دری گویند و ترب قرمز را مولی سرخک نامند.

بپرس