تزریق کردن


معنی انگلیسی:
inject, to inject, [fig.] to infuse

لغت نامه دهخدا

تزریق کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درچکانیدن داروی مایع در زیر جلد، یا در داخل عضله یا ورید انسان و حیوان بیمار. تزریق. و رجوع به تزریق شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) داخل کردن داروی مایع در زیر پوست بدن

مترادف ها

syringe (فعل)
تزریق کردن

inject (فعل)
زدن، تزریق کردن، اماله کردن، سوزن زدن

perfuse (فعل)
پاشیدن، تزریق کردن، جاری ساختن

throw in (فعل)
تزریق کردن، در دنده انداختن، افزودن بر

فارسی به عربی

احقن , حقنة

پیشنهاد کاربران

بپرس