تساقط

لغت نامه دهخدا

تساقط. [ ت َ ق ُ ] ( ع مص ) بیوفتادن ( زوزنی ). بیفتادن ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پی درپی افتادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تتابع سقوط چیزی. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || خود را بر چیزی افکندن. || ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || افتادن. || بیفکندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) افتادنبیفتادنسقوط کردن فرو افتادن.۲- ( مصدر ) افکندن بیفکندن خود را بر چیزی افکندن .

فرهنگ معین

(تَ قُ ) (مص ل . ) سقوط کردن ، فروافتادن .

فرهنگ عمید

۱. پی درپی افتادن، از پی هم افتادن.
۲. خود را بر چیزی افکندن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تساقط به ترک عمل به مدلول هر دو دلیل متعارضِ متعادل اطلاق می شود.
تساقط، به معنای نادیده گرفتن دو دلیل متعارض و عمل نکردن به آنها است. مشهور اصولیون در جایی که دو دلیل با هم تعارض نمایند و هیچ یک بر دیگری رجحان نداشته باشد، به تساقط معتقد شده اند.
بیان نمونه
برای مثال، در جایی که دو دلیل درباره نماز جمعه وارد شده و یکی بر وجوب و دیگری بر حرمت آن دلالت نماید و هیچ کدام بر دیگری رجحان نداشته باشد، مشهور اصولیون گفته اند:که هر دو دلیل سقوط می کرده و به اصول عملی مراجعه می شود؛ همان گونه که اگر هیچ دلیلی نسبت به آن وجود نداشت، چنین عمل می شد.

[ویکی الکتاب] معنی تُسَاقِطْ: که بیافکند-که بریزد
ریشه کلمه:
سقط (۸ بار)

سقوط: افتادن . اسقاط ساقط کردن است . یا آسمان را چنانکه پنداشته‏ای پاره پاره روی ما بیافکنی. مساقطه نیز ساقط کردن است در اقرب از بعضی نقل شده که پی در پی بودن در آن مراد است . بر تو خرمای تازه می‏افکند. * . «سقط فی یدیه» به صیغه مجهول از باب کنایه به معنی لغزش، خطا: ندامت، و حیرت است (اقرب) راغب گوید: از آن ندامت مراد است. معنای تحت اللفظی آن است: آنگاه که عمل و شی‏ء در دستش افتاده شده یعنی به خودش برگشت «دَأَمْا اَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا» قرینه آن است مه بر گذشته نادم و محزون شدند یعنی چون از پرستیدن شدند و دانستند که گمراه گشته‏اند گفتند: اگر پروردگارمان رحم نکند و نیامرزد بی شک از زیانکاران خواهیم بود.

پیشنهاد کاربران

بپرس