تصابی

لغت نامه دهخدا

تصابی. [ ت َ ] ( ع مص ) فریب دادن کسی را و مقتول ساختن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || میل کردن بسوی کودکی و بازی و لهو. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || امردپرستی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مأخوذ از تازی ، امردپرستی و بچه بازی. ( ناظم الاطباء ). || عشق ورزیدن. عشق بازی کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : پارسایی را دیدم به محبت شخصی گرفتار نه طاقت صبر، نه یارای گفتار. چندان که ملامت دیدی و غرامت کشیدی ، ترک تصابی نگفتی. ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- کودکی کردن اعمال کودکانه کردن . ۲- عشق ورزیدن .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - عشق بازی ، هوس رانی . ۲ - کارهای کودکانه کردن .

فرهنگ عمید

۱. کودکی کردن، کارهای کودکانه کردن.
۲. به لهوولعب پرداختن، عشق ورزیدن.

پیشنهاد کاربران

اتفاقا معنی این کلمه رو بخاطر همون حکایت داخل گلستان: پارسایی رادیدم بمحبت شخصی گرفتار نه طاقت صبر و نه یارای گفتار چندانکه ملامت دیدی و غرامت کشیدی ترک تصابی نگفتی و گفتی . . . سرچ کردم و یادداشت دهخدا هم همین بود
اتفاقا دقیقا معنی این کلمه رو بخاطر همون حکایتی که داخل گلستان بود: پارسایی را دیدم به محبت شخصی گرفتار. . . سرچ کردم چه جااالب

بپرس