چون نیاموختی چه دانی گفت
که به تعلیم شد جلیل جریر.
ناصرخسرو.
پس تعلیم دیگران ، که اگر به افادت دیگران مشغول شود و در نصب خویش غفلت ورزد همچون چشمه ای باشد که از آب او همگنان را منفعت حاصل می آید و او از آن بی خبر. ( کلیله و دمنه ).در این تعلیم شد عمر و هنوز ابجد همی خوانم
ندانم کی رقوم آموز خواهم شد به دیوانش.
خاقانی.
کوهکن تعلیم خارا سفتن از فرهاد داشت هرچه کرد از کاوش مژگان شیرین یاد داشت.
کلیم ( از آنندراج ).
ز سرو خوش خرام او که غافل میتواندشدکه دل تعلیم از خود رفتن از رفتار او دارد.
صائب ( از آنندراج ).
ورجوع به تعلیم در اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 344 شود. || نشان لشکریان بر خود بستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گذاشتن علامت و نشانی بخاطر شناسائی او. ( از اقرب الموارد ). || فارسیان بمعنی لازم نیز آورده اند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آموختن : گروهی دید گرداگرد یوسف
پی تعلیم دین ، شاگرد یوسف.
جامی ( از غیاث اللغات ).
و رجوع به ترکیبهای این کلمه شود.