تفقه

/tafaqqoh/

لغت نامه دهخدا

تفقه. [ ت َ ف َق ْ ق ُ ] ( ع مص ) فقه آموختن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). یقال : هو یتفقه ُ فی العلم ؛ ای یتعلم. ( اقرب الموارد. || فقیه شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || دانا شدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). فهمیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فهمیدن سخن و جز آن. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

فقه خواندن، علم دین آموختن، فهمیدن وداناشدن
۱ -( مصدر ) فقه آموختندانشمندی جستن . ۲ - ( اسم ) فقاهت دانشمندی . جمع : تفقهات .
کرمکی است خرد

فرهنگ معین

(تَ فَ قُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) فقه آموختن ، دانشمندی جستن .

فرهنگ عمید

۱. فقه خواندن، علم دین آموختن.
۲. فقیه شدن.
۳. فهمیدن و دانا شدن.

پیشنهاد کاربران

فراگرفتن دین بصورت تخصصی
طبق کتاب دینی سال یازدهم درس دهم که تعریف دقیقی براش اورده میشه ( تلاش برای کسب معرفت عمیق )
و فقیه به معنای ( افرادی که به معرفت عمیق در دین می رسند و می توانند قوانین و احکام اسلام را از قرآن و روایات بدست آورند )
فقیه، پیشوا، دانشمند

بپرس