تقارن

/taqAron/

مترادف تقارن: قرین، مقارن، هم زمانی، نزدیکی، هم گرایی ، باهم قرین شدن، قرینه شدن

متضاد تقارن: تباعد

معنی انگلیسی:
coincidence, conjunction, symmetry, simultaneity

لغت نامه دهخدا

تقارن. [ ت َ رُ ] ( ع مص ) تصاحب. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

باهم قرین شدن، بایکدیگریارودوست شدن
( مصدر ) قرین شدن بایکدیگر با هم یار و دوست گردیدن . جمع : تقارنات .

فرهنگ معین

(تَ رُ ) [ ع . ] (مص ل . ) قرین شدن با یکدیگر.

فرهنگ عمید

۱. (ریاضی ) قرینه بودن، تطابق دوشکل در دوسوی یک نقطه.
۲. هم زمانی بین دوچیز.

فرهنگستان زبان و ادب

{symmetry} [فیزیک] خاصیت ناوردایی اجسام یا قوانین در پِی عملیات تبدیل

دانشنامه عمومی

تقارن یا همامونی به معنای تشابه بخش ها حول محور یا مرکز تقارن است. [ ۱] این واژه در هنرهای گوناگون به ویژه هنرهای تجسمی و در علومی مانند فیزیک بسیار کاربرد دارد.
در علوم، به طور مطلق ناوردایی نسبت به تبدیلات هندسی را تقارن گویند مفهوم تقارن به مفاهیمی چون تقارن در زمان ( ناوردایی تحت تبدیل هندسی انتقال در مؤلفه صفرم چاربردار مکان ) نیز تعمیم داده می شود.
در روزمره تقارن یعنی زیبایی در نسبت ها تعادل در ریاضی ما تعریف دقیق تری راجع به این موضوع داریم.
تعریف ۱: نقطهٔ 'A را قرینهٔ نقطهٔ A نسبت به نقطه یO گوئیم هرگاهA را به اندازهٔ ۱۸۰ درجه حولO درصفحه دوران دهیم به 'A برسیم. با توجه به این تعریف نقطهٔ O وسط پاره خط خواهد بود.
تعریف ۲ :نقطه ی'A را قرینهٔ نقطه یA نسبت به خط d گوئیم هرگاه Aرا به اندازهٔ ۱۸۰ درجه حول d در فضا دوران دهیم به'A برسیم.
باتوجه به این تعریف، خط d عمود منصف پاره خط خواهد بود.
تقارن در هندسه
یک شی را دارای تقارن می نامیم زمانی که ان شی را بتوان به دو یا چند قسمت تقسیم کرد که آن ها قسمتی از یک طرح سازمان یافته باشند
یعنی بر روی شکل تنها جابجایی و چرخش و بازتاب و تجانس انجام شود و در اصل شکل تغییری به وجود نیایید آنگاه ان را تقارن می نامیم
مرکز تقارن:اگر در یک شکل نقطه ای مانندA وجود داشته باشد که هر نقطهٔ روی شکل ( محیط ) نسبت به نقطه یAمتقارن یک نقطهٔ دیگر شکل ( محیط ) باشد، نقطهٔ Aمرکز تقارن است؛ یعنی هر نقطه روی شکل باید متقارنی داشته باشد شکل های که منتظم هستند و زوج ضلع دارند دارای مرکز تقارند ولی شکل های فرد ضلعی منتظم مرکز تقارن ندارند.
متوازی الأضلاع و دایره یک مرکز تقارن دارند
ممکن است یک شکل خط تقارن نداشته باشد ولی مرکز تقارن داشته باشد. ( منبع:س. گ ) [ نیازمند یادکرد دقیق]
انواع تقارن:
• تقارن بازتابی :مثلاً اگر بتوان شکل را طوری تصور کرد که انگار قسمتی از ان به طور آیینه ای نسبت به قسمت دیگر تکرار شده است.
• تقارن چرخشی: اگر شکل نسبت به یک نقطهٔ خاص چرخش کند.
• تقارن انتقالی: اگر شکل جابجا شود ولی تغییری نکند.
• تقارن تجانسی: اگر تنها ابعاد شکل تغییر کند و در کلیت تغییری به وجود نیایید.
برای تشخیص خط تقارن از هر نقطه بر روی شکل، بر خط موردنظر عمودی رسم کرده و به همان اندازه ادامه می دهیم. اگر آن نقطه روی شکل قرار گرفت خط تقارن است و اگر روی شکل قرار نگرفت، خط تقارن نیست. هرشکل که قرینه داشته باشد تقارن هم دارد.
عکس تقارنعکس تقارنعکس تقارنعکس تقارنعکس تقارن
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

تَقارن (symmetry)
تَقارن
گونه ای از تبدیل های هندسی که خود بر سه گونه است: (الف) تقارن نسبت به یک نقطه، با نام مرکز تقارن؛ (ب) تقارن نسبت به یک خط، با نام محور تقارن؛ و (ج) تقارن نسبت به یک صفحه، با نام صفحۀ تقارن. تقارن های نوع اول و دوم را به ترتیب تقارن مرکزی و تقارن محوری می نامند. در این تبدیل، هر نقطه از یک شکل هندسی، مانندP به نقطه ای مانند 'P برده می شود، به قسمی که پاره خط 'PP را در حالت (الف)، مرکز تقارن نصف می کند و در حالت (ب)، محور تقارن نصف می کند و بر آن عمود است. در حالت (ج)، آن را صفحۀ تقارن نصف می کند و بر آن عمود است. نقطۀ 'P را قرینۀ نقطۀP می نامند. اگر همۀ نقاط شکلی دوبه دو نسبت به یک نقطه یا خط یا صفحه متقارن باشند، آن شکل را نسبت به آن نقطه یا خط یا صفحه متقارن گویند. مثلاً دایره نسبت به مرکز و هر یک از قطرهایش متقارن است و مثلث متساوی الساقین نسبت به ارتفاع وارد بر قاعده متقارن است. در علوم تجربی، می گویند در سیستمی تقارن وجود دارد، اگر تغییری در سیستم ویژگی های اساسی آن را تغییر ندهد. مثلاً، اگر علامت بارهای الکتریکی عوض شود، رفتارِ الکتریکیِ آرایشی از بارها تغییر نمی کند.

مترادف ها

symmetry (اسم)
همسازی، تناسب، قرینه، تشابه، تقارن، هم جور، هم اراستگی، مراعات نظیر

synchrony (اسم)
هم اهنگی، انطباق، هم زمانی، هم عصری، تقارن، همگاهی

synchronization (اسم)
هم زمانی، تقارن، همگاهی، همگامی، همگاه سازی

isochronism (اسم)
هم زمانی، تقارن، ایجاد تقارن، ایجاد همزمانی

parallelism (اسم)
برابری، همسانی، تقارن، موازات، ترادف عبارات، اشتراک وجه

polarity (اسم)
تضاد، تقارن، قطبش، تمایل قطبی، توجه به قطب

پیشنهاد کاربران

ناهمسان سویی.
هماهنگی، وحدت زمانی،
مثل گفتن تسلیت
خداوندقرین رحمت
وبازماندگان
صبرجزیل
برابر تقارن "همامونی" نهاده شده است. این واژه با توجه به معادل انگلیسی آن symmetry ساخته شده است. symmetry از لحاظ ریشه شناختی، به معنای "هم اندازه" می باشد. با توجه به اینکه واژه "مون" در فارسی میانه
...
[مشاهده متن کامل]
به معنی اندازه می باشد، برای تقارن یا symmetry واژه "همامونی" و برای متقارن یا symmetric واژه "همامون" ساخته شده است.

مانندساز
سریع تر
همامونی، هم مونی
همسانسویی

بپرس