تلاقی

/talAqi/

مترادف تلاقی: برخورد، دیدار، ملاقات، اصطکاک، تقاطع، تماس، به هم رسیدن، دیدار کردن

معنی انگلیسی:
confluence, meeting, junction, coincidence

لغت نامه دهخدا

تلاقی. [ ت َ ] ( ع مص )فاهم رسیدن و یکدیگر را دیدن. ( زوزنی ). یکدیگر را دیدن. ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). باهم ملاقات کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). دیدار کردن و همدیگر را دیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بیکدیگر رسیدن. ( از اقرب الموارد ). یوم التلاقی ؛ روز رستخیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) ملاقات و مصادفت. || دچارشدگی : تلاقی فئتین ؛ دچارشدگی دو گروه باهم. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بهم رسیدن، رسیدن، دیدارکردن، روزقیامت، دیدن
۱ -( مصدر ) دیدار کردن فراهم رسیدن بهم رسیدن هم را دیدن . ۲ -( اسم ) دیدار . یا یوم تلاقی ( یوم التلاقی ) . روز قیامت .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) دیدار کردن .

فرهنگ عمید

۱. به هم رسیدن، رسیدن دو شخص یا دو چیز به هم.
۲. یکدیگر را دیدن، دیدار کردن با هم.

مترادف ها

meeting (اسم)
برخورد، اجتماع، تلاقی، انجمن، مجمع، جماعت، هم ایش، اجماع، ملاقات، جماعت همراهان، میتینگ، جلسه، نشست

anastomosis (اسم)
بهم پیوستن، هم دهانی، همدهانگری، تلاقی

confluence (اسم)
برخورد، تلاقی، هم ریزگاه، همریختنگاه، اتصال یا تلاقی دو نهر

conflux (اسم)
برخورد، تلاقی، هم ریزگاه

فارسی به عربی

اجتماع

پیشنهاد کاربران

یکی بودن
گرد هم جمع شدن
همرس
تلاقی
/talAqi/
مترادف تلاقی: برخورد، دیدار، ملاقات، اصطکاک، تقاطع، تماس، به هم رسیدن، دیدار کردن
تلاقی
confluence
meeting
junction
coincidence
فارسی به انگلیسی
تلاقی رگها
...
[مشاهده متن کامل]

inosculation of blood - vessels
تلاقی کردن
converge, cross, interfere, meet
مترادف
meeting ( اسم )
برخورد، اجتماع، تلاقی، انجمن، مجمع، جماعت، هم ایش، اجماع، ملاقات، جماعت همراهان، میتینگ، جلسه، نشست
anastomosis ( اسم )
بهم پیوستن، هم دهانی، همدهانگری، تلاقی
confluence ( اسم )
برخورد، تلاقی، همریزگاه، همریختنگاه، اتصال یا تلاقی دو نهر
conflux ( اسم )
برخورد، تلاقی، همریزگاه
لغت نامه دهخدا
تلاقی. [ ت َ ] ( ع مص ) فاهم رسیدن و یکدیگر را دیدن. ( زوزنی ) . یکدیگر را دیدن. ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . باهم ملاقات کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . دیدار کردن و همدیگر را دیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . بیکدیگر رسیدن. ( از اقرب الموارد ) . یوم التلاقی ؛ روز رستخیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || ( اِ ) ملاقات و مصادفت. || دچارشدگی : تلاقی فئتین ؛ دچارشدگی دو گروه باهم. ( ناظم الاطباء ) .
فرهنگ فارسی
تلاقی
بهم رسیدن، رسیدن، دیدارکردن، روزقیامت، دیدن
۱ - ( مصدر ) دیدار کردن فراهم رسیدن بهم رسیدن هم را دیدن . ۲ - ( اسم ) دیدار . یا یوم تلاقی ( یوم التلاقی ) . روز قیامت .
تلاقی آزمونی
[test cross] [زیست شناسی - ژن شناسی و زیست فنّاوری] تلاقی یک دورگه با والدین جورتخم نهفتۀ خود
تلاقی افتادن
بهم رسیدن
تلاقی برگشتی
[backcross] [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات] تلاقی دورگۀ اف1 ( F1 ) یا یک ناجورتخم با یکی از والدها یا با فردی با ژن نمود مشابه یکی از والدهای اولیه متـ . آمیزش برگشتی
تلاقی دوآللی
[زیست شناسی - ژن شناسی و زیست فنّاوری، کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات] ← تلاقی دودِگره ای
تلاقی دودگره ای
[diallel cross] [زیست شناسی - ژن شناسی و زیست فنّاوری، کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات] تلاقی یک گروه از ژن نمودها در تمام ترکیبات ممکن که امکان دارد شامل دورگه های معکوس یا خودگشن ها نشود متـ . تلاقی دوآللی
تلاقی کردن
( مصدر ) دیدار کردن فراهم رسیدن هم را دیدن .
تلاقی یافتن
( مصدر ) تلاقی کردن .
نقطۀ تلاقی
[coincidence point] [ریاضی] نقطه ای در دامنۀ مشترک چند نگاشت که نگارۀ آن تحت آن نگاشت ها برابر باشد
فرهنگ معین
تلاقی
( تَ ) [ ع . ] ( مص م . ) دیدار کردن .
فرهنگ فارسی عمید
تلاقی
۱. به هم رسیدن، رسیدن دو شخص یا دو چیز به هم.
۲. یکدیگر را دیدن، دیدار کردن با هم.
پیشنهاد کاربران
٢٢:٤٩ - ١٣٩٦/٠٩/٠٢سالار
تماس وبرخورد
8 | 1
١٦:٠٤ - ١٣٩٧/٠٨/٠٢بیژن افشار
یکدیگر را ملاقات کردن، خصومت کردن، مواجه شدن.
4 | 0
١٨:٣٢ - ١٣٩٨/١١/١٧مصیب مهرآشیان مسکنی
ملاقات در حال حرکت با حرکت دو طرفه بوده ولی ملاقات یکجانبه گذارا را هم تلاقی گفته اند و در است لق آن به معنای حرکت است مثلا چیزی که میجنبد یا به عربی میلرزد میگویند لق لق میکند و در اصل لق لق در صدای در کوبیدن نیست بلکه از صدای حاصله میفهمیم در کوب لق لق بدر میخورد حال خواه با وزش باد باشد خواه با اعمال فیزیکی
2 | 0
٠١:٠١ - ١٣٩٩/٠٢/٢٦علی باقری
تلاقی ( اصطلاح خیاطی ) : خط پارچه عمود بر لبه نجات پارچه است.
2 | 0
٠٠:٤٤ - ١٣٩٩/٠٧/٢٠علی باقری
تلاقی [اصطلاح شبکه ریلی]: ورود دو قطار از بلاکهای طرفین به خطوط تعیین شده یک ایستگاه را تلاقی می گویند.
2 | 0
٠٣:٠٢ - ١٤٠٠/٠١/١٠توحید
هوالعلیم
تَلاقی : ملاقات کردن؛ دیدار ؛ بهم رسیدن ؛روبرو شدن. .
4 | 0
٢٢:٠٩ - ١٤٠٠/٠١/٢٩حجت بهمنی
همزمان شدن دو پدیده هم سو در یک خط مش ادبی باعث اتخاذ ترتیبی تازه با برنامه یاری رسان خواهد بود ایجاب شرایط تلاقی نامیده میشود و برخورد یا مواجه در برابر عینیت یا پدیده ای خوانده شود
0 | 0
معنی یا پیشنهاد شما
واژ

هوالعلیم
تَلاقی : ملاقات کردن؛ دیدار ؛ بهم رسیدن ؛روبرو شدن. .
تلاقی [اصطلاح شبکه ریلی]: ورود دو قطار از بلاکهای طرفین به خطوط تعیین شده یک ایستگاه را تلاقی می گویند.
تلاقی ( اصطلاح خیاطی ) : خط پارچه عمود بر لبه نجات پارچه است.
ملاقات در حال حرکت با حرکت دو طرفه بوده ولی ملاقات یکجانبه گذارا را هم تلاقی گفته اند و در است لق آن به معنای حرکت است مثلا چیزی که میجنبد یا به عربی میلرزد میگویند لق لق میکند و در اصل لق لق در صدای در
...
[مشاهده متن کامل]
کوبیدن نیست بلکه از صدای حاصله میفهمیم در کوب لق لق بدر میخورد حال خواه با وزش باد باشد خواه با اعمال فیزیکی

یکدیگر را ملاقات کردن، خصومت کردن، مواجه شدن.
تماس وبرخورد

بپرس