تلخ رو

/talxru/

مترادف تلخ رو: تندمزاج، ترشرو، بدعنق، بدخو

لغت نامه دهخدا

تلخ رو. [ ت َ ] ( ص مرکب ) تندمزاج و درشت رو. ( ناظم الاطباء ). تلخ ابرو. تلخ جبین. ( مجموعه مترادفات ) ( بهار عجم ) ( آنندراج ). کنایه از ترشرو و بی دماغ..... ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ) :
به تلخ رو مکن اظهار تنگدستی خویش
که از طپانچه بحر است روی مرجان سرخ.
صائب ( از آنندراج ).
به دریا می شود از بازگشت آبها ظاهر
که هرکس مرجع خلق است باید تلخ رو باشد.
وحید ( ایضاً ).

فرهنگ فارسی

تند مزاج درشت رو . تلخ ابرو .

پیشنهاد کاربران

بپرس