تناسخ

/tanAsox/

مترادف تناسخ: نسخ، انتقال نفس، ابطال، باطل کردن، زایل کردن، نسخ کردن، تغییر یافتن، گشتن، منتقل شدن روح ، حلول، تجسد، تجسم

معنی انگلیسی:
metempsychosis, reincarnation, transmigration

لغت نامه دهخدا

تناسخ. [ ت َ س ُ ] ( ع مص ) مردن وارثی پس وارثی پیش از قسمت میراث. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نوبت بنوبت گردیدن زمانه و فی الحدیث : لم تکن نبوة الاتناسخت ؛ ای تحولت من حال الی حال یعنی امرالامة. || گذشتن قرنی بعد قرنی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به آخر رسیدن قرنی بعد قرنی دیگر و آمدن زمانی بعد زمانی دیگر. ( آنندراج ). پیاپی گذشتن زمانها و قرنها چنانکه گوئی هریک از آنها حکم ماقبل رانسخ می کند. ( فرهنگ فارسی معین ). || زائل شدن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). نسخ کردن یکی دیگری را. ( از اقرب الموارد ). یکدیگر را نسخ کردن. باطل ساختن. ابطال. زایل کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || زائل شدن روح از قالبی و درآمدن آن به قالبی دیگر. ( غیاث اللغات ). و بدین معنی مناسخة و تناسخ در عرف زائل شدن از قالبی و درآمدن به قالبی دیگر. ( آنندراج ). خروج روح از قالبی و دخول آن در قالب دیگرکه رسخ نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). انتقال روح بعد از موت از بدن به بدن انسان دیگر. ( فرهنگ فارسی معین ). عبارت از تعلق روح است به بدن دیگر بعد از مفارقت آن ازبدن اول بدون آنکه زمانی فاصله شود. چه بین روح و جسد تعشق ذاتی است. ( از تعریفات جرجانی ). تناسخیان گویند نفوس ناطقه پس از مرگ هنگامی مجرد از ابدان خواهد بود که جمیع کمالات نفسانی را در مرحله فعلیت حائزشده باشد و چیزی از کمالات در مرحله بالقوة برای اونمانده باشد. اما نفوسی که از کمالات بالقوه آنها چیزی باقی است در بدنهای انسانی می گردد از بدنی به بدن دیگر نقل کند تا بغایت کمال از علوم و اخلاق برسند که آنگاه مجرد و پاک از تعلق به بدنها باقی ماند و این انتقال را نسخ نامند. و گویند پاره ای از نفوس ناطقه از بدن انسان به بدن حیوان که مناسب با اوصاف آنان است نزول کند چنانکه بدن شیر برای شجاع و بدن خرگوش برای ترسو و این انتقال را مسخ نامند. و نیز گویندکه بعضی از نفوس ناطقه به اجسام گیاهی انتقال یابندکه آن را رسخ نامند و بعضی دیگر که به جماد منتقل شوند و آن را فسخ نامند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ فارسی

۱ -( مصدر ) یکدیگر را نسخ کردن باطل ساختن ابطال زایل کردن . ۲ - ( مصدر ) گشتن تغییر یافتن . ۴ - انتقال روح بعد از موت از بدن ببدن انسانی دیگر . یا تناسخ ازمنه . پیاپی گشتن زمانها و قرنها چنانکه گویی هر یک از آنها حکم ما قبل را نسخ میکند . یا تناسخ در میراث.مردن وارثان یکی پس از دیگری و تقسیم نشدن میراث آنان . جمع : تناسخات .

فرهنگ معین

(تَ سُ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - یکدیگر را باطل ساختن . ۲ - انتقال روح شخص مرده به بدن انسانی دیگر.

فرهنگ عمید

۱. خارج شدن روح از یک کالبد و داخل شدن آن به کالبد دیگر، انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدن دیگر.
۲. [قدیمی] یکدیگر را نسخ کردن، باطل کردن، زایل کردن.
* تناسخ ازمنه: [قدیمی] پی درپی گذشتن و سپری شدن ازمنه و قرون که انگار هرکدام آن ها حکم ماقبل را نسخ می کند.
* تناسخ در میراث: (فقه ) مردن ورثه یکی بعد از دیگری پیش از تقسیم کردن میراث.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] تناسخ، اصطلاحی در کلام و فلسفه و عرفان به معنای انتقال روح از جسمی به جسم دیگر پس از مرگش و بازگشت دوباره آن به دنیا است. تنها وجه اشتراک میان معتقدان به تناسخ، عقیده به انتقال روح از جسمی به جسم دیگر است، اما درباره علت و نوع و سرانجامِ تناسخ عقیدۀ واحدی وجود ندارد.
به ظاهر، ریشه اعتقاد به تناسخ شبه قاره هند است و از آنجا به سایر فرهنگ ها نیز سرایت کرده است. این باور با آموزه های ادیان آسمانی سازش ندارد و دلایل فراوانی بر نادرستی آن ارائه شده است.
امام رضا علیه السلام: مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ کافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ مُکذِّبٌ بِالْجَنَّةِ وَ النَّارِ “هرکس معتقد به تناسخ باشد به خدای بزرگ کافر شده و بهشت و جهنم را تکذیب کرده است.»

[ویکی فقه] تناسخ (ابهام زدایی). تناسخ ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • نظریه تناسخ، یکی از مسائل اعتقادی و دارای بحث های فراوان• تناسخ فلسفی، بحث های فلسفی در باره تناسخ در فلسفه اسلامی• تناسخ در قرآن، بحث تناسخ در قرآن و بطلان تناسخ در آن• تناسخ دینی، بررسی تناسخ در میان مذاهب اسلامی• تناسخ عرفانی، بررسی بحث تناسخ در عرفان اسلامی• تناسخ کلامی، بررسی بحث تناسخ در کلام اسلامی• تناسخ ملکی، ورود روح به بدن دیگر بدون فاصله زمانی، علی رغم علاقه بین روح با جسم قبلی• پیشینه تناسخ، سابقه دیرینه بحث تناسخ در میان ملل و اقوام و بحث آن در بحث های دینی• انواع تناسخ، انواع و اقسام تناسخ
...

[ویکی فقه] تناسخ (دیدگاه صوفیه). تناسخ به معنای انتقال روح از جسمی پس از مرگ به جسمی دیگر و بازگشت دوباره به دنیاست. در تاریخ تصوف اسلامی ، به سبب خلط اولیه معنای حلول و تناسخ و قوّت بحث حلول در میان صوفیه، بحث از تناسخ اهمیت داشته است.
اصطلاحاتی از قبیل حلول، تمثل، تقمص و رجعت که در کلمات تناسخیه دیده می شود، به معانی عام تر و گاه متفاوتی در ادبیات تصوف نیز به چشم می خورد، همچنان که اسیری لاهیجی مسخ، فسخ و رسخ را از اقسام اعتقاد به حلول برشمرده است.
محمد اسیری لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ج۱، ص۵۵۱، به کوشش محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران، ۱۳۷۸ش.
علی بن عثمان هجویری (متوفی قرن پنجم) در کشف المحجوب
علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۳۳۴، چاپ و ژوکوفسکی، لنینگراد ۱۹۲۶، چاپ افست تهران ۱۳۷۶ش.
طبعاً به سبب رواج عقیده به تناسخ، صوفیان مسلمان با این عقیده و انواع آن آشنایی داشته اند. بخصوص مفهوم دینی مسخ در میان ایشان متداول بوده که آن را با آموزه تجسم اعمال و خُلقیات بویژه در باطن افراد مرتبط کرده اند.
اسماعیل بن محمد مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۲، ص۵۱۵، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۶ ش.
...

[ویکی فقه] تناسخ (دیدگاه فلاسفه). تناسخ به معنی باطل کردن، متداول کردن و پی در پی آمدن است. اما در اصطلاح فلسفی عبارتست از انتقال نفوس اشقیا است بعد از فساد ابدان انسانی به ابدان دیگر که مناسب آن ابدان است در اخلاق و افعال. برخی از متفکران اسلامی از جمله محمد بن زکریای رازی به تناسخ باور داشتند اما غالب متفکران و فلاسفه اسلامی این باور را نادرست می دانند و با ادله عقلی و روایی آن را ابطال می کنند.
تناسخ در فلسفه، به معنای انتقال روح از جسمی پس از مرگ به جسمی دیگر و بازگشت دوباره به دنیاست. برخی از متفکران اسلامی از جمله محمد بن زکریای رازی به تناسخ باور داشتند اما غالب متفکران و فلاسفه اسلامی این باور را نادرست می دانند و با ادله عقلی و روایی آن را ابطال می کنند. تناسخ در تاریخ فلسفه اسلامی چهره دیگری به خود می گیرد. وجود فیلسوفانِ معتقد یا متمایل به تناسخ از سویی به عمق بحث و ادله آن می افزاید و از سوی دیگر به رونق ادلۀ نقض آن کمک می کند، چنانکه هر فیلسوفی مطابق نظام فلسفی خاص خود استدلال هایی در رد آن می آورد. همچنین به سبب دادوستدهای فلسفه و کلام، مباحث فلاسفه بر دیدگاه های متکلمان هم اثر می گذارد. دیدگاه فلاسفه در تناسخ بدین شرح هست:
← محمد بن زکریا رازی
(۱) علی ابن حزم، الفصل، بیروت، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م.(۲) احمد احسایی، شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، به کوشش عبدالرضا ابراهیمی، کرمان، ۱۳۵۵ش.(۳) احمد احسایی، شرح العرشیه، کرمان، ۱۳۶۴ش.(۴) ملاهادی سبزواری، اسرار الحکم، به کوشش ج م فرزاد، تهران، ۱۳۶۱ش.(۵) صدرالدین شیرازی، الاسفار الاربعة، قم، ۱۳۷۸-۱۳۸۹ق.(۶) صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة، به کوشش جلال الدین آشتیانی، تهران، ۱۳۶۰ش.(۷) صدرالدین شیرازی، المبدأ و المعاد، به کوشش جلال الدین آشتیانی، تهران، ۱۳۵۴ش.(۸) محمود شبستری، مجموعۀ آثار، به کوشش صمد موحد، تهران، ۱۳۶۵ش.(۹) محمود قطب الدین شیرازی، درة التاج، به کوشش محمد مشکوٰة، تهران، ۱۳۶۵ش.(۱۰) مسعود تفتازانی، شرح المقاصد، به کوشش عبدالرحمان عمیره، قاهره، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.(۱۱) زابینه اشمیتکه، «نظریۀ تناسخ نفس از نظر شهاب الدین سهروردی و پیروانش»، مجموعۀ مقالات همایش جهانی حکیم ملاصدرا، تهران، ۱۳۸۰ش.(۱۲) یحیی سهروردی، «الواح عمادی»، «پرتونامه»، «التلویحات»، «حکمة الاشراق»، «المشارع و المطارحات»، «المقاومات»، «یزدان شناخت»، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش.(۱۳) رسائل اخوان الصفا، بیروت، ۱۹۵۷م.(۱۴) سعد ابن کمونه، «کلمات وجیزه» (نک : مل ، پورجوادی).(۱۵) فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة، به کوشش البیر نصری نادر، بیروت، ۱۹۸۲م.(۱۶) فخرالدین رازی، المطالب العالیة، به کوشش احمد حجازی سقا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.(۱۷) علی مسعودی، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، قم، ۱۴۰۴ق.(۱۸) محمد بن زکریا رازی، «السیرة الفلسفیة»، «النفس و العالم»، رسائل فلسفیة، به کوشش پاول کراوس، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.(۱۹) احمد ابوحاتم رازی، اعلام النبوة، به کوشش صلاح صاوی و غلامرضا اعوانی، تهران، ۱۳۵۶ش.(۲۰) احمد حمیدالدین کرمانی، الاقوال الذهبیة، به کوشش مصطفی غالب، بیروت، ۱۹۷۷م.(۲۱) ناصرخسرو، زاد المسافرین، تهران، کتابفروشی محمودی.(۲۲) صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، به کوشش لویس شیخو، بیروت، ۱۹۱۲م.(۲۳) ابوریحان بیرونی، رسالة فـی فهرست کتب الرازی، به کوشش پاول کراوس، پاریس، ۱۹۳۶م.(۲۴) علی مسعودی، التنبیه و الاشراف، به کوشش ابوالقاسم پاینده، تهران، ۱۳۶۵ش.

[ویکی فقه] تناسخ (دیدگاه متکلمان). تناسخ به معنای انتقال روح از جسمی پس از مرگ به جسمی دیگر و بازگشت دوباره به دنیاست. بحث تناسخ در میان متکلمان، در شمار مباحث جدّی درون کلامی مطرح نبوده و بعدها با رواج و قدرت گرفتن این عقیده بتدریج آرای تناسخیه مورد بحث قرار گرفته است، تا جایی که سرانجام در هر کتاب کلامی ، فصلی به رد تناسخ اختصاص یافته است.
اعتقاد به تناسخ در نظر عموم متکلمان مسلمان با آن که لزوماً به معنی نفی مطلق معاد نیست، اصل وعد و وعید را به چالش می کشد. مبنای دیدگاه های اقلیت طرف دار تناسخ که احمد بن حائط معتزلی (د ۲۳۲ق/۸۴۷م) مهم ترین نمایندۀ آن به شمار می رود، بر اصالت روح قرار دارد، بدین معنا که مخاطب امر و نهی الهی چیزی جز روح نیست. در این صورت کالبدها و اجساد موجودات زنده مخاطب تکلیف الٰهی قرار نمی گیرند و بدین گونه، روح می تواند در کالبدهای بی شمار ظاهر شود.
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۱۶۴، به کوشش محمدزاهد کوثری، قاهره، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م.
برخورد غالب متکلمان اهل سنت با مسئلۀ تناسخ بین سکوت تا ردیه نویسی جای می گیرد و کمتر به ادله و نقد آن ها توجه شده است. بنابر گزارش ابن ندیم، حسن بن موسی نوبختی اثری مستقل در رد تناسخیه داشته است.
عبدالملک جوینی، الارشاد، ج۱، ص۲۲۵، به کوشش اسعد تمیم، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
متکلمان امامیه غالباً به طرح ادله و نقد تناسخیه پرداخته اند. ابوجعفر ابن بابویه در عین پذیرش خلق ارواح پیش از اجساد، تأکید می کند که روح تنها یک بار به بدن تعلق می گیرد. از نظر او اعتقاد به تناسخ به معنی انکار بهشت و دوزخ است.
محمد ابن بابویه، الاعتقادات، ج۱، ص۳۵، به کوشش عصام عبدالسید، قم، ۱۳۷۱ش/۱۴۱۳ق.
...

[ویکی فقه] تناسخ (دیدگاه مفسران). در قرآن واژه تناسخ یا واژه ای مترادف با آن نیامده است، اما آیاتی دالّ بر مسخ شدن اقوام گناهکار به صورت بوزینه و خوک وجود دارد که بعضی معتقدان به تناسخ به آن ها متوسل شده اند، هر چند در تفاسیر، تناسخ مطلقاً نفی شده است.
واژه عربی تناسخ در لغت و اصطلاح بدین معناست:
← لغوی
البته تناسخ مصطلح غیر از مسئله «ادوار و اکوار هزارگانی» است که جمعی از منجمان و فلاسفه ایرانی، یونانی، بابلی و هندی، به ویژه حکمای خسروانی مانند شیخ اشراق به آن اعتقاد داشتند و بر اساس آن پس از هر دوره ای همه اوضاع جهانی تجدید می شود، گرچه می توان گفت این هم نوعی تناسخ است.
محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، ج۲، ص۶۰۶، (م. ۵۴۸ ق.)، به کوشش سید گیلانی، بیروت، دارالمعرفه.
مدافعان تناسخ غالباً به چند آیۀ قرآنی تمسک جسته اند. همچنین برخی احادیث مؤیّد اعتقاد تناسخیه به ویژه غلات شیعه قلمداد شده است.
قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱۳، ص۴۲۹-۴۳۰، به کوشش ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره، ۱۳۸۲-۱۳۸۵ق/۱۹۶۲-۱۹۶۵م.
...

[ویکی فقه] تناسخ (فلسفه). تناسخ به معنی باطل کردن، متداول کردن و پی در پی آمدن است. اما در اصطلاح فلسفی عبارتست از انتقال نفوس اشقیا است بعد از فساد ابدان انسانی به ابدان دیگر که مناسب آن ابدان است در اخلاق و افعال. طایفه ای از حکما نیز که به تناسخیه معروف شده اند معتقد بودند که نفوس موجودات دارای جرم و ماده، دائما از یک بدن به بدن دیگر انتقال می یابد و خلاصی آن به عالم نور و خارج شدن از عالم ماده برای آن ممکن نیست.
قائلان به تناسخ که غالبا از حکمای چین و هند و بابل و مصر و ایران و یونان بوده اند معتقد بودند که نفوس، به نحو کلی و به طور تام و تمام از ماده مجرد نمی شوند و به فعلیت تمام نمی رسند و جهت تعلق و انتقال در آنان به کلی از بین نمی رود و بعد از موت به بدن دیگر منتقل می شوند. بر اساس این اعتقاد ، روح مرده وارد بدن موجودی برتر یا پست تر از آن می شود تا در ازای رفتار صاحبش که اکنون فوت کرده است، عذاب بیند یا نعمت یابد. معنی این سخن این است که یک نفس می تواند وارد بدنهای متعددی، چه بدن انسان، چه حیوان و چه گیاه ، شود. غرض از این تناسخ و ورود به بدن های متعدد این است که نفس رنج بیند و آزموده شود تا بدین وسیله نقص آن به کمال مبدل گردد و از تعلق به بدن ها مجرد شود.
اقوال در تناسخ
قائلین به تناسخ، هر گروه به صورت یا صور مختلفی از آن معتقد بوده اند و لذا انواع و اقسام مختلفی از آن مطرح گردیده است، و هر کدام از این گروه ها قائل به یکی از این اقسام شده اند. از جمله این مراتب و صورتها عبارتند از: ۱- انتقال نفوس انسانی به اجساد و حیواناتی که از لحاظ اخلاقی و صفات دیگر مناسب با آن باشد. ۲- انتقال نفوس ناطقه انسانی به ابدان انسانهای دیگر. ۳- انتقال نفوس انسانی به اجسام نباتی. ۴- انتقال نفس انسانی به جمادات. ۵- انتقال نفس به صورت صعودی از نبات به حیوان و به انسان . ۶- انتقال به طریق نزول، یعنی از عقول و مفارقات به انسان و از انسان به حیوان و از حیوان به نبات. ۷- انتقال به ابدان برزخی (البته این برزخ، غیر از برزخی است که واسطه میان مفارقات و اجسام است. ۸- انتقال به اجرام فلکی. ۹- انتقال نفوس اشقیاء به اجساد حیوانات و انسانهای صالح. ۱۰- انتقال نفوس انسانهایی که در علم و عمل به حد کمال رسیده اند، به موجودات مفارقات و عقول و انتقال نفوس انسانهای ناقص و متوسط در سعادت و شقاوت به ابدان انسانها. ۱۱. ملاصدرا نوعی از تناسخ را قبول دارد که عبارتست انتقال نفوس ناطقه در جهان دیگر به بدن هایی که مناسب با ملکات نفسانی آنها در دنیا است. البته این بدنها، در حقیقت آن بدن هایی هستند که خود انسان در دنیا، از مجموع ملکات فاضله و یا رذیله ساخته است نه آنکه ابدان دیگری باشد. ۱۲. صابئیان و سریانیان معتدند که هر صنفی از اصناف خلق و خوی انسانی در نوعی یا انواعی از حیوانات موجود است که در هنگام نقل نفوس رعایت تناسب خواهد شد؛ از جمله شجاعت در شیر، بی باکی در گرگ ، حیله در روباه ، حرص در خنزیر، سلامت در الاغ ، ذلت در شتر، سهو در وزغ، لجاجت در مگس، ولع در میمون، ظلم در مار ، سرقت در عقعق، ربودن در باز، بیتابی در خرگوش ، فراموشی در طاوس، حیله در کلاغ، نسیان در موش و احتکار در مورچه.
مبنای اعتقاد به تناسخ
حکمای قدیم شرق و غرب و افلاطون و همچنین حکمای مشاء همگی بر این رای اتفاق نظر دارند که نفوس افراد صالح، بعد از مفارقت از بدن، به شرطی که به کمال علمی و عملی خود رسیده و علاقه عالم برزخ در آنها به کلی قطع گشته باشد، به عالم انوار، رجوع می کند و در آن عالم نور و سرور، تا ابد از لذات عقلیه بهره مند می گردد. اما آنچه محل اختلاف است، سرنوشت نفوس ناقصان و اشقیا و کسانی که در سعادت و شقاوت در حد وسط قرار دارند، است. بر طبق رای حکمای مشاء، نفوس اشقیایی که شقاوت آنها ناشی از جهلشان بوده باشد. دو دسته اند؛ گروهی که به جهل مرکب مبتلا نشده باشند و دارای جهل بسیط باشند و به جهل خود اعتراف داشته اند بعد از مدتی طولانی، سرگردانی و حیرت بالاخره نجات می یابد و به عالم عقول (انوار) برمی گردند، ولی نفوس مبتلا به جهل مرکب ، هرگز خلاصی ندارند؛ زیرا تنها راهی که حکما برای نجات نفوس اشقیا یافته اند تناسخ است، و تناسخ هم نزد حکمای مشاء محال است، ولی عده ای از حکمای مشرق از جمله بوذاسف ( قطب الدین شیرازی شارح حکمة الاشراق گفته است که بوذاسف فیلسوفی تناسخی از سرزمین هند بوده است و بعضی گفته اند که او اهل بابل قدیم بوده، و وقوع طوفان در سرزمینش را پیش بینی کرده است، اما محمد شریف نظام الدین هروی ، شارح دیگر حکمة الاشراق که خود مطلب فوق را نقل کرده می گوید: گمان نمی کنم که او از حکمای هند بوده باشد. مگر اینکه بگوییم که او مخالف با جمهوری حکمای هند بوده است، زیرا علمای هند قائل به انتقال نفس از انسان به حیوان و از حیوان به انسان بوده اند، در حالی که بوذاسف تنها قائل به انتقال از انسان به حیوان بوده است.) و حکمای قبل از او و همچنین افلاطون و عده ای از حکمای قدیم یونان معتقدند که نفوس اشقیا بالاخره پس از تحمل مکافات و با پشت سر گذاشتن مشقات و مرارات فراوان، مهذب می شوند و از این دار فانی قطع علاقه می کنند و به عالم خود برمی گردند، ولی این میسر نیست جز از طریق تناسخ و بدین گونه این گروه قائل به تناسخ گشتند، اما در امکان انتقال بدن انسان به بدن انسانی دیگر اختلاف نظر دارند و به طوایفی تقسیم شده اند.
اقسام تناسخ
...

دانشنامه عمومی

تناسخ یا سَمساره یا تجدید حیات یا زادْمُرد[ ۱] گونه ای اعتقاد فلسفی یا مذهبی است که در آن، جوهر غیر فیزیکی یک موجود زنده پس از مرگ بیولوژیکی، زندگی جدیدی را در شکل یا بدن فیزیکی متفاوت آغاز می کند. [ ۲] رستاخیز فرایند مشابهی است که در برخی ادیان فرض شده است، و در آن روح در همان بدن زنده می شود. روح در اکثر باورهای مربوط به تناسخ، فناناپذیر تلقی می شود و تنها چیزی که فنا می پذیرد، بدن است. پس از مرگ، روح به یک نوزاد ( یا حیوان ) جدید منتقل می شود تا دوباره زندگی کند. اصطلاح انتقال به معنای انتقال روح از بدنی به بدن دیگر پس از مرگ است.
تناسخ یک باور عامیانه به معنای تولد دوباره پس از مرگ است و در آیین هندو به چرخهٔ زندگی و مرگ و انتقال روح از جسم مرده به جسمی تازه و تکرار زایش و مرگ گفته می شود. طبق آیین هندو این چرخه تا زمانی که روح از آلودگی ها، غفلت ها و نادانی ها پاک نشده است ادامه می یابد.
تناسخ یک باور اصلی در ادیان هندی است ( یعنی هندوئیسم، بودیسم، جینیسم و سیک گرایی ) ؛ اما گروه هایی هستند که به تناسخ اعتقاد ندارند ولی در عوض به زندگی پس از مرگ معتقد هستند. [ ۳] [ ۴] [ ۵] [ ۶] اگرچه اکثر فرقه های مسیحیت و اسلام معتقد نیستند که افراد تناسخ می یابند، اما گروه های خاصی در این ادیان به تناسخ اشاره می کنند. این گروه ها شامل اصلی ترین جریان های تاریخی و معاصر کاتاریسم، علویان، اهل حق ( یارسان ) ، آیین مانوی، دروز، و چلیپای گلگون هستند. [ ۷] تبدیل نقطه به خط و حروف و اعداد مراحل تکامل این تفکر است و همان است که فیثاغورثیان، عدد را نقطۀ اولای کل عالم می دانستند و حاج محمدکریم خان رئیس طایفه شیخیه کرمان می گفت: «اکمل اعداد عدد هفت است». [ ۸]
تناسخ در اشکال گوناگون، به عنوان یک اعتقاد باطنی در بسیاری از جریانات یهودیت از جنبه های مختلف اتفاق می افتد، در برخی از اعتقادات مردم بومی قاره آمریکا، و برخی از بومیان استرالیا ( هر چند اکثر آنها به زندگی پس از مرگ یا جهان روح معتقدند ) . اعتقاد به تولد مجدد توسط شخصیت های تاریخی یونان، مانند فیثاغورس، سقراط و افلاطون و همچنین در ادیان مختلف وجود دارد.
روابط تاریخی بین این فرقه ها و اعتقادات مربوط به تناسخ که از ویژگی های نوافلاطونی، اورفیسم، هرمتیسم، مانوئیسم و عرفان دوران روم و همچنین ادیان هند است، موضوع تحقیقات علمی اخیر بوده و در دهه های اخیر، بسیاری از اروپایی ها و آمریکایی های شمالی علاقه به تناسخ پیدا کرده اند و بسیاری از آثار معاصر خود از آن یاد می کنند.
عکس تناسخعکس تناسخ
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

تَناسُخ
(یا: حلول) باور به امکان بازگشت نفس گیاهی یا حیوانی و روح انسانی پس از مرگ به کالبد خود یا دیگری برای زندگی مجدد. عقیدۀ تناسخ در فلسفۀ فیثاغورس و افلاطون و در آیین های مصر باستان، بودا، هندو، جَین، سیک و در میان برخی از بدعت گذاران مسیحی مانند کاتارها، و تئوزوفی، یافت می شود. در آیین هندو. مفهوم تناسخ، گذار نفس فردی، یا جیوا، از هنگام تولد از مراتب پست تا عالی و رسیدن به مرتبۀ رهایی، یا مُکشا، است. در تفکر هندی، اتکای نفس به بدن از وابستگی بدن به لباسی که می پوشد یا خانه ای که در آن زندگی می کند بیشتر نیست. اعتلای نفس تا مرتبۀ انسانی، خود به خود رخ می دهد، ولی پس از ورود به بدن انسان خود آگاهی پیدا می کند و رشد آن صورت دیگری می یابد و متضمن اختیار و مسئولیت و تلاش است. جیوا (نفس) در آغاز ورود به بدن، خواهان لذات جسمانی شرایط تازۀ خویش است، اگر به وحشیگری و شقاوت گرایش یابد ممکن است در زندگانی دوباره به بدن حیوانی بازگردد. چون تکرار مدام لذت های یک نواخت ملال آور است، جیوا برای ارضای خود به دنبال کامیابی های دیگر اجتماعی، ثروت، قدرت و شهرت می رود. پس از آن که این مرحلۀ دوم نیز در نظرش پیش پاافتاده جلوه کرد، به قبول مسئولیت های بیشتر در جامعه و رسیدگی به زندگی همنوعان روی می آورد. این مرحلۀ سـوم نیز باید دورۀ خود را طی کند تا نوبت به مرحلۀ چهارم و نهایی برسد که رهایی از تناسخ است. نوزایی نفس یا روح انسانی یا جیوا بر طبق کارمای آن صورت می گیرد. بوداییان نیز به کارما معتقدند، ولی از آن جا که نفس یا روح متمایز و مجزایی نمی شناسند که از حیاتی به حیات دیگر منتقل شود، نوزایی را به معنی حلول آن نمی گیرند. به چشم آن ها، هر حیات را باید معلول کارمایی حیات قبلی و علت کارمایی حیات بعدی به شمار آورد. آنچه از نو زاده می شود مجموعه ای از گرایش های ناشی از میل به زندگی است که چرخۀ نوزایی ها را سبب می شود. چون شخص بودایی میل به زندگی یا نفرت از مرگ را از دست داد (با همۀ افکار و اعمال مثبت و منفی ناشی از آن ها)، گرایش ها رنگ می بازند و دیگر از نو زاییده نمی شوند. این به مثابۀ آزادی شخص یا نیروانا است. تفکر غربی در غرب اعتقاد به تناسخ تا قرن ۴م شایع بود، ولی ظاهراً مبنای دینی نداشت و بیشتر در مکاتب فلسفی یا عرفانی یافت می شد. مفهوم تناسخ با بدنۀ اصلی الهیات مسیحی سازگاری ندارد. اسلام نیز رسماً مخالف تناسخ است. ولی بعضی از فرقه های اسلامی یا منتسب به اسلام، اعم از عرفانی یا غیر عرفانی، به نوعی به تناسخ اعتقاد دارند که ربطی به اسلام راستین ندارد. فلاسفه تعلق روح را به یک قالب دیگر بر چهارگونه می دانند: قالب دوم یا جسم انسان است یا حیوان یا نبات و یا جماد. گونۀ اول را نسخ، و گونه های دیگر را به ترتیب مسخ، رسخ، و فسخ نامیده اند. برحسب آن که روح به بدنِ مادونِ از بدن اولی تعلق بگیرد و یا مافوق، تناسخ را نزولی یا صعودی می خوانند. همچنین اگر روح با سیر ترتیبی به قالب دیگر تعلق بگیرد، نحوۀ تناسخ اتصالی است و اگر بدون ترتیب باشد، انفصالی؛ حال حصول این اقسام یا در عالم مادّه است و یا در ملکوت. در این تقسیم ۳۲گانه که با احتساب تقسیم های دیگر متجاوز از صدگونه است، پاره ای از اقسام باطل و اقسامی درست اند. به طور خلاصه تمام اقسام مُلکی (حصول در ماده) و انفصالی آن باطل است زیرا از سویی با تحلیل عدم تعطیل در فیض الهی و لزوم معطل بودن نفس در هنگام انتقال به بدن دیگر و از سوی دیگر با تحلیل عقلانیِ ذاتی بودن تعلّق نفس به بدن، جایی برای قبول تناسخ باقی نمی ماند.

مترادف ها

transmogrification (اسم)
تحول، تغییر شکل، تناسخ، دگرگون سازی

پیشنهاد کاربران

واژه تناسخ
معادل ابجد 1111
تعداد حروف 5
تلفظ tanāsox
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی] [قدیمی]
مختصات ( تَ سُ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی tanAsox
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
تناسخ یک واژه عربی است. در ادبیات ایرانی میانه، به ویژه زبان های ایرانی خاوری که با فرهنگ ها و تمدن های شرقی همچون هند و چین نزدیک تر بوده و سنت ترجمه از زبان های سنسکریت، تبتی و چینی نیز وجود داشته، واژگان و اصطلاحات به گونه های زادْمُرد ( به پارتی مانوی: 𐭆𐭀𐭃𐭌𐭅𐭓𐭕/ zādmurd به سغدی: ܙܐܠܡܘܪܕ/ ܙܐܬܡܘܪܬ z'tmwrδ /z'δmwrd ) یا سَنْسار ( به سغدی: ܣܢܟܣܐܐܪ snks''r ) یا آژی مَرچ ( به سغدی: ܐܐܙܝܡܪܤܗ zymrch'' ) دیده شده اند.
منبع. قریب، بدرالزمان ( ۱۳۷۴ ) . فرهنگ سغدی - فارسی - انگلیسی. تهران: فرهنگان

در این شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود / از گوشه ای برون آی ای کوکبِ هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نَیَفزود / زِنهار از این بیابان وین راهِ بی نهایت
ای آفتابِ خوبان می جوشد اندرونم / یک ساعتم بِگُنجان در سایه ی عنایت
...
[مشاهده متن کامل]

این راه را نهایت صورت کجا توان بست؟ / کِش صد هزار منزل بیش است در بِدایت ( آغاز )
هر چند بردی آبم، روی از دَرَت نَتابم / جور از حبیب خوشتر کز مُدَّعی رعایت
عشقت رِسَد به فریاد ار خود به سانِ حافظ / قرآن ز بَر بخوانی در چاردَه روایت
عشق به فریادت می رسد حتا اگر مانند حافظ قرآن را در چهارده روایت بخوانی.

درود
این که شما دنیا را جایی پر از کاستی و ستم و بدی و سیاهی و. . . می پندارید از روی نگاه نادرست شما به دنیاست، آری این دنیا آمیخته با کمبودها و نارساییها است چون که مادیست، این جهان به فراخور سرشت مادی اش، به سختی دچار محدودیت و کرانمندی ست و هر محدودیتی به ناچار نارسایی و کمبود هم در پی دارد ولی آن ظلم و ستم و سیاهی که در دنیا می بینید نه به گردن دنیاست نه از کم گذاشتن آفریننده دنیا پدید آمده بلکه بیشترِ آنها ( شاید 99 درصد ) ریشه یافته از آزمندیها و طمع ورزیها، سبک مغزیها، بی خردیها و ندانم کاریهای بی پایان انسانهاست و نه هیچ پدید آورنده دیگری، به گفته ی یک نازک اندیشی: تنها چیزی که دانش ثابت کرد: نادانی انسان بود، هیچ آفریده ای آشیانه خودش را به دست خودش نابود نمی کند به جز انسان باهوش!
...
[مشاهده متن کامل]

وارونه گفته شما، جهان سرشار از نظم و سامان است، پر از حکمت و فرزانگی ست از ریزترین ریزه کاریهایش ( اتم ) گرفته تا کلانترین و سِترگترین نمادهایش ( کهکشانها ) همگی پیرو یک سازماندهی وهماهنگی از پیش تایین شده و هدفمند بی آنکه کوچکترین شکاف و گرندی در آن راه یابد میلیاردها سال است که آرام و استوار می پوید و به پیش می رود.
در پهنه همین جهان هم جز نظم و آراستگی و زیبایی چیزی نمی بینیم از طبیعت بیجان تا گیاهان و جانوران و انسان، همگی در اوج هنرمندی آفریده و کنار هم چیده شده اند این تن انسان تا اندیشه و زبان گفتار او، چرخش سالها و فصلها، نظم بی کم و کاست شبانه روز، مرگ و زندکی جانداران همسو با خواب و بیدار طبیعت، این همه منظم بودن جهان که چشمان دانشوران را با شگفتی خیره به خود کرده و زبان و خامه شاعران و عارفان را فرسوده ی یک ناز خود نموده آیا اینها آفریده ی موجودی هوسباز و ستمگر یا ندانم کار است؟!!!
اگر اینها آفریده شیطان و اهریمن است من اهریمن پرستم!
برگ درختان سبز در نظر هوشیار / هر ورقش دفتریست معرفت کردگار
آری من چنین خدایی می پرستم غرق در نعمتها و مهربانیهای اویم، مانند کودکی که دست پدرش را رها نمی کند یک دم تاب و تحمل جداییش را ندارم همه امیدم به او و بهشتم آغوش اوست در هستی او هیچ جهنمی نمی بینم اگر گناهی کردم که بیشمار کرده ام بازهم ترسان و گریان او را می جویم و امیدوار و خندان اورا در کنار می یابم.
جهنم چیست؟ جدایی از خداوند، خدا هیچ کس را به خاطر گناهان هر اندازه هم زیاد باشد به جهنم نمی اندازد این ناامید شدن از مهر خداوندی ست که جدایی و گمگشتگی و جهنم خودساخته برای انسان می آفریند،
خدا برای کسی جهنمی ترتیب نداده، این گم شدن انسان در بیابان بی سر و تهِ جدایی از او است که جهنم یعنی فضای ترس و وحشت او می شود. خودت را از این فضای دهشتزا بکَن و امیدوارانه اورا بجوی و خودت را در بهشت آرامش و آسودگی ببین.
اینها آموزه هایی ست سازگار با خِرَد انسان که خداوند با واسطه پیامبر در بستر دین به آفریده ها و بندگانش می رساند.

جناب کشاورز اگر قرار به گفتن از کجا معلوم و اگر هست ک مثال نفی حرف شما را هم میشود زد چیزی ک واضح است خرابی دنیای مادی و انسان است همانطور ک خودتان هم گفتید انسان لغزش میکند و سرشار از اشتباهات است در
...
[مشاهده متن کامل]
این دید مسیحیت بهترین فلسفه را دارد ک میگوید این کاستی ها بخاطر گناه ادم بوده است یعنی خرابی دنیا و بدی اش را پذیرفته اند و میگویند همه انسان ها گناهکار به دنیا می ایند و حال سعی میکنند دلیل تراشی داستانی کنند تا بی معنی نشود وجود در اینجا. حال انکه شما گیر دادید به پیامبر و فرستاده نمیدانم چه خدایی را میپرستی ان خدا اگر خوب بود مر ض نداشت ک این دنیایی سراسر خرابی و تباهی بسازد حالا فرض این میگیرم ک منظورتان از پیامبر نبی انسلام است. وقتی او بود چه گلی به سر زد پیروانش مانند داعش و طالبان و غیره چکار کردند ؟ هیچ یک کتاب ترکیبی از افسانه سرایی بنی اسرائیل و قتل غارت و ایاتی درباره همسرانش و کنیز گیری و محاصره کفار ؟ این مثلا فرستاده است؟. شما میگویی ک عقل ما نمیتواند بفهمد پس چشمت را ببند و خودت را گول بزن ک ن اینجا بد نیست او بفکر ما است ولی نخیر درسته دانش ما خطا پذیر است اما ما جز دانشمان هیچ راهی نداریم خالق دنیای مادی حتما اهریمنی استکل فلسفه امتحان بودن این دنیا هم کثیفترین و احمقانه ترین و ظالمانه ترین فلسفه اللهی است ک تا به حال شنیدم و در اسلام وجود داردیعنی چ خدایی بیکاری است ک دنیارا خلق کند تا ما را امتحان کند : ) مگه مرض داره؟ امتحان کنه ک چی بشه خودش خواست گناه و درون ما بگداره بعد بگه نکن کردی میری جهنم؟ این فلسفه اسلام است و دلم برای ادمهایی ک اینارو باور میکنند و از ترسشون جلوی این خدا سجده میکنند میسوزه در واقع اینها جلوی جهالت خودشون سجده میکنند و تسلیم میشن

درود
جناب دلشاد، در نگاه شما انسان و جهانی که این انسان درآن ست چگونه پدید آمده؟ آیا به دست شیطانی ستمگر یا نادان یا هوسباز؟
این شیطانی که می گویید چیست و هدفش از این آفرینش چه بوده؟ توانایی همین آفرینشِ به گفته شما پر از نقص و ستمکارانه را از کجا آورده؟
...
[مشاهده متن کامل]

اگر همه جهان را کرانمند وخلاصه در همین دنیا و گیتی که نارسا و پر از کمبود است بدانیم سخن شما شاید تاحدودی پذیرفتنی شود که حتا در این هنگام، سخنتان بازهم بسی چالش پذیر خواهد بود.
شما به درستی گفتید که داده ها و دریافتهایی که ما از راه چشم و گوش و. . به دست می آوریم بسیار ناقص وخطاپذیر هستند و ذهن انسان هم که در جایگاه واکاوی به روی این داده هاست دچار توهم و لغزش فراوانی می شود؛ پس با بودن این همه نارسایی و کم توانی که در دریافتگری انسان هست، شما با چه اطمینانی به تک جهانی بودنِ این دنیا باورمندید؟ چگونه می توانید بودن جهانهای دیگری که کامل کننده و پس از این جهان هستند را رد کنید با آنکه ابزار نیرومندتر از حسهای ششگانه ویا ابزارهایی مانند پندار و دل و خِرَد که آنها هم توانمندی چندان بیشتری ندارند برای یافتن حقیقت نداشته اید!
پس شاید درستتر باشد که بگوییم درباره بودن یا نبودن جهانهای دیگر اطمینانی نداریم.
اینک باید ببینیم همان آفرننده ی این جهان و انسان، آیا چیزی برای روشنگری دارد؟
بیگمان همان هستیی که توانایی پدیدآوری این جهان را داشته، توانایی آفرینش جهانهای دیگر را هم دارد و دارای این توان هم است که موجودی را با نام پیامبر و حجت ویا. . . برای راهنمایی و دستگیری انسان بفرستد.
آفریننده انسان ( خداوند یا هرنام دیگری ) هیچ میل و خواستی در سرشت انسان نگذاشته جز اینکه نمود بیرونی آن میل و خواست را هم آفریده که برآورده کننده آنهاست خواستهایی مانند گرسنگی، تشنگی، میل جنسی، زیبایی خواهی، دانشدوستی و. . . که در وجود انسان است همگی دارای نمود بیرونی هستند، اما بزرگترین خواست انسان میل به جاودانی و نامیرایی ست، آیا می توان پنداشت که چنین خواست بزرگی بی پاسخ مانده باشد یعنی آفرینشگر انسان میلی را گذاشته ولی فراموش کرده یا نخواسته پاسخ دهنده به آن میل وخواسته را فراهم کند.
اگر وجود جهانهای دیگرِ اثبات پذیر شد دستکم این خرده گیری به دنیا که ناقص و ستمکارانه است هم به سادگی پاسخ داده می شود بدینگونه که جهانهای دیگر مکمل دنیا هستند یعنی درواقع دادگاهی برای رسیدگی به کمبودها یا ستمهای به انجام رسیده در این دنیا خواهند بودو جایی برای رسیدن به خوشی یا کیفر کردار ما در این جهان.

جناب فی فی متاسفانه شما خیلی به خودتان اعتماد کردید ما هم به دروغ وخرفات ادیان امروزی پی بردیم مثل کلی دیگر از افراد جامعه اما مسئله ای ک هست این است ک شما مطالب انسانی را نشناخته اید سیاهچال ها و سیاهی
...
[مشاهده متن کامل]
های تباه و تاریکی های تهی از پوچی ک در پس ذهن انسان هست و درک نکردید ک مهمترین دلایل انسان برای پناه بردن به این ادیان خرافی هستند تا خیال خودشان را راحت کنند ک بله یک نفر هست ک همه چیز است و او میداند پس ما دلمان به ان خوش است و پوچی درون را اینگونه خنثی میکنند شما گفتید فرد مذهبی مسائل علمی را گشف نکردند ک دقیقا برعکس فرد علمی با خنثی کردن ازار این پوچی بدست مذهب فرصت نگرش بهتر به دنیای بیرون را بدست اورد مانند بسیاری از علوم کنونی از ریاضی و نجوم و طابت را افراد مذهبی در طول دوران طلایی اسلام پایه گزاری کردند اما واقعیت چیست؟ مسئله این است ک در این دنیا هیچ واقعیتی واحدی وجود ندارد حتی نوشته های شما ک بنظر خودتان مطالب علمی است از حواس شش گانه بدست امده ک بسیار خطا پذیر هستند از چشمی گرفته ک طیف بزرگی از رنگ ها را نمیبینید و شنوایی ک طیف بسیار بزرگی از فرکانس های صوتی را نمیشوند و خطاها و توهم های ذهنی ک کاملا ناشناخته هستند ک اصلا وارد نشویم بهتر است. همینطور الی اخر اینارو گفتم ک بفهمید اونی ک بهش میگید خالق شیطان و زندان بان است ک دنیای پر نقص ساخته. دقیقا برای همین مذهب میگوید این دنیا دنیایی اصلی نیست چونکه اگر باشد و انقدر پر نقص باشد و ظالم حتما سازنده اش شیطانی هست پس مجبورند بگویند دنیایی اصلی پس از مرگ است و دیگر موارد. اینکه حقایق فلسفه ادیان و انسان شناسی را نادیده گرفته شود فقط موجب تکرار خطاهای بیشتر میشود من نمیگم حرف شما غلطه اما ان چیزی ک شما بنظر خودتان نتیجه گیری کرده اید نیز تنها یک فلسفه ساخت ذهن و قسمت کوچکی از ماتریکس و کامپیوتری خراب و پر عیب و نقصی هست ک درش هستیم و ان موجودی ک شما به عنوان خدا در ذره و فلان نامبردید هم اگر باشد موجود پلید و خود سازنده این زندان است و حقیقت نهایی هرگز نیست با سپاس و احترام

تناسخ: زادمُرد.
دوستان من، واژه ی تناسخ یک واژه ی تازی ( عربی ) است که به چم: جا به جا شدن جان از تنی به تنی دیگر است.
در زبان پارسی به ویژه نوشته های مانی که پیامبری در ایران باستان بوده، واژه ی پارسی زادمُرد بکار رفته است که یعنی: زاده شدن نوین پس از مرگ.
پارسی را پاس بداریم.
دو عبارت زیر را مورد ملاحظه و بررسی قرار می دهیم و سپس چند سوال را طرح می نمائیم و سعی می کنیم به این سوالات پاسخی هائی معقول و منطقی و حقیقی و منطبق بر واقعیت پیدا کنیم و ارائه دهیم:
الف : تولد - زندگی - مرگ
...
[مشاهده متن کامل]

ب : مرگ - زندگی - تولد
سوالات :
- آیا این دو عبارت در واقعیت و طبیعت و بطور حقیقی به شکل دو رویداد اتفاق می افتند یا نه ؟ تجربه حسی و شناخت تجربی فقط می تواند وقوع عبارت اول را در عمل تایید نماید و آنهم بطور یقینی و صد درصد. صرف از نظر از موجودات زنده نباتی و حیوانی، تجربه به ما ثابت کرده و می آموزد که هرفرد انسانی یک روز از مادر متولد می شود و زندگی دنیوی خود را سپری می نماید و یک روز هم خواهد مرد. اما مطمئن و یقینن و بدون شک و تردید، رویداد عبارت دوم در عمل از طریق شناخت حسی و تجربی نه قابل اثبات است و نه قابل رد بلکه فقط توسط قوای ادراکی فهم و عقل قابل تائید یا رد می باشد.
- با نوع زندگی در عبارت اول تا حدودی آشنایی داریم، زندگی در عبارت دوم کجا و چگونه و می تواند باشد؟
- آیا این دو عبارت بطور حقیقی و در عمل در طول و پشت سر هم اتفاق می افتند یا جدا از هم ؟
- با طول زندگی نوع اول آشنایی داریم که از لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر آغاز میگردد و در لحظه مرگ به پایان می رسد و برای افراد مختلف دارای طول های متفاوت است، زندگی نوع دوم صرف نظر از چگونگی کمیت و کیفت آن، چقدر طول می کشد؟ یعنی فاصله زمانی بین لحظه مرگ تا تولد دوباره .
سوال پایانی و در ارتباط با سوالات بالا :
آیا گردونه مهر میترائیان با سمبل چلیپا روی آن و گردونه یا چرخه تولد و مرگ هندوان با سمبل سواستیکا روی آن در مورد جاودانگی عشق و زندگی انسان حقیقت دارند یا کلام کودکانه و مبتدیانه و ناشیانه نوآه ( نوح ) و آبراهام ( ابراهیم ) و موسا ( موسی ) و ایسا ( عیسی ) و سر انجام محمّد به عنوان خاتم آنان البته از دیدگاه مسلمانان در پیرامون آفرینش شش روزه جهان و پدر و مادر اولیه انسان به شکل بابا آدم و ننه حوا و معنا و مفهوم و هدف غائی یا نهائی زندگی انسانی به دو شکل مختلف ؛ یکی جاودانه و بهشتی و دیگری خلد و جهنمی ؟ آیا این سه دین به اصطلاح توحیدی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام، غیر از دو افسانه تخیلی و توهمی اشاره شده ، تصور روشن تری از مبداء و چگونگی آفرینش جهان و انسان و موجودات دیگر توسط خداوند متعال دارند یا نه ؟

گناه کبیره یا بزرگترین گناه عبارت است از بنیانگذاری یک آئین یا یک دین و مذهب و یا یک ایدئولوژی و اختراع یک یوغ سنگین یا سبک شریعت آئینی یا دینی و مذهبی و یا ایدئولوژیکی.
کفر کبیره یا بزرگترین کفر عبارت است از چسباندن و یا آویزان کردن نام و محصولات حسی و فکری و خیالی و توهمی خود به نام و حکمت و امر و کلام خداوند متعال با هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط انسان و در حافظه یا خاطره تاریخ و آنهم با ادعای میان تهی برگزیدگی و انتخاب و اعزام و ارسال از طرف خداوند متعال برای تربیت و هدایت قوم و بطور کلی بشر بسوی صراط مستقیم یا راه راست و آنهم به تبعیت و پیروی از وسوسه ها و تحریکات پرتو های نور ظلمانی شعله های آتش سوزان غریزه طبیعی نامجویی و نام آوری و شهرت طلبی در سطوح زندگی های ابتدایی ایلیاتی و طایفه ای و قبیله ای و قومی در اعصار و شرائط مختلف تاریخی.
...
[مشاهده متن کامل]

این دو نوع گناه و کفر بزرگ عفو ناپذیر و نابخشودنی اند و خداوند متعال در قیامت کلیه گناهان و کفر های کلیه افراد انسانی را بدون هیچگونه تبعیض و استثناء خواهد بخشید غیر از انسان های قلیل و انگشت شماری که در طول تاریخ تاکنون مرتکب این دو نوع گناه و کفر گردیده اند و کلیه پیروان آنان در سطوح بالای رهبریت و پیشوائی و مرجعیت تقلید. بقیه پیروان مثل بقیه معاف می باشند.
دشمنی سرسختانه دینداران با علم و شناخت و دانش علمی به این دلیل نبوده و نمی باشد که علم خدا را به رسمیت نمی شناسد بلکه این حقیقت است که دینداران بخوبی واقف اند که علم حقایق را یکی پس از دیگری کشف می نماید و اوهامات دینی را بطور غیر مستقیم یکی پس از دیگری فاش و بر ملا می شوند.

اگر نیروی باد را به انرژی حرکتی برای آسیاب گندم تبدیل نماید چطور؟ باز هم آگاهی حقیقی به خدا ندارد؟
حتما باید ابتدا نیروی باد را به انرژی برق تبدیل کند سپس سنگ آسیاب را بچرخاند تا خداشناس گردد؟!
آخر این چه ترازو و ابزار سنجشی ست برای تشخیص خداشناسی؟
...
[مشاهده متن کامل]

خدای بینهایت و نامحدود را همه جا از درون گرفته تا دوردستها می توان یافت ولی نه با نیروها و ابزارهای محدودِ ادراکی یا با دانشهای نارسا و پر از کاستی و لغزش دنیایی، بلکه به یاری فهم و درک درست که از سوی خود آن نامحدود و توسط پیامبران و اولیای برحق او برای انسانها به ارمغان آورده می شود.
آیا اندیشمندی که از دنیا پرستی که نمادهای آن آز و طمع و زر اندوزی و فخر فروشی ست بیزار است را باید چشم بسته به انگ بیزاری از کار خدا یا عوامفریبی متهم کنیم؟
واقعا که دست مریزاد!

اگر یک جامعه نتواند نیروی باد را به انرژی برق تبدیل نماید، هیج گونه علم و آگاهی حقیقی به خداوند متعال ندارد غیر از تپه های ریز و درشتی از معارف اوهامی و ابهامی و بریده از واقعیت عینی و مملو از خرافات.
...
[مشاهده متن کامل]
اگر یک متفکر و اندیشمند دینی از یک طرف از صمیم قلب و صادقانه به آیه قرآنی: هو الظاهر و هو الباطن اعتقاد و باور و ایمان داشته باشد و از طرف دیگر خدا را در جای دیگر و در بیرون از این جهان جستجو نماید، افسار فهم و عقل خودرا به دست گمراهه روان سپرده است. اگر یک متفکر و اندیشمند دینی از یک طرف بر این اعتقاد و باور و ایمان باشد که این دنیا توسط خداوند متعال و به امر وی آفریده شده است و نه به امر اهریمن یا شیطان و از طرف دیگر از زندگی دنیوی و خود این دنیا بیزاز و متنفر باشد، یا در ضمیر ناخودآگاه یعنی بدون اینکه واقف و آگاه باشد، از کار و امر خداوند متعال بی زار و متنفر است و یا اینکه در ضمیر خود آگاه بطور آگاهانه و شیادانه مشغول عوام فریبی می باشد و به فقیر و فقرا وعده سر خرمن می دهد یعنی وعده سعادت اُخروی .

درود
در پاسخ به نویسنده نوشته های بالا
کدام علم؟ دانش تجربی یا ریاضی هیچکدام راهگشای انسان به سوی خدا نیست.
دانشی که از راه تجربه به دست آید نسبی ست و پر است از برداشتهای درست و نادرست و فهم غلط و گاهی راست از جهان مادی، چرا؟
...
[مشاهده متن کامل]

چون نیروهای ادراکی انسان مانند ابزارهای حسی ( چشم وگوش و. . ) یا خیال، پندار، دل و خرد، بسیار کم توان و نارسا هستند و تنها در این حد و اندازه اند که یاریگر انسان باشند برای چندگاهی زندگی و دست و پنجه نرم کردن با دیو فولادزرهِ گیتی و ماندگاری نسل در این جهان فرساینده ومرگ آور.
نمونه اش اینکه شما بخودی خود ( یعنی تنها با مراجعه به درک خودت ) حتا نمی دانی که این بدن چگونه زنده است یا اینکه آیا خون نیاز به تصفیه و پالایش دارد یا نه؟ چه برسد به اینکه بدانی کدام اندام این کار را به دوش دارد!
دانش ریاضی ( و فیزیک و. . . ) نیز درواقع دانش شناخت قانونهای حکمفرما در جهان مادی ومحدود است وکاربردی در جهان غیر مادی و بی نهایت ندارد.
البته این نیروهای شناختی وادراکی به دانش شناخت گیتی ( دنیا ) نیز دسترسی پیدا خواهند کرد ولی بسیار کند ومیلیمتری همراه با کجرویهای بیشمار از مسیر آن، سرانجام اینکه پس از گذران هزاران سال و این همه پیشرفت! در دانش، رسیده ایم به جایی که ممکن است ناخواسته و ناگهان لابلای چرخ دنده های همین دانش به کام مرگ رویم.
این است همه شناخت و دریافت ما از جهان مادی و محدود، اکنون بپندارید با این نیروها و ابزارهای مادی و طبیعی و محدودی که در اختیار داریم بخواهیم به شناخت و دریافتی از جهان معنوی و فراطبیعی و نامحدود هم دست یابیم! زهی خیال باطل
نمونه دیگری هستیم از کسی که می خواست خدا را با تیر و کمان به چنگ آورد!
تیری که از کمان و ابزار این جهان و به یاری زور بازو و نیروی این جهان به پرواز درآید به ناچار در همین جهان هم فرود می آید، از مرز محدودیت خویش نمی تواند که برهد و از جهان معنوی هیچگونه نشان و ارمغانی برای ما نخواهد داشت.
نردبانی که ما را به جهان بالا برساند و خرد ما را به فهمی از خداوند روشن گرداند در این جهان، ساختنی نیست، باید از سوی همان وجود نامحدود به جهان محدود فرستاده شود که چیزی نیست جز همان میانجی، رسول و حجت خدا، مانند رشته ایست که سَری در نامحدود و لامکان دارد و سری در محدود و مکان،
نبودن چنین رشته ای هرگز تصور پذیر نیست، نه تنها برای هدایت است که او جریان بی پایان فیض الهی و میانجی و واسطه آفرینش ست که دراصل، نبودش یعنی نبود این جهان.
مثال [روشن بودن چراغ ( =آفرینش ) به واسطه رشته سیمی که به سرچشمه برق متصل است] نمونه بسیار تراز پایینی ست که فقط برای روشنگری ذهن گفته می شود.
هرکسی نیز نمی تواند ادعای رسالت و پیامبری کند، خداوند فرستاده اش را با دلایل آشکار و شگفت آوری می فرستد که نزد مردم انکار ناپذیر باشد.
-
وجود مه بانگ و باز و بسته شدن چندباره ی کیهان، تنها یک فرضیه است در کنار دیگر فرضیه های کیهانی، به گفته اخترشناسان، اکنون کیهان درحال گشودگی و انبساط است و اینکه این گشودگی تا همیشه ادامه می یابد یا اینکه تا جایی گشوده شده و سپس ثابت می ماند و یا پس از رسیدن به اندازه ای از آماس و بادکردگی، سپس پویشی وارونه را پی گرفته کوچک و کوچکتر می گردد تا به مه بانگی دیگر برسد و یا اینکه کنشها و واکنشهای دیگری از خود نشان دهد همه اینها دیدگاههایی هستند ثابت نشده که تنها آفریدگار به آن آگاه است.
ولی به هر روی هر کدام از این دیدگاهها که درست باشد پیوند دادن چرخه زایش و مرگ جانداران زمینی و فرازمینی به آن در حد فرضیه هم نیست، گیریم که دیدگاه مه بانگهای پیاپی و باز و بسته شدن کیهان درست باشد به کدام دلیل باید بپذیریم که انسان، گرفتار این چرخه ها و تسلسل بی پایان شده؟ شاید هر مه بانگ، پایان گیتی و آغاز قیامت و رستاخیزی باشد برای آفریدگانی که تا آن هنگام بوده اند و انتقال آنها به جهان واپسین، و از سوی دیگر سرآغازی باشد برای از سر گرفتن آفرینشی نو و آفریدگان و موجوداتی نوین. و شاید و شایدهایی دیگر.
دانش بشری به هر اندازه ای هم که برسد باز هم گرفتار در حد و قید و طبیعت است و به یقین، راه به فراطبیعت نخواهد برد و به هدف از آفرینش و اینکه از کجا آمده و به کجا می رود و یا خوشبختی و بدبختی او در چیست، پی نخواهد برد.
جهان محدودی که در آنیم مانند خودرویی با سقف پنجره دار نیست که با کنجکاوی کودکانه سر از آن بیرون کرده و با چشمانی کم فروغ نگاهی به بینهایت ها و بیمرزیها اندازیم به این امید واهی که دانش و آگاهیمان را رنگ و بوی حقیقت بخشیم!
وضعیتی جز کوری و نادانی برای بشر نمی توان پیشبینی کرد مگر اینکه فرستادگانی از سوی آن دانش مطلق وجود داشته باشند که به او راه را از بیراه نشان دهند.
خداوند هیچگاه زمین را از حجتش تهی نخواهد گذاشت همان واسطه ای که جریان فیض الهی از عالم وحدت به عالم کثرت است.

انسان با کلیه ابعاد وجودی خویش از قبیل ماده ؛ روح ؛ روان و نفس مجرد ( من یا خود ) و بهمراه تار و پود های کیهان و در بستر امن و آرام و پیوسته زندگی بخش جان و نه به مثابه تافته ای جدا بافته از کل، آشیانه ملکوتی یعنی نظام احسن آفرینش مبداء و زندگی بهشتی طولانی مدت درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی را پشت سر گذاشته و وارد سلسله طویل نظم ها و حیات های دنیوی گردیده است و در پایان این راه و سفر بسیار طولانی یعنی در معاد دوباره با کلیه ابعاد وجودی خویش و بهمراه کلیه اجزای مفید محتوای کیهان به همان نظام احسن آفرینش مبدئی و ازلی و ابدی باز خواهد گشت و مجددا از همان زندگی بهشتی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی برخوردار خواهد گردید و آنهم از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و نه از راه یا طریقی دیگر و آنهم در محتوای هرکدام از جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار بطور یکسان و برابر. زنجیره وقوع مه بانگ ها دارای حلقه های فراوانی می باشد که هرکدام از هفت حلقه آفریده شده اند و علت و دلیل اصلی هفت گانه بودن هرکدام از حلقه های این زنجیره ، حقیقت داشتن سامان ها یا نظم های کلی و هفتگانه کیهانی و زندگانی ها و عشق های هفتگانه انسانی و عوالم هفتگانه بهمراه آسمان ها و زمین های هفتگانه می باشد. کلیه تفاسیر ارائه شده توسط مفسرین برجسته مسلمان و ایرانی از آیه های قرآنی مربوط به سماوات سبعه و الارض قرآنی بر اساس سیارات منظومه شمسی و هیئت یا نجوم بطلمیوسی و یا لایه های جّوی و یا طبقات زمین ، جملگی بدون استثناء باطل و تخیلی و توهمی و تهی یا خالی از حقیقت می باشند. معنای نهفته در پشت پرده ظاهر مجلل و باشکوه رسم چیدن سفره یا میز هفت سین بهنگام بر پایی جشن باستانی عید نوروز، در اصل و ریشه عبارت از هفت سبزی کاشتنی و برداشتنی و پختنی و خوردنی و نوش جان کردنی نبوده است بلکه سامان ها یا نظم های هفتگانه کیهانی و زندگانی ها و عشق های هفتگانه انسانی. هفت خط دایره وار رسم شده بر روی سطح بیرونی و درونی جام جهان نمای جم هم اشاره به آن سامان های هفتگانه کیهانی دارد و نه مدارات سیارات منظومه شمسی. میترا خدای خورشید نبوده است بلکه خدای عشق و زندگی و همسر وی یعنی وارونه ( از لحاظ جنسی معکوس ) الهه عشق و زندگی و گردونه مهر هم اشاره به چرخش خورشید نداشته است بلکه حرکت دایره وار عشق و زندگی که هر بار پس از یک دور کامل دوباره حرکت خودرا روی یک مدار برتر و کمال یافته از مدار پیشین یا قبلی از نو آغاز می کند. شاکتی و شیوای هندوان همپایه های میترا و وارونه ایرانی بوده اند. سمبل سواستیکای هندوان و ایرانیان میترائی اشاره به این حقیقت داشته و دارد که هر فرد انسانی در آغاز یا در ازل حداقل از دو نیم زوج خودی و آسمانی آفریده شده است با هدف زوجیت با خود و تجربه عشق خویشتن. امروز می دانیم که یک مرد در پشت پرده ظاهر میل جنسی اصلی مردانگی دارای یک میل جنسی فرعی و پنهانی و زنانگی هم می باشد و درست بهمین ترتیب یک زن در پشت پرده ظاهر میل جنسی زنانگی دارای یک میل جنسی فرعی و پنهانی مردانگی هم می باشد. به زبان ساده و امروزی و خودمانی هر حاجی آقا و هر حاجیه خانم از دیدگاه خردمندان گم نام هندو و ایرانی در اعصار دور دست باستان، هرکدام از یک حاجی آقا و یک حاجیه خانم خودی و ملکوتی آفریده شده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

حافظ شیرین سخن در دیوان چنین سروده است :
سال ها دل از من طلب جام جم می کرد/
وانچه خود داشت تمنای آن ز بیگانه میکرد .
اما حافظ برای شنوندگان و خوانندگان کلام خویش آن راز را نتوانسته یا نخواسته است فاش نماید. منظور اینکه محتوای جام جهان نمای جم که گویا در محتوای دل تمثیلی خود وی هم موجود بوده ، چه بوده است؟
همچنین واژه باستانی - اوستایی " خویدوده " در اصل و ریشه به معنای باطل و اشتباه ازدواج با محارم نبوده و نمی باشد بلکه در زمینه های خود شناسی و انسان شناسی خطاب به تک تک افراد انسانی به معنای 《 خود تو ده تایی 》 بوده است. به این معنا که خداوند متعال در نظام احسن آفرینش مبداء هرفرد انسانی را از یک خانواده خودی و بنیادی و ملکوتی یا آسمانی مشتمل بر پنج مرد و پنج زن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی آفریده و به آنان حیات یا زندگی جاودانه اهداء نموده است و آنهم با هدف زوجیت هر فرد انسانی با خود و تجربه عشق خویشتن به پنج روش مختلف ( هم هتروگن یا غیر همجنس و هموگن یا همجنس ) در قالب پنج زوج خودی و بنیادی. و همه افراد انسانی را بطور همزمان و هم سن و در یک سن معتدل ملکوتی آفریده است. بنابراین داستان بابا آدم و ننه حوای ادیان توحیدی ابراهیمی از دیدگاه من یک افسانه تخیلی و توهمی بیش نمی باشد و محتوای آن از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان نازل نگردیده و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان آن ابلاغ نگردیده است. همچنین مبداء و معاد این ادیان تخیلی و توهمی می باشد . خود من به مبداء و معاد از طریق شناخت و دانش علمی باور و ایمان دارم.

بر اساس باور و بینش فردی من خداوند متعال در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین ناجی و نبی و پسر و رسول برای تربیت و هدایت بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم یا بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه. کلیه خطا ها و انحرافات و گمراهه روی های شاخه های مختلف حکمت ها و عرفان های دینی منجمله عرفان حلقه ریشه در اوهامات و ابهامات انبوه معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی دارند و نه در جای دیگری. هیچ منبع موثق تری از واقعیت عینی در اختیار انسان قرار داده نشده است. لذا انسان فقط از طریق شناخت کامل واقعیت عینی یعنی شناخت طبیعت یا کیهان و طبع انسانی میتواند به شناخت کامل خود و خداوند متعال و چارچوب و محتوای طرح مطلق آفرینش نائل گردد و نه از راه یا طریقی دیگر. در زمینه شناخت خود و خداوند متعال ، این حقیر بر این بینش و باورم که خداوند متعال در لحظه جاودانه حال که طول آن در علم فیزیک برابر با زمان پلانک یعنی ۱۰ بتوان منهای ۴۳ثانیه می باشد، در محیط و محتوای هر کدام از جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار بطور همزمان و در عین واحد هم در قالب واقعیت عینی به ظهور و پیدایش و کثرت رسیده و می رسد و هم بصورت واقعیت محض و غیبی در پشت پرده ظاهر و در باطن واقعیت عینی حضور مطلق دارد و بخش محض و غیبی او دقیقا شش برابر بخش واقعی و عینی و شهودی وی می باشد، نه یک ذره بیشتر و نه یک ذره کمتر. همچنین من بر این باورم که خداوند متعال موجودی ست لایه تناهی یا نامتناهی یا بیکران و یا بینهایت و لذا هیچ موجود دیگری چه واقعی و عینی و شهودی و چه مجرد و محض و غیبی غیر از خداوند متعال نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد و آنهم نه به این معنای منفی که کلیه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی نیستی های هستی و یا ماسو و یا ظل و سایه و یا غیر خدا باشند بلکه اجزای لاینفک و جدائی ناپذیر خود خداوند متعال اند. تکالیف سنگین و اعمال دست و پاگیر و بازدارنده رشد و نمّو و بلوغ قوای ادراکی فهم و عقل انسان و کند کننده احساسات و عواطف و افکار و خیالات و در عوض تقویت کننده اوهامات و خرافات از قبیل ستایش و پرستش و نیایش و مناجات و دعا و عبادات و تسبیح و ذکر و احداث معابد و قربانی حیوانات در اطراف آنها و زیارت اماکن به اصطلاح مقدسه و تعیین قبله گاه و اوقات شرعی از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان نازل نگردیده و بر وجود انسان تحمیل نشده اند بلکه جملگی میراث دوران حاکمیت آیین های بت پرستی می باشند و توسط بنیانگذاران ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع دینی اقتباس گردیده و بر گردن و دوش و گرده پیروان نهاده شده اند با هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط انسان بخصوص پیروان و در حافظه یا خاطره تاریخ . همچنین آئین یکتا پرستی از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان در رقابت و مقابله و مبارزه با آئین های بت پرستی نازل نگردیده و بر وجود انسان تحمیل نشده است بلکه برخاسته از دل و زمینه آئین های بت پرستی می باشد و فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی آنها ست. لذا اعمال بت پرستی و یکتاپرستی هردو در پیشگاه بیکران خداوند متعال هم سطح و به یک سهم مساوی پست و بی ارزش می باشند و بازدارنده رشد و نمّو و بلوغ قوای ادراکی فهم و عقل بشر بت پرست و بشر یکتاپرست اند. همچنین من براین باورم که تک تک افراد انسانی بدون هیچگونه استثناء و تبعیضی در پیشگاه بیکران خداوند متعال مانند نقاط ناچیز و بی بُعد هندسی بطور مطلق هم سطح و هم ارزش می باشند و هیچ فرد انسانی به اندازه سر یک سوزن خیاطی و یا به اندازه کوچکترین اتم موجود در طبیعت و یا به اندازه یک کوارک زیر هسته ای اتمی و یا به اندازه کوتاه ترین طول موج نور نامرئی و یا به اندازه کوچکترین سیاه چاله موجود در طبیعت و کیهان یعنی به اندازه یکی از نوسانگر های بنیادی هشت بعدی زمانمکان و بیزمانی و بیمکانی نسبی در ابعاد پلانک، نسبت به انسان های دیگر از هیچگونه ارجحیت و برتری برخوردار نبوده و نمی باشد و نخواهد بود. در زمینه شفاعت و وساطت و میانجی گری، تک تک افراد انسانی در بارگاه یا درگاه و یا پیشگاه بیکران و بینهایت خداوند متعال بطور مطلق مستقل و بی نیاز از همدیگر بوده و هستند و خواهند بود. همچنین بر این باورم که خداوند متعال در هیچ زمان و بیزمانی و در هیچ مکان و بیمکانی هیچگاه و هرگز هیچ فرد انسانی را بابت پندارها و گفتار ها و رفتار های بد دنیوی و هیچ بابت دیگری مورد استنطاق و مؤاخذه و بازخواست و بازجوئی و بازپرسی و ملامت و سرزنش قرار نخواهد داد و هیچ انسانی را به عذاب و جزای جهنمی محکوم و دچار و گرفتار و مبتلا نخواهد نمود. وعده پاداش های فراوان بهشتی به پیروان و وعده عذاب های شدید جهنمی برای دیگران و دگر باوران در اصل و ریشه و درعمل ضمانت های اجرائی دفاع سر سختانه و نگهداری یک آئین و دین و مذهب خاص و ویژه و حمل یوغ سنگین یا سبک شریعت آن بر گردن و دوش و گرده پیروان بوده است در میدان رقابت و مقابله و مبارزه با آئین ها و ادیان و مذاهب دیگر و نه اینکه این دو وعده براستی و حقیقتا از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان نازل شده و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان ابلاغ گردیده باشند. شریعت حقیقی و واقعی و راستین خداوند متعال هرگز آئین و دین و مذهب نبوده و نمی باشد بلکه علم و در راس آن علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات هم محض یا نظری و هم عملی و کاربردی. هیچ آئین و دین و مذهبی تاکنون یکی از قوانین حاکم بر طبیعت را کشف ننموده و هیچ اختراعی را نکرده است که به حال انسان مفید باشد. هر آئین و دین و مذهبی در طول تاریخ پیدایش خود تاکنون نقش بزرگترین سد و مانع را بر سر راه و در پیش روی انسان در جهت شناخت خود و حقیقت و طبیعت و خداوند بازی کرده است و در حال حاضر و در آینده هم همین نقش بازدارندگی را ایفاء خواهد نمود. آتئیزم هم در میدان رقابت با دین بر سر تقسیم دار و ندار انسان به عنوان طعمه جنگی هیچ دست کمی از دین ندارد و اگر در یک جامعه به حاکمیت مطلقه برسد، بسیار ظالمانه و بیرحمانه تر از حاکمیت مطلقه دینی عمل خواهد کرد. لذا سالم ترین راه مقابله و مبارزه و کنار آمدن با این دو نحله درنده خو ، بالا رفتن سطح آگاهی عمومی و پیشرفت همه جانبه علم و صنعت می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

بر اساس بینش و باور فردی این حقیر نه تنها حلول روان یا تناسخ از دیدگاه هندوان و مصریان و آمد و رفت یکباره روان بین عالم ایده ها یا ماوراء طبیعت و عالم محسوسات یا طبیعت از دیدگاه افلاطون و چرخه متافیزیک از دیدگاه ارسطو در شرح و توضیح پدیده جاودانه بودن زندگی باطل و اشتباه و اوهامی می باشند، بلکه قبض یا جدایی روح بطور موقت بهنگام خواب و بطور دائم بهنگام فرا رسیدن لحظه اجل مرگ از کالبد به اصطلاح مادی و صعود و معراج آن به عالم میانی تحت عنوان برزخ از دیدگاه ادیان توحیدی ابراهیمی ( در ادیان یهودیت و مسیحیت هیچگونه خبر روشنی از عالم برزخ در دست نمی باشد ) و پریدن جان از قفس به اصطلاح تنگ خاکی و پرواز آن از جهان فانی به جهان باقی و پیوستن آن در آنجا به جان جانان از دیدگاه ادیبان و شاعران و عارفان پارسی و فارسی زبان، به یک سهم مساوی و برابر با باور به تناسخ و مهاجرت روان باطل و اوهامی می باشند نه کمتر و نه بیشتر. لذا چگونگی جاودانه بودن زندگی را باید از نو شرح و توضیح داد و آنهم به زبان و روش علمی و نه از طریق نقل و قول ها و یا اتل و متل های پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها در زیر کرسی بهنگام فصل سرما و زمستان.

پیروان مذهبی مانند هندوئیسم و بودیسم، معتقدند که انیان پس از مرگ در چرخه های متوالی در قالب و بدن جدید به زندگی دنیوی باز می گردد و این چرخه ی تجدید حیات و مرگ، پیوسته ادامه دارد تا انسان از وابستگی های
...
[مشاهده متن کامل]
مادی که یگانه راه نجات از این چرخه است، به پالایش روح خویش توفیق یابد. آن ها میگویند چگونگی بدن هر انسانی براساس کردار، گفتار و باور های فردی او شکل میگیرد

معادل تناسخ در زبان پارسی آگون ؛ آجینگی، آگینگی
در بررسی باور یا نظریه تناسخ باید دو موضوع را از هم تفکیک و جدا نمائیم و بین آنها فرق و تمیز قائل شویم تا مثل گذشتگان مرتکب خطا و التقاط نشویم.
الف - چرخه یا گردش و یا زنجیره تولد و مرگ که یک رویداد و پدیده طبیعی می باشد و در واقعیت رُخ می دهد ، خواه انسان بخواهد و خواه نخواهد. هیچکدام از ما انسان ها در این روند چرخه تولد و مرگ هیچگونه دخل و تصرفی نمی توانیم بنمائیم اگر هم به کلیه علم و تکنیک و فن آوری تسلط داشته باشیم.
...
[مشاهده متن کامل]

ب - شرح و توضیح و تبیین و توجیه این چرخه یا زنجیره از طریق چرخه حلول روان یا تناسخ و یا به زبان و روش علمی.
حال برای چند لحظه کوتاه هم که شده خودرا در فکر و خیال جای آن خردمندان هندو بگذاریم که در اعصار دور دست زمان گذشته، این پدیده را از طریق القاء و الهام باطنی ( و نه بسان انبیاء اقوام یهود و عرب در قالب وحی و از طریق گوش سر ) کشف و شهود نموده اند. چگونه میتوانیم این چرخه را توضیح دهیم اگر به دوگانگی کالبد یا جسم یا تن و یا بدن از یک طرف و روان از طرف دیگر باور نداشته باشیم. در اینجا لازم به اشاره می دانم که هندوان و مصریان و ایرانیان یونانیان و رومیان به دوگانگی بدن - روان باور داشته و از واژه روان استفاده میکرده اند و کلمه روح از طریق ادیان توحیدی ابراهیمی بخصوص مسیحیت و اسلام وارد ادبیات جهان گردیده و این ترکیب امروز به شکل زیر در آمده است : ماده - روح - روان. ایرانیان علاوه بر واژه روان از کلمه جان هم استفاده می کنند که فقط در زبان هایی یافت می شود که با زبان فارسی خویشاوندی دارند. واژه نفس به معنای من یا خود می باشد. لذا پژوهشگران و محققین باید بتوانند وظایف این پدیده ها و مفاهیم را با دقت تعیین نمایند و آنها را مترادف و معادل و هم معنا ندانند. از متفکر و خیال پردازی که روح را با نفس و جان و روان را با نفس یکی می پندارد، نباید انتظار معجزه داشته باشیم. ماده و روح و روان سه جنبه ظهوری یک خمیر مایه ساختاری واحد و یگانه می باشند یعنی هستی یا وجود بیکران خداوند متعال و هیچ نقش دیگری ندارند غیر از خمیر مایه ساختاری . از دیدگاه علم فیزیک جرم و انرژی دو جنبه ظهوری همان خمیر مایه می باشند که هم ارز اند و قابل تبدیل شدن بهمدیگر. ماده و روح هم هم ارز و قابل تبدیل بهمدیگر می باشند و روان لایه درونی آن دو قطب می باشد. نفس مجرد انسان یعنی من یا خود هیچ وظیفه دیگری را به عهده ندارد غیر از مشاهده. و مشاهدات نفسانی بطور مستقیم از پشت دریچه های حواس پنجگانه صورت نمی گیرند بلکه بطور غیر مستقیم و از طریق کارکرد و فعالیت ها و نتیجه گیری ها و قضاوت های قوای ادراکی فاهمه و عقل بر روی در یافت حواس پنجگانه. نفس انسان از لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر از خواب ژرف و شیرین مرگ بیدار می شود و تا لحظه فرا رسیدن مرگ بیدار می باشد. یعنی در طول خواب های شبانه و روزانه هم بیدار است. در طول خواب فعالیت های قوای ادراکی فهم و عقل و دریافت حواس پنجگانه به نهایت ضعف می رسند و لذا مشاهدات نفسانی در تاریکی بصورت رویا صورت می گیرد. نتیجه اینکه پدیده روئیا حاصل قبض یا جدایی موقت روح از کالبد نمی باشد. موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی دارای جان های انفرادی و خاص و ویژه خویش نمی باشند بلکه حیات یا زندگی خودرا در بستر امن و آرام و ساکن و پیوسته و فراگیر جان خداوند متعال دریافت می کنند و آنهم از لحظه بسته شدن نطفه یا مرطوب شدن بذر تا لحظه مرگ. به عنوان مثال در لحظه مرگ جان از بدن نمی پرد بلکه مکانیزم کالبد یا تن یا بدن در لحظه مرگ استعداد دریافت حیات یا زندگی از بستر جان را از دست می دهد. انسان از طریق روح و روان و نفس و جان احساس و فکر و خیال نمی کند، تصمیم نمی گیرد و بخاطر نمی سپارد بلکه از طریق قوای ادراکی فهم و عقل. پس از این مقدمه کوتاه بر میگردم به دو موضع اصلی این گفت و شنود ؛ یکی چرخه یا زنجیره تولد و مرگ و دیگری شرح و توضیح آن از طریق چرخه حلول روان یا تناسخ. طوریکه امروز مطلع هستیم، بودا چرخه تولد و مرگ را فقط در چهارچوب زنجیره علت و معلول مادی پذیرا بوده و شرح و توضیح آنرا به روش تناسخ رد نموده است. لذا بوداییان به تکرار حلول روان یا تناسخ باور ندارند، اما بر طبق پیشنهاد بودا بر این باورند که زود تر از موعد مقرر می توان از این زنجیره پیاده شد و به حالت نیروانا یعنی آرامش کامل و ابدی رسید. در صورتیکه هندوان در این زمینه جبرگرا می باشند، به این معنی که از دیدگاه آنان ، پیاده شدن از این زنجیره فقط در پایان راه امکان پذیر است و نه در بین راه و یا زودتر از موعد مقرر. امروز می توانیم بدانیم مشروط بر اینکه بخواهیم که باور بودا در پذیرش چرخه تولد و مرگ در چهارچوب زنجیره علت و معلول مادی حقیقت دارد و می تواند مورد تائید علم کیهان شناسی قرار گیرد. به این معنا که زنجیره تولد و مرگ افراد انسانی و موجودات زنده نباتی و حیوانی فقط در بستر و در بطن و در طول تسلسل تولد و مرگ کیهانی از طریق وقوع مه بانگ های متوالی بر اثر نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان مقدور و میّسر و امکان پذیر می باشد و نه از طریق یا راهی دیگر. اما باور بودا مبنی بر اینکه انسان می تواند از این چرخه پیاده شود، مطلقا محال و غیر ممکن است و مورد تائید علم نمی باشد. انسان فقط در فکر و خیال و وهم می تواند از تسلسل تولد و مرگ کیهانی پیاده شود و نه در عمل . در دین مسیحیت حلقه های فراوان زنجیره تولد و مرگ به دو حلقه زمینی و آسمانی تقلیل یافته است و در دین اسلام به سه حلقه دنیوی و برزخی و اُخروی. توسط این دو دین مجموعه حلقه های این زنجیره مربوط به ماقبل تولد بریده شده و مفقود گردیده اند و مجموعه حلقه های بعد از مرگ یا به یک حلقه آسمانی و پدیده انتظار بازگشت مجدد ایسا مسیح تقلیل یافته و خلاصه شده و یا به دو حلقه برزخی و اخروی و انتظار فرج و گشایش از طریق بازگشت مهدی و امام زمان ( منهای امام مکان ) قبل از قیام آخرت. بنیانگذاران ادیان توحیدی ابراهیمی یعنی موسا ( موسی ) و ایسا ( عیسی ) و محمد نتوانسته اند بین برترین نظم و حالت آفرینش ملکوتی کیهانی یعنی نظام احسن آفرینش مبداء و زندگی طولانی مدت بهشتی درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی از یک طرف و سلسله بسیار طویل نظم ها و حیات های فراوان دنیوی با مراتب و درجات تکاملی فراوان بین دو سرحد یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال ایده آل در طول سفر مقطعیِ نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد از طرفی دیگر ، فرق و تمیز قائل شوند چه رسد به شناخت خود و انسان و طبیعت و کیهان یا جهان و خداوند متعال. انسان بهمراه محتوای کیهان آن نظام احسن آفرینش مبداء و زندگی طولانی مدت بهشتی درون آن در سطح کمال ایده آل را پشت سر گذاشته و وارد سلسله طویل نظم ها و حیات های دنیوی گردیده است و نه به مثابه تافته ای جدا بافته از تاروپود و محتوای کل کیهانی یا از طریق هبوت یا طرد و تبعید دو موجود خیالی و اوهامی دینی تحت عنوان آدم و حوا از باغ بهشت به روی کره زمین. باید به این نکته مهم توجه داشته باشیم که باطل بودن روش و نظریه چرخه حلول روان یا تناسخ به معنای باطل بودن خود چرخه یا زنجیره تولد و مرگ نمی باشد. همانطور که باور و نظریه تناسخ هندوان از دیدگاه متفکرین و اندیشمندان مسیحی و مسلمان باطل می باشد، درست بهمان سان و با همان قوت، نظریه و باور مسیحیان و مسلمانان در مورد جدائی و قبض روح بطور موقتی در طول خواب های شبانه و بطور دائمی در لحظه مرگ، از دیدگاه متفکرین و اندیشمندان هندو و بودایی باطل محسوب می شوند. از طرفی دیگر میتوانیم بدانیم مشروط بر اینکه بخواهیم که دفاع و نگهداری از یک دین و مذهب خاص و ویژه در میدان رقابت و مقابله و مبارزه با آئین ها و ادیان و مذاهب مختلف دیگر به هیچ وجه من الوجوه به معنای دوست داشتن حقیقت و انسان و خداوند متعال نبوده و نمی باشد بلکه به معنای زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر بنیانگذار آن دین و مذهب در ذهن و زبان و خط انسان و بخصوص پیروان و حفظ و نگهداری و حمل یوغ سنگین یا سبک شریعت آن دین بر روی گردن و دوش و گرده پیروان در جهت امرار معاش دنیوی کارکنان و شاغلین دینی. هیچ لزومی ندارد که انسان در مقابل یک نظریه یا باور سر تعظیم فرود آورد، بلکه انسان می تواند با آوردن دلیل و برهان لازم و کافی یک نظریه و باور را مورد تایید قرار دهد یا آنرا رد نماید و آنهم بدون جانبداری و یا مخالفت و تعصب و غرض ورزی های شیادانه. در پایان اشاره ای کوتاه به تعداد حلقه های زنجیره طویل تولد و مرگ و اولین و آخرین حلقه های آن می نمایم. اولین حلقه این زنجیره نظام احسن آفرینش مبداء می باشد و آخرین حلقه آن درست همان نظام احسن آفرینش مبداء خواهد بود که در معاد و پس از وقوع آخرین مه بانگ ( به زبان دینی : پس از برپایی قیامت کبرا ) از نو آفریده می شود و کلیه افراد انسانی بطور همزمان و هم سن و سال و در همان سن معتدل ملکوتی اولیه در سراهای ملکوتی خویش به ظهور و پیدایش می رسند و نه از طریق رستاخیز یا برانگیخته شدن از قبور و نشر و حشر آنان در یک صحرای بی آب و علف و وحشت ناک تحت عنوان صحرای محشر. تعداد حلقه های میانی برابر اند با تعداد مراتب و درجات تکاملی بین دو سر حد؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال در طول سفر مقطعیِ نزولی و صعودی بین مبداء و معاد که برابر اند با تعداد تولد و مرگ های انسانی و کیهانی و تعداد وقوع مه بانگ های متوالی و برابر اند با تعداد ظهورات متوالی سامان ها یا نظم های هفتگانه کیهانی و تعداد ظهورات متوالی عوالم و آسمان ها و زمین های هفتگانه و زندگانی ها و عشق های هفتگانه انسانی. اگر طول زمانی سفر و طول عمر کلی یا دهر کیهانی یعنی فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی و وقوع دو مه بانگ متوالی در آینده توسط دانشمندان علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات محاسبه و تعیین گردید، آنگاه از طریق عمل ساده تقسیم طول زمان سفر بر طول عمر کلی کیهان، میتوان تعداد مراتب و درجات تکاملی محتوای کیهان و اجزای آن و تعداد حلقه های زنجیره یا چرخه و یا نوسانات تولد و مرگ بین دو نظام احسن آفرینش مبداء و معاد و پس از آن بین معاد های متوالی و بیشمار را محاسبه نمود و در حال حاضر فقط خداوند متعال به تعداد آنها علم و آگاهی کامل و مطلق دارد. برخلاف باور و یا نظریه تناسخی هندوان، بازگشت های فراوان انسان بهمراه محتوای کیهان از طریق تولد های فراوان به حیات ها و زندگی های دنیوی پس از مرگ های فراوان با هدف دریافت پاداش های بهشتی و یا عذاب و جزاهای جهنمی نمی باشد بلکه ادامه راه تکاملی و صعود یافتن از یک مرتبه و درجه تکاملی ناقص تر به یک مرتبه و درجه تکاملی برتر و یا از یک سطح کمال نیافته تر به یک سطح کمال یافته تر تا رسیدن به معاد و به برترین سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی . در آن حالت سفر انسان بهمراه محتوای کیهان به پایان نمی رسد بلکه پس از زندگی طولانی مدت بهشتی معادی، همین سفر مقطعی نزولی و صعودی با مراتب و درجات مختلف تکاملی نسبت به مراتب و درجات تکاملی قبلی یا پیشین همیشه دوباره از نو آغار میگردد. در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم.

یکی از اعتقاد های مسیحی ها و بودایی ها است که میگن بعد از اینکه ما می میریم دوباره در بدن شخصی جدید متولد می شویم مثلا ممکن ما در زندگی قبلی مون یک حیوان بوده باشیم و وقتی که مردیم در بدن یک انسان دوباره متولد شدیم ، دین اسلام به تناسخ اعتقادی نداره
حلول روح شخص به شخص دیگر یا موجود دیگر یا جسم دیگر. به کلیپهای زیر توجه فرمایید:
Welcome to the Rat Temple
https://www. youtube. com/watch?v=2OOs1l8Fajc
The Ghost Faces of Belmez
https://www. youtube. com/watch?v=i6syv8KliTk
تناسخیدن.
تناسخاندن چیزی.
تراکوچیدن.
تراکوچاندن چیزی.
یکی از اعتقاد های مسیحی ها و بودایی ها است که میگن بعد از اینکه ما می میریم دوباره در بدن شخصی جدید متولد می شویم مثلا ممکن ما در زندگی قبلی مون یک حیوان بوده باشیم و وقتی که مردیم در بدن یک انسان دوباره متولد شدیم ، دین اسلام به تناسخ اعتقادی نداره
...
[مشاهده متن کامل]

میتونید این فیلم ها رو ببینید تا در مورد تناسخ اطلاعات بیشتری جمع آوری کنید👇
روباه نه دم، گابلین

دلیلی نداره انسان بخواهد از وجود یا عدم وجود خدا سر در بیاورد و این همیشه معمایی بوده برای افرادی که بخواهند بدونند خدا چیست روح و یا تناسخ چیست هر چیز مثبتی که توی این دنیا کشف شده یا اختراع شده افرادی
...
[مشاهده متن کامل]
بودند که از آنها بصورت منفی و ضد انسانیت و بشریت استفاده شده و یکی از نقاط بزرگ خالق انسان و جهان این بوده که برای انسان همیشه این راز را بصورت معما و مبهم برای انسان سرکش و ویرانگر قرار داده

ریشه زنجیره تولد و مرگ در اصل به حماسه اسطوره ای گیل گامش یا گِل گام اش ( گام های گلی اش ) قوم سومر می رسد. در آن اثر که به خط میخی روی الواح گلی تف داده شده نوشته شده است از واژه sidur با تلفظ زی دَور
...
[مشاهده متن کامل]
به معنای چرخه یا دوران زندگی استفاده شده است، البته در قالب یک نام و آنهم نام فردی که به راز جاودانگی زندگی دست یافته است. از درخت سِدر هم در آن اثر یاد شده است : zeder که در اصل و ریشه به صورت " زی دار " یعنی درخت زندگی می باشد. از آنجاییکه واژه ها فارسی اند میتوان به این نتیجه رسید که زبان های عبری؛ آرامی ؛ عربی و فارسی ریشه در زبان فارسی قوم سومر دارند و همچنین باور و اعتقاد قوم یهود ؛ اقوام مسیحی ؛ اقوام مسلمان و اقوام هند ریشه در افسانه حماسی و اسطوره ای قوم سومر دارند و از آسمان نازل نگردیده اند.

انتقادی ساده و دوستانه خدمت آقای یاسر رحمانی:
. . . . با اعتقاد به خدا و رحمت او ، نمی توان انسان را محکومی ابدی دانست . . . .
آیا باور دین اسلام به تجسم اعمال و محکومیت به عذاب جاودانه جهنمی بخش وسیعی از افراد انسانی در عالم اُخروی هم آهنگ با رحمت بیکران خداوند می باشد ؟ آیا وعده پاداش های بهشتی به افراد انسانی که به رسالت و نبوّت بنیانگذار دین و مخترع یوغ سنگین شریعت اسلام شهادت دهند و وعده عذاب های جهنمی به افراد انسانی که دوست ندارند بر اساس تقلید طوطی وار و نقل قول بزرگسالان جوامع انسانی به چنین شهادتی تن دهند، با عدالت ؛ اخلاق ؛ عشق و محبت مطلق و بیکران خداوند متعال همسو و هماهنگ می باشد ؟
...
[مشاهده متن کامل]

این حقیر با ارائه پیشنهاد شما در شناخت بیشتر خداوند و هستی کاملا موافقم، اما آیا از دیدگاه شما برای چنین شناختی ، منابع وحیانی ؛ حدیثی ؛ روایی ادیان ابراهیمی و بخصوص دین مسیحیت و اسلام و تفاسیر قطور و پرحجم و کم محتوای آنها و نظام های فکری حکیمان دینی و دیوان های قطور شعر و عرفان فارسی کافیست ؟ و یا مفیدتر خواهد بود که از دیدگاه شناخت و دانش علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات محض و غایت شناسی معقول و منطقی نظریات و تئوری های علمی بخصوص تئوری تکاملی داروین و نظریه علمی مه بانگ به خداوند و طرح مطلق خلقت و آفرینش و حکمت بیکران او بنگریم و بیاندیشیم. هندوان چرخه یا زنجیره تولد و مرگ را کشف کرده اند که یک اکتشاف بزرگ و ارزشمند محسوب می شود، اما به علت عدم آگاهی از نوسانات انقباض و انبساط کیهانی و متعاقب آن تسلسل تولد و مرگ کیهان، آن کشف سترگ را از راه حلول روان یا تناسخ شرح داده و تبیین نموده اند. بودا مخالف تناسخ بود و تولد و مرگ های پیاپی را تنها در چهار چوب علت و معلول مادی قبول داشت و خود او هم به زنجیره تولد و مرگ کیهان واقف و آگاه نشده بود که بتواند زنجیره تولد و مرگ انسان و کلیه موجودات را با آن هم آهنگ نماید. اما ما انسان ها در عصر جدید با نوسانات کیهانی از طریق نظریه علمی مه بانگ آشنا شده ایم و این تئوری هنوز دوران طفولیت و شیر خوارگی را طی می کند و نیاز به مراقبت دلسوزانه و غایت شناسی دارد که از عهده هر متفکر تازه به دوران رسیده ای بر نمی آید. به طور ساده و خلاصه می توان گفت که کلیه افراد انسانی بهمراه کیهان بار ها و بارها با تمامی وجود خویش ( ماده - روح - روان - نفس در بستر امن و پیوسته و فراگیر جان حیاتبخش ) متولد خواهند شد و خواهند مرد و هر بار در سطحی کمال یافته تر و برتر از سطح قبل تا رسیدن به حالت اولیه کمال ایده آل بهشتی هستی و وجود که در مبداء یعنی قبل از آغاز سَفَر آفرینش موجود بوده است. لذا بر خلاف باور و اعتقاد و جهان بینی ادیان ابراهیمی ، انسان از خداوند و بهشت جدا نگردیده است بلکه همیشه بهمراه خداوند است و در بهشت به سر می برد، البته در طول سفر همیشه در یکی از حالات کلی و بیشمار بهشتی. از طرف دیگر علت و معلول و مبداء و معاد همیشه روی هم قرار داشته و دارند و فاصله زمانی آنها نسبت بهمدیگر برابر است با 10 بتوان منهای 43 ثانیه که در علم فیزیک به زمان پلانک معروف است. جهان بینی ادیان ابراهیمی مخالف و منافی بیکران و بینهایت بودن هستی و وجود خداوند متعال می باشد، زیرا اولا جهان را آفریده از عدم و نیستی می پندارد و دوم اینکه خداوند را خارج از عالم مادی می داند.
از اینکه فرموده اید که عقل منشاء همه چیز می باشد، این حقیر نمی توانم با دیدگاه شما همگام و همراه باشم، زیرا از دیدگاه این حقیر عقل موجودیت مستقل از وجود و هستی ندارد بلکه تنها بهمراه فهم قوه ادارکی است و به کمک ابزار های احساسات ؛ عواطف ؛ افکار ؛ خیالات و اوهامات در یافت های حواس پنجگانه را و نتیجه گیری ها و قضاوت های قوه فهم از آنها را مورد بررسی قرار می دهد و نتیجه گیری ها و قضاوت های عقلانی را تولید می کند. بطور کلی انسان دارای دو نوع حقیقت وجودی است ؛ یکی کالبد و دیگری خود یا نفس . کالبد از خمیر مایه واحد تثلیثی ماده - روح - روان آفریده شده است که قابل شکل گیری و تخریب و گذر زمان و تغییر و تحول و تولد و مرگ می باشد و میتواند بار ها در سطوح مختلف تکاملی از نو آفریده شود. اجزای سه وجهی این خمیر مایه از همدیگر جدا ناپذیر اند و همیشه همراه همدیگر بوده و هستند و خواهند بود. من یا خود و یا نفس افراد انسانی در مبداء در سطح کمال آفریده شده و پس از آفرینش دیگر مشمول حال تغییر و تحول و تکامل و گذر زمان و میرایی نبوده و نیستند و فقط تا زمانیکه کالبد زنده هست بیدار و شاهد زندگی و تغییر و تحول و حرکت طبیعت و محیط زیست و گذر زمان هستند و پس از پس مرگ کالبد به خواب ژرف مرگ می روند و تا تولد مجدد کالبد در عالم رویا از حیات رویایی در سطح کمال بهشتی برخوردار می شوند. در پایان یک اشاره کلی : در بررسی واقعیت عینی با در دست داشتن منابع مختلف در جهت رسیدن به حقیقت همیشه باید اصل بی طرفی را رعایت کنیم . به عنوان مثال اگر از یک آیین و یا یک دین و مذهب خاص و ویژه دفاع کنیم، آنگاه در عمل اندیشیدن در جهت درک و لمس حقیقت دچار انحراف خواهیم شد.

باززایش
سلام و عرض ادب خدمت دوست عزیز xxxtentacion
شما نظر لطفتونه
عارض بشم خدمتتون که این نوشته ایی که در بالا خدمتتون ارائه کردم اثر استاد محمد علی طاهری هستش در کتاب چندمقاله .
پیشنهاد میکنم یه سر به دیگر مقالات ایشون هم بزنید . طلب خیر دارم براتون 🙏
دگردیسه شدن از کالبدی به کالبد دیگر
نوشته است:
�مـن هـر چـی صبـر کـردم، زنـدگـیـم بیفتـه رو غلتـک، خبـری نشـد . . .
الان منتظـرم که غلتـک بیفتـه روم، خلاص شم بــره!� از �گوگل پلاس�
برایش می نویسم:
...
[مشاهده متن کامل]

جوکی های اصیل هند هم توی جنگل های هندوستان همین کار را می کردند. جایی می نشستند و پنجه ی یک دست شان را کمی رو به آسمان باز می کردند و همانجور زل می زدند تا شاید آدمی، پرنده ای، جانوری، بادام یا خوراکی دیگری کف دست شان بگذارد؛ ولی بیش ترشان شکار جانوران گوشتخوار جنگل می شدند.
البته آن ها یک تفاوت کوچک هم با جنابعالی داشتند؛ بنا بر باور آن ها به دگردیسه شدن از کالبدی به کالبد دیگر ( تناسخ ) ، می پنداشتند روح شان به این ترتیب آمرزیده می شود و در هستی جانداری دیگر زندگی خود را پی می گیرد!
می پندارم که شما به اندازه ی آن ها خرسند نباشی و پیش خودت هم نمی اندیشی که روحت در کالبد دیگری به عنوان نمونه در بدن یک سوسک می رود و پس از آن آسوده و بی دردِ سر می توانی سر یک چاه فاضلاب بنشینی و . . .
برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2013/06/blog - post_3836. html

transmigration of souls ترانس میگرَیشن یا ترانس میگراسیون با پسوند روان ها به معنای مهاجرت روان ها به آن سوی، می باشد. حال اگر از خود به پرسیم که آیا چنین مهاجرتی میتواند حقیقت داشته باشد و اگر پاسخ سوال
...
[مشاهده متن کامل]
مثبت بود، آنگاه سوالات بعدی طرح خواهند گردید: منظور از واژه ترکیبی " آن سوی " چه و کجا می باشد ؟ اگر معنا و جای " آن سو " را پیداکردیم و در مورد تصویر و تعریف آن قانع شدیم، بازهم خواهیم پرسید که مهاجرت چگونه و به چه نحوی صورت خواهد پذیرفت. بودا با بذر باور جدید که قبل از او در قدیمی ترین اپانی شادها پاشیده شده بود و در وِدا های چهارگانه هندوان اثری از آن یافت نمی شد، مخالفت خودرا اعلام نمود و تبیین و توجیه آن پدیده نو ظهور یعنی " تولد های دوباره " را از طریق تناسخ و حلول روان خطا و غیر حقیقی نامید و در مقابله با آن باور جدید ، مقوله " وجود مشروط" را قرار داد. منظور او از بیان این مفهوم این بوده است که تولد مجدد ( و بطور کلی زنجیره تولد و مرگ : سَم سرا ) تنها در چهار چوب زنجیره علت و معلول مادی ممکن و میسّر می باشد و نه از راه جدا شدن روان پس از مرگ و حلول آن به بدن های دیگر از قبیل جامدات ، نباتات ، حیوانات و آدم ها. از طرفی دیگر همه انسانها در همه اعصار یک واقعیت را بطور عینی در مورد دیگران تجربه کرده بودند و آن اینکه بدن ها پس از مرگ و خاک سپاری به خاک تبدیل یا جذب آن می شوند و فقط استخوان ها تا مدت مدیدی در مقابل پوسیدگی از خود مقاومت به خرج می دهند. لذا تولد مجدد یک فرد معین انسانی و یا یک موجود زنده معین دیگر، در چهار چوب زنجیره علت و معلول مادی برایشان غیر قابل تبیین و توجیه و باور بود. خود بودا با نوسانات کیهانی و متعاقب آن زنجیره تولد و مرگ کیهان ( سَم سرای کیهانی ) آشنا نبوده است که بتواند تولد مجدد افراد انسانی را همگام و همراه تولد مجدد کیهان تبیین و توجیه نماید. اما امتیاز او نسبت به آفرینندگان باور نو در اپانی شادها ، همان عدم باور وی به جدایی روان از بدن مادی پس از مرگ بوده و می باشد. از دیدگاه عصر جدید و آشنایی با نوسانات وجود های محدود و متناهی کیهانی در چهارچوب های ثابت و پایدار جهانی ، میتوان به یقین و یا احتمال قریب به یقین، زنجیره تولد ها و مرگ ها ( به زبان بعضی از متفکران ایران : ( سلسله زاد مُرد ها ) را پذیرفت. بعد از پذیرش این جهان بینی و باور نوین، نیازی نداریم که در مقابل خداوند سر تعظیم فرود آوریم و به سجده بیفتیم و یک تسبیح بلند با دانه های یاقوتی یا زمردی و عاج فیلی و یا از شاخ گوزن و بز و قوچ کوهی و سنگی و یا از دندان شیر و ببر و پلنگ از تولیدات آستان قدس رضوی به دست بگیرم و شبانه روز مشغول ذکر اسماء و صفات بیشمار وی گردیم و بهمراه آن گاهگداری هم خمیازه های آنچنانی بکشیم. بلکه باید اندیشیدن را ادامه دهیم و از خود به پرسیم که آیا حاجی آقا و حاجیه خانم شریف و ارجمند و محترم و محترمه در زندگی بعدی همین حاجی آقا و حاجیه خانم رحمه الله خواهند بود یا اینکه جا و نقش و جنسیت آنان عوض خواهد شد؟ در پاسخ گویی به این سوال بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت، ضروری است که دو حقیقت شریف، ژرف و عالی را در نظر داشته باشیم که در طول تاریخ بشریت تاکنون در اندیشه بزرگان و اربابان معانی ، بنیانگذاران آیین ها و ادیان و مخترعین بزرگ یوغ های سنگین و سبک شرایع دینی - مذهبی، فلاسفه، حکیمان، متکلمین ، فقیهان، شاعران و عارفان و حتا در اندیشه دانشمندان علوم طبیعی و تجربی و ریاضی دانان بزرگ رخنه نکرده است. منظور سرنوشت های جنسی و عشقی پنجگانه و خویشتن های دهگانه یا نفوس عشره می باشد.

آقای یاسر رحمانی خیلی قشنگ توضیح داد
دمش گرم★
هندوان باستان کاشف زنجیره تولد و مرگ می باشند، اما آنها به علت پایین بودن سطح شناخت، این کشف پر ارزش را از طریق حلول روان تبیین و توجیه نموده اند و کلمه مرگ از زنجیره حذف گردیده و به عبارت چرخه تولد های مجدد تبدیل گردیده است. و آنهم به این دلیل که آتمان یا روان های انفرادی پس از جدایی از آتمان کل یا روان کیهانی براهمان ( برهمن ) وارد طبیعت گردیدند، همان حالت نامیرایی و جاودانگی خود را حفظ خواهند کرد و فقط بدن هایی را که انتخاب می کنند، مشمول حال گذر زمان و پیری و فرسودگی و مردن خواهند بود. لذا باور به تعلق نداشتن روان های انفرادی به بدن های مادی و نامیرایی آنها باعث شده است که در زنجیره، کلمه مرگ از قلم بیافتد. حال از دیدگاه امروز فرض کنیم که روان و بدن هرگز از هم جدا پذیر نباشند، آنگاه پدیده چرخه تولدهای دوباره چگونه قابل توجیه خواهد بود؟ مگر نه اینکه بدن و روان بهمراه هم دیگر دوباره و چند باره مجددا تولد یابند و هردو باهم سیر کمال را طی کنند و نه فقط یکی از آنها. از طرفی دیگر اگر کل محتوای کیهان دوباره متولد نشود و نوسازی نگردد، تولد دوباره بدن ها غیر ممکن خواهد بود. علاوه بر این اگر تولد دوباره کیهان و نوسازی آن تصادفی و بدون هدف و مقصد و بدون طرح از پیش ریخته شده صورت پذیرد، آنگاه هیچ ضمانتی وجود نخواهد داشت که یک فرد معین انسانی یا یک موجود زنده دیگر همانطور دوباره تولد یابد که در این عالم وجود داشته است. از طرفی دیگر اگر این تکرار مطابق با باور نیچه فیلسوف آلمانی صد در صد باشد، آنگاه فاتحه سیر و سلوک و تکامل نزولی و صعودی انسان خوانده شده است. در این جا ضروری است که به مقولات و مفاهیم دینی ، فلسفی ، حکمی و عرفانی نزول و صعود و قوسین آنها اشاره کنم که موضوع مقداری روشن تر شود. این دو پدیده بر خلاف نظریات فلاسفه و حکیمان و عارفان و متکلمان دینی به معنای پایین آمدن و بالا رفتن از نرده بان و پله کان فیزیکی یا مادی از طبقه یا مرتبه ای از وجود و هستی به طبقه یا مرتبه دیگر نیستند بلکه به معنای تحول کلی و بنیادی این عالم در چهارچوب ثابت و پایدار خویش به عالمی دیگر. طوریکه در سیر نزولی حالت کمال اولیه آن منزل به منزل محدود تر و مقَیَدتر گردد و در منزل آخر به سر حد نقصان برسد و بعد از آن در سیر صعودی حالت های آن منزل به منزل از محدویت و تقید رها گردند و سرانجام به حالت کمال اولیه رجعت و باز گشت نماید. این روند بدون نوسانات انقباض و انبساط کیهانی و وقوع مه بانگ های پی در پی و متعاقب آن چرخه یا زنجیره تولد و مرگ کیهان مطلقا امکان ناپذیر و نا میسّر می باشد. معاد یا عودت به حالت کمال اولیه تنها از این طریق از دیدگاه علمی بطور حقیقی و مطابق بر واقعیت قابل تبیین و توجیه می باشد و نه با روش و زبان دینی از دیدگاه دین اسلام. از همه مهمتر اینکه در طول تاریخ بشریت تاکنون دو حقیقت بنیادی در علوم انسان شناسی و معرفت نفس در مقابل دیدگان سر و بصیرت دل و باطن اندیشمندان بزرگ مثل دو گنج گرانبها در پشت پرده ضخیم بدن های مادی، مخفی و پنهان باقی مانده است. بدون در نظر گرفتن این دو حقیقت سر در آوردن از کار و بار و قدرت و علم و حکمت و عشق و رحمت و فیض و صبر و آگاهی مطلق و بیکران الهی و ارائه یک تصویر روشن از طرح خلقت و آفرینش بطور حقیقی و مطابق بر واقعیت غیر ممکن می باشد. این دو حقیقت بنیادی به اختصار به شرح زیر می باشند :
...
[مشاهده متن کامل]

الف - انسان برخلاف تصور عمومی و باور ادیان بخصوص ادیان ابراهیمی تنها دارای یک سرنوشت جنسی و عشقی به شکل سنتی یا کلاسیک آن یعنی " یا مرد یا زن " نبوده بلکه پنج نوع متفاوت.
ب - همچنین هر فرد انسانی تنها دارای یک خویشتن یا یک من و یا یک خود مجرد انفرادی و یا یک نفس واحد و یگانه و منحصر به فرد نمی باشد بلکه ده تا من یا ده تا خود مجرد انفرادی و یا ده تا خویشتن و یا ده تا نفس واحد و یگانه و منحصر به فرد.
سَفَر خلقت و آفرینش هرگز به پایان نخواهد رسید مگر اینکه در سیر های نزولی و صعودی منزل و وادی وار و بیشمار ، کلیه اسماء و صفات ذاتی و غیبی ( غیبی از زاویه دید محدود انسانی ) به ظهور شهودی ( قابل دریافت برای انسان ) و عینی و واقعی برسند و توسط نفس های دهگانه هرکدام در حیطه خود تجربه گردند. همچنین در طول سفر سرنوشت های جنسی و عشقی پنجگانه هرکدام بطور متسقل و جدا از هم در کلیه لایه های مراتب هفتگانه وجود ، خاص و ویژه خویش ساری و جاری و تجربه خواهند گردید. باور ادیان بخصوص باور دین اسلام که بطور روشن مسیر سیر تکاملی انسان را از دنیا به برزخ و پس از آن به عالم آخرت تعیین نموده است، بطور واضح و روشن سرنوشت های جنسی و عشقی پنجگانه و نفس های دهگانه را در نظر نگرفته است.
حال چه کار باید کرد ؟ اگر باور به تناسخ روان هندوان و بوداییان و جَینیان را که حقیقت ندارد، و رفت و آمد روان بین عالم ایده ها و عالم محسوسات طبق باور افلاطون و جدا شدن دو روان ka و ba از بدن و مهاجرت یکی از آنها به ستارگان و دیگری پیش بدن ماندن و حفاظت از آن طبق باور مصریان باستان را باور نداشته و به عدم حقیقت داشتن این باور ها و جهان بینی ها آگاه شده باشیم، آیا جایز و رواست که پیرو یکی از ادیان ابراهیمی شویم؟ در پایان کلام کودکانه خود را با دوبیت شعر از حافظ به پایان می رسانم :
عنقا را شکار نتوان کرد دام باز چین
کان جا همیشه باد بدستست دام را

Inkarnation با تلفظ به زبان آلمانی اینکارناسیون و incarnation با تلفظ به زبان انگلیسی اینکارنَیشن به معنای به جسمیت در آمدن یا وارد شدن روان در بدن، یا تولد یافتن. میگویند این کلمه در وِدا های چهارگانه هندوان باستان یافت نمی شود و برای اولین بار در اُپانی شادها به ظهور رسیده است که حدود 800 تا 600 سال قبل از میلاد مسیح ظرف 200 سال نوشته شده اند. Reinkarnation با تلفظ ری اینکارناسیون به معنای تولد مجدد می باشد. و آنهم نه اینکه یک فرد انسانی دوباره از مادر تولد شود بلکه روان او پس از مرگ به بدن های دیگر حلول کند. با توجه به درجات اعمال نیک و بد، ممکن است که روان فرد فوت شده در جامدات ، گیاهان ، حیوانات و یا انسان های دیگر حلول کند. گاهی اوقات هم در ادبیات اروپا در این رابطه از " مهاجرت روان " استفاده میشود. بطور کلی میتوان گفت که مساله تولد مجدد یا تولد دوباره در هاله قطوری از ابهام قرار دارد و خیلی ها علاقه دارند که تصور روشنی از این پدیده داشته باشند. در پیرامون این موضوع کشف بزرگ علم کیهان شناسی یعنی نوسانات انقباض و انبساط کیهانی میتواند راه گشا باشد و آنهم همراه با باور دینی به سیر و سلوک انسان به سوی کمال مطلق. کمالاتی که انسان در طول این زندگی کسب می کند، همگی نسبی محسوب می شوند، از این بگذریم که پیروان ادیان و آیین های مختلف، بنیانگذار دین و مخترع یوغ شریعت مورد باور خودرا انسان کامل می پندارند. یکی از نشانه های بارز کمال مطلق ، نامیرایی است. در طول تاریخ بشریت تاکنون حتا یک فرد انسانی یافت نمی شود که نمرده باشد. ایسا مسیح و محمد پیامبر اسلام هر دو در پاسخ به این سوال : کی قیامت برپا می شود؟ بی اطلاعی خودرا بیان داشته اند. یک انسان کامل باید آگاه باشد و بداند که آنروز کی فرا میرسد ، و نه اینکه تعدادی علائم را بیان دارد و به سوال کنندگان بگوید: هرگاه چنین نشانه هایی را دیدید، آنگاه مطمئن باشید که آنروز نزدیک به فرا رسیدن است. یکی از روحانیان قوم یهود از جناح حاکم فاری زیان از مسیح می پرسد که چگونه میتوان به آسمان راه یافت ؟ در پاسخ می فرماید : به تو می گویم ؛ تا دوباره متولد نشوی، هرگز به آسمان راه نخواهی یافت! مسیحیان امروز در تفسیر این بیان مسیح معتقدند که هر فرد انسانی یک آدم قدیمی در وجود خویش دارد و تا آن آدم نمیرد، فرد انسانی نمی تواند که دوباره متولد شود، و این راه طبق باور آنان خیلی ساده است و آن اینکه: جاری نمودن نام مسیح بر زبان و باز نمودن در دل یا باطن خود برای ورود او و پیرو آیین وی شدن.
...
[مشاهده متن کامل]

این حقیر بر این باورم که تا مه بانگ بعدی رُخ ندهد و متعاقب آن کل محتوای جهان نو نگردد، هیچ فرد انسانی دوباره متولد نخواهد شد و هیچ برزخی هم وجود ندارد که بعد از مرگ روح بتواند با یک بدن ظریف و لطیف و ابریشمی و آنهم از نوع مرغوب چینی و نامرئی یا بقول ملاصدرا " مثالی " از بدن مادی جدا شود و به آنجا مهاجرت نماید. پشت سر گذاشتن افق طبیعت هم غیر ممکن می باشد. همچنین محیط جهان مسدود و مطلقا نفوذناپذیر می باشد و هیچ چیزی نمیتواند از آن خارج شود و یا از بیرون وارد آن گردد چه روح چه روان چه جان و چه نفس. افلاطون بدن مادی را قفس و زندان روان می پنداشت، این حقیر جهان و جهان های بیشمار را زندان های همیشگی و جاودانه می پندارم.
گاهی اوقات این پندار اینقدر فشار می آورد که احساس تنگی نَفَس بهم دست میدهد و برای رهایی از خفگی، فورا منزل را ترک می کنم و نیم ساعت می دوم که این فکر از سرم به پرد. برای چند لحظه هم که شده ، تصور نمایید که در یک قفس نه تنها دائم العمر بلکه بطور جاودانه حبس گردیده باشید. بعضی ها معتقدند که در این دنیا زندان هایی وجود دارند که دیوار ندارند، اما با این وجود خروج از آنها غیر ممکن می باشد. خلاصه اینکه انسان فقط پس از پایان سفر خلقت به سطح کمال مطلق ( البته به اندازه پهنای پل صراط نازل تر از مطلقیت خداوند ) خواهد رسید و نه زود تر از آن.

انتقال روح به یه جسم دیگه
کیدراما میدونن
بقیه هم بشینن چهار تا فیلم کره ای مثل گابلین و روباه نه دم نگاه کنن تناسخ قشنگ میره تو مغزشون
با تشکر از مصرف کردن نت نازنین شما دوستان گرامی و بنده: )
سنسار ، وازایش ، باززایی ، زادْمُرد، آژی مَرچ و تناسخ یعنی زاییده شدن دوباره پس از مرگ، به عبارتی روح جسم را مانند لباس کهنه ترک و لباس نو می پوشد یعنی پس از مرگ روح یا به بنا بر برخی باورها نفس از یک کالبد به پیکری دیگر وارد می شود.
اهنگ تناسخ رو حتما گوش کنین یه تیکه اش معنی این کلمه رو میگه
تناسخ اگه میخواید درموردش اطلاعات بیشتری کسب کنید اهنگ تناسخ تتلو رو گوش کنید خیلی از سوالاتتون تو اون اهنگ هست
انتقال روح از بدن یک فرد به بدن فرد دیگر
پس میتوان گفت وقتی خداوند در همه جا وهمه چیز وجود داره وهمچنین خود خدا از خودش برما دمیده پس وجود خدا به همه چیز یه نو تناسخ هستش چون هر چه دیدم نشانه ای از وجود او بود. . .
مبدل گشتن
نگاهی به تناسخ
یکی از انواع تفکرات بشری دربارهی سرنوشت پس از مرگ، �تناسخ� است که به نقل مورخین، ریشه در آیین های مختلف هندی از جمله آیین های بودا، هندو، جین و
سیک دارد؛ اما امروزه طرفداران بسیاری را به خود اختصاص داده است.
...
[مشاهده متن کامل]

بر اساس این عقیده، مرگ انسان منجر به تولد مجدد او در همین جهان خواهدشد و بر اساس دیدگاه های مختلفی که در این زمینه وجود دارد، این تولد میتواند در قالب انسان دیگر و یا یکی از انواع حیوانات، گیاهان و جمادات باشد. بعضی از پیروان تناسخ اعتقاد دارند که تعدادی از افرادی که در گذشته اند نیز میتوانند به جای رفت و برگشت های مکرر به این دنیا، به رهایی و آرامش ابدی دست یابند.
یکی از قوانینی که مبنای قبول تناسخ قرار میگیرد، �قانون کارما� است. این قانون حاکی از آن است که نتیجه ی اعمال انسان گم نمیشود و هر فردی در دو مرحله با اثر
کارمای خود مواجه خواهد بود: 1 - در زندگی کنونی 2 - در زندگی مجدد در این جهان.
به این ترتیب، پیروان تناسخ معتقدند که هر کسی باید نتیجهی اعمال خود را در بازگشت به این دنیا بیابد و راه رسیدن به این نتیجه آن است که هر انسان خوبی، در
وضعیت بهتری ) برای مثال، در خانواده ای مرفه ( متولد شود و هر شخصی که کارمای منفی دارد، در پیکری پست تر ) مثل پیکر حیوان ( و یا در وضعیت نامطلوب ) برای مثال،
در خانواده ای فقیر و تنگدست ( تولد یابد تا در اثر رنج، به اصطالح، موفق به سوزاندن آن کارما ) از بین بردن اثر منفی اعمال ( شود.
به همین دلیل، ایمان به تناسخ از سویی موجب قضاوت نادرست دربارهی افراد تهی دست و بد اقبال شده، آنها را به عنوان گنهکاران زندگی قبل، الیق خواری و ذلت برمی شمارد و از سوی دیگر، با پذیرش فقر در جامعه و بزرگداشت افراد صاحب ثروت و مکنت، عامل دفاع از نظام طبقاتی میشود.
اشکاالت دیگری نیز بر این نوع تفکر وارد است. از جمله این که انتظار میرود در این رفت و برگشتهای مکرر و با سوزاندن کارما، روز به روز وضعیت عمومی بشر در عالم بهتر شود و خطاهای او نیز کاهش یابد؛ در حالی که تا کنون با گذر زمان و افزایش فکر و هوش بشر، پیشرفتهای علمی او در زندگی بیشتر شده و به همین نسبت، تبعات منفی آن نیز افزایش یافته است. بهطوری که برای مثال، یک انسان عصر حاضر میتواند به اندازهی همهی انسانهای نخستین به طبیعت آسیب برساند. پس در عمل، نشانهای از کم شدن آثار منفی هر نسل نسبت به نسل قبل وجود ندارد. در عین حال، شکایت از رنجهای زندگی رو به افزایش است و با این روند نمیتوان کاهش کارمای منفی را پذیرفت و به رهایی از آن حتی در بازگشتی مجدد امیدوار بود. از طرف دیگر، با اعتقاد به خدا و رحمت او، نمی توان انسان را محکومی ابدی دانست که برای برطرف کردن بار منفی گناهان و خطاهای خود مجبور به تجربهی مکرر زندگی دنیا در گردونه تناسخ است. زیرا اوال هر فردی در همین زندگی امکان تحول ) توبه ( و رسیدن به کمال را دارد و لطف خدا بسیار بیشتر از آن است که چنین امکان و فرصتیرا از او دریغ کند و ثانیا اگر راه جبران اشتباهات و گناهان و یا رسیدن به نتیجه ی خوب و مطلوب یک زندگی انسانی و اخالقی، تولد مجدد در همین دنیا باشد و زندگی انسان بدون هیچگونه هدف متعالی پیش رود، طرح عظیم الهی برای خلقت او پوچ و بی معنا خواهد بود.
از این گذشته، در صورتی که بپذیریم انسانها با تولد پا به این جهان میگذارند و پس از مرگ، تعدادی از آنها تبدیل به جمادات، نباتات و حیوانات میشوند و تعدادی ) هرچند اندک ( به رهایی و آرامش ابدی میرسند و از گردونهی تناسخ نجات می یابند، باید با کاهش جمعیت بشر در جهان مواجه باشیم؛ در حالی که در عمل این طور نیست.
درباره ی امکان انتقال انسان به قالب جمادات نیز باید پرسید هر انسان، به چه واحدی از جمادات منتقل میشود و یا چه واحدی از آنها را تشکیل میدهد؟! برای مثال، مرگ انسانی که قرار است تبدیل به سنگ شود، باعث تشکیل چه مقدار سنگ میشود؟ آیا او تبدیل به صخره خواهد شد یا کوه و یا رشته کوه؟ آیا در کل میتوان واحدی برای سنگ در نظر گرفت؟ بر اساس این پرسشهای بی پاسخ، نمی توان نظریه ی بازگشت انسان ) به دنیا ( بهصورت جمادات را پذیرفت.
نکتهی مهمتر که باید به آن توجه کنیم، این است که وجه تمایز انسان از موجودات دیگر عالم هستی، وجود نفس است که جنس آن متفاوت از جنس سایر اجزای عالم
است. منشأ همه موجودات عالم و حتی اجزای نرمافزاری آنها عقل است و فقط نفس انسان است که حاصل عشق و از جنس آن میباشد. در این دنیا هیچ جایگاهی جز جسم انسان نمیتواند قابلیتهای نفس او را بروز دهد و زمینهای فراهم سازد تااختیار وی به ظهور برسد؛ در معرض آزمایش قرار گیرد و رشد کند.
در مجموع و بهطور خالصه میتوان گفت عقیده به تناسخ که با باور به سلسله مراحل معاد مغایرت دارد و نمیتواند در یک بینش الهی جایگاهی داشته باشد، سرنوشتی را برای انسان ترسیم می کند که چیزی جز یک رنج جاویدان نیست؛ رنجی که حتی اگر بتوان از آن نجات یافت، اثبات می کند که طرح آفرینش انسان پوچ و بیهوده است و طراح هستی به دلیل طراحی عاقبتی بیمعنا برای او، در طرح شکوهمند
خلقت دچار اشتباه شده است.
بنابراین، برای بررسی نظری تناسخ، معرفت بیشتر به خود، خداوند و هستی ضروری است و باید گفت که با شناخت و ادراک پیچیدگی وجود انسان و غایتمندی هستی او، به هیچ وجه نمیتوان در برابر این نظریه سر فرود آورد.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٩)

بپرس