تنجه

لغت نامه دهخدا

تنجه.[ ت َ ن َج ْ ج ُه ْ ] ( ع مص ) رد کردن. ( ناظم الاطباء ). بناخوش ترین وجه کسی را رد کردن. ( از اقرب الموارد ).

تنجه. [ ت َ ج َ / ج ِ ] ( اِخ ) شهری معروف در مراکش. ( ناظم الاطباء ). رجوع به طنجه شود.

فرهنگ فارسی

شهری معروف در مراکش

دانشنامه آزاد فارسی

تَنْجِه (shelduck)
تَنْجِه
اردک Tadorna tadorna، از خانوادۀ اردکها، راستۀ غازشکلان. این پرنده دارای سری سبز و سیاه، و منقاری قرمز است؛ بقیۀ پرهایش نشان های نظرگیری از رنگ های سیاه، سفید، و قهوه ای بلوطی دارد. طول اردک نر حدود ۶۰ سانتی متر است و پراکنش وسیعی در اروپا و آسیا دارد. این پرنده ده تا دوازده تخم سفید در سوراخ خرگوش ها، در سواحل شنی می گذارد و معمولاً در دهانه های گِلی خورها مشاهده می شود. در ایران، از خانوادۀ مرغابی یازده گونه یافت می شود که یکی از آن ها تنجه است. قوی خر بارکِش، غاز، عروس غاز، و آنقوت از گونه های مهم این خانواده اند.

پیشنهاد کاربران

تنجه به کسر ت و کسر ج در گویش شیرازی به معنای جوانه گیاه می باشد.
کلمه teenager به معنی نوجوان در انگلیسی برگرفته از کلمه تنجه به معنی از نو جوانه زدن در گویش شیرازی است
با درود
تنجه در زبان وگویش شیرازی به چم ( معنا )
گیاه نورسته ویا دانه ای است که تازه جوانه زده
ویا دندان شیری کودکان را گوینده که اندکی از لسه وآرواره نمایان شده باشد.

بپرس