تنعم کردن

لغت نامه دهخدا

تنعم کردن. [ ت َ ن َع ْ ع ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خوش گذراندن. به ناز و نعمت زندگی کردن. در خوشی و آسایش و نعمت زیستن :
هزار سال تنعم کنی بدان نرسد
که یک زمان به مراد کسیت باید بود.
سعدی.
مباش ازبهر روزی مضطرب ، بنشین تنعم کن
که از نان خوردن افتاده ست دندانی که جنبیده.
مخلص کاشی ( از آنندراج ).
رجوع به تنعم ودیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

خوش گذراندن . به ناز و نعمت زندگی کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس