تنگ اغوش

لغت نامه دهخدا

( تنگ آغوش ) تنگ آغوش. [ ت َ ] ( ص مرکب ) آنکه آغوش تنگ داشته باشد. ( آنندراج ). سخت در آغوش گرفته. ( ناظم الاطباء ) :
نسیم لطف بهار از شمار بیرون است
فغان که غنچه این باغ تنگ آغوش است.
صائب ( از آنندراج ).
رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

( تنگ آغوش ) آنکه آغوش تنگ داشته باشد .

پیشنهاد کاربران

بپرس