تهریج

لغت نامه دهخدا

تهریج. [ ت َ ] ( ع مص ) نیک راندن شتر را چنانکه سرگشته گردد از سختی گرما. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بانگ بر سباع زدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بانگ برزدن و زجر کردن سباع را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). قال رؤبه : هرج فارتد ارتداد الاکمة. ( اقرب الموارد ). || به شارب رسیدن نبیذ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). یقال : هرجت النبیذ فلاناً؛ یعنی دریافت نبیذ فلان را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || هَرَّج َ فی الحدیث : مزح و اتی ما یضحک منه. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس