توزیع کردن


مترادف توزیع کردن: بخش کردن، تقسیم کردن، قسمت کردن، پراکندن، پراکنده ساختن، پخش کردن

معنی انگلیسی:
issue, allocate, deliver, dispense, distribute, divide

لغت نامه دهخدا

توزیع کردن. [ ت َ / تُو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بخش کردن جمعی از مردمان چیزی را در میان خود. ( ناظم الاطباء ). بخش کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). قسمت کردن چیزی :
تا خر از هر که برد، من واخرم
ورنه توزیعی کنند ایشان زرم.
مولوی.
|| سرشکن کردن گروهی ، خرج کسی را میان خود :... این مسخره را اندیشه سفری افتاد نه راحله و نه زاد. او را حریفان به اتفاق توزیعی کردند. ( جهانگشای جوینی ). || پخش کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). پراکنده و آواره ساختن :
تا گردانم اسیروارش
توزیع کنم به هر دیارش.
نظامی.
رجوع به توزیع شدن شود.

فرهنگ فارسی

بخش کردن جمعی از مردمان چیزی را در میان خود . بخش کردن .

فرهنگستان زبان و ادب

[مهندسی مخابرات] ← پخش کردن

مترادف ها

dealing (اسم)
رفتار، توزیع کردن، تقسیم، معامله، طرز رفتار، خرید و فروش و معامله

parcel (فعل)
توزیع کردن، بسته بندی کردن، به قطعات تقسیم کردن، در بسته گذاشتن

administer (فعل)
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن

distribute (فعل)
تقسیم کردن، توزیع کردن، پخش کردن، تعمیم دادن

administrate (فعل)
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن، وصی

dispense (فعل)
باطل کردن، بخشیدن، توزیع کردن، معاف کردن، باطل شدن

deal (فعل)
توزیع کردن، سر و کار داشتن با، معامله کردن، معامله بمثل کردن با، سروکار داشتن

give out (فعل)
توزیع کردن، اعلان کردن، پخش کردن، بیرون دادن، تمام شدن، کسر امدن

فارسی به عربی

ادر , حزمة , صفقة , وزع

پیشنهاد کاربران

dole something ↔ out
give out
the action of giving out cards to the players
( in card games )

بپرس