توضیح

/towzih/

مترادف توضیح: ایضاح، بسط، تاویل، تبیین، تشریح، تعریف، تفسیر، تفصیل، توجیه، توصیف، روشنگری، روشن سازی، شرح، شرح دادن، بیان کردن، واضح ساختن

برابر پارسی: بازگویی، بازنمود، روشن سازی، روشنگری، فرانمود، فرانمون

معنی انگلیسی:
clarification, comment, definition, demonstration, elaboration, elucidation, enunciation, explanation, exposition, illumination, illustration, interpretation, rubric

لغت نامه دهخدا

توضیح. [ ت َ ] ( ع مص ) پیدا کردن. ( منتهی الارب ). پیدا و آشکار کردن. ( ناظم الاطباء ). روشن و پیدا کردن. ( آنندراج ). پیدا ساختن. ( غیاث اللغات ). واضح و آشکار کردن امری را. ( از اقرب الموارد ). بازنمودن مطلبی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || ( اصطلاح فن نحو ) عبارت است از رفع اضمار حاصل در معارف. ( از تعریفات جرجانی ). رفع احتمال حاصل در معرفة. مانند: زید التاجر. که قبل از وصف زید به تاجر، احتمال تجارت و جز آن درباره او می رفت لیکن با ذکر کلمه تاجر احتمال جز آن مرتفع شد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ فارسی

واضح کردن، آشکارساختن، شرح دادن، شرح وبیان
۱ - ( مصدر ) واضح کردن آشکار کردن روشن ساختن . ۲ - شرح دادن بیان کردن . ۳ -( اسم ) شرح بیان . جمع : توضیحات .
پیدا کردن . پیدا و آشکار کردن . عبارتست از رفع اضمار حاصل در معارف . رفع احتمال حاصل در معرفه .

فرهنگ معین

(تُ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - روشن کردن ، آشکار ساختن . ۲ - شرح دادن . ،~المسائل کتاب یا کتابچه ای که مجتهدان دربارة مسائل شرعی و فقهی می نویسند.

فرهنگ عمید

۱. واضح کردن، آشکار ساختن.
۲. شرح دادن.
۳. شرح و بیان.

دانشنامه عمومی

توضیح (برنامه نویسی رایانه ای). توضیح یا کامِنت ( به انگلیسی: Comment ) متنی جهت گزارمان در کد منبع است که اجرا نمی شود. توضیح ها متن های جهت افزایش خوانایی کد منبع هستند که توسط مفسرها و کامپایلرها اجرا نمی شوند. [ ۱] [ ۲]
متن هایی هستند که برنامه نویسان در میان کدها می نویسند، اما آن متن ها به همراه کد اجرا نخواهند شد و تنها در میان کدها دیده می شوند و در خروجی برنامه نیز هیچ اثری از آنها نیست. هدف از استفاده از توضیحات، بالابردن خوانایی و تشخیص نقش کدهای نوشته شده توسط برنامه نویس، برای دیگران است. [ ۳]
هنگامی کد منبع از چندین خط تشکیل شده باشد یا اینکه زمان زیادی از کدنویسی آن پروژه گذشته باشد، خود به خود برنامه نویس ساختار کدنویسی خود را فراموش می کند. در این شرایط، اگر برنامه نویس، توضیحاتی در مورد ساختار و عملکرد کدها نوشته باشد، تنها با خواندن آن توضیحات، می تواند دوباره ساختار را به راحتی درک کند یا همچنین زمانی که برنامه نویس قصد دارد کدهای خود را در اختیار یک برنامه نویس دیگر قرار دهد، با نوشتن توضیحات در کدهایش، درک کدها را برای برنامه نویس دیگر بسیار ساده تر می کند.
در زبان های سی، سی++، جاوا، سی شارپ و جاوااسکریپت توضیحات را می توانیم به دو صورت تک خطی و چند خطی بنویسیم.
• توضیحات تک خطی ( Inline comments ) : می توان توضیحاتی در یک خط نوشت.
• توضیحات چندخطی ( Block comments ) : می توان توضیحاتی در چند خط نوشت.
برای مثال کد منبع زبان جاوااسکریپت در زیر، از دو نوع توضیحات استفاده کرده است:
عکس توضیح (برنامه نویسی رایانه ای)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

شرح

مترادف ها

treatise (اسم)
رساله، شرح، مقاله، توضیح، دانش نویسه

explanation (اسم)
شرح، تصریح، تفسیر، بیان، تعریف، توضیح، تعبیر، توجیه

statement (اسم)
شرح، اعلامیه، اظهار، حکم، بیانیه، بیان، توضیح، عرضه داشت، تقریر، گفته، قطعنامه، قطعه نامه

superscription (اسم)
ادرس، سرنامه، عنوان، توضیح، عنوان نوشته روی چیزی، عنوان روی پاکت، نشانی روی نامه

gloss (اسم)
شرح، تصریح، نرمی، تفسیر، حاشیه، جلا، تفصیل، صافی، توضیح، سفرنگ، تاویل، براقی، جلوه ظاهر

comment (اسم)
تفسیر، توضیح، تعبیر

paraphrase (اسم)
تفسیر، نقل قول، توضیح، تاویل، ترجمه ازاد، نقل بیان

elucidation (اسم)
توضیح، روشن سازی

فارسی به عربی

اطروحة , بیان , تعلیق , تفسیر , لمعان , نحة

پیشنهاد کاربران

توضیح اگر برابر توضیح دادن باشد برابر باز کردن و گستره کردن و گسترش چیزی است.
اگر توضیح برابر توضیحِ چیزی باشد برابر گسترده آن چیز است.
پس:
توضیح
گویش:tozih
ریشه از:عربی
برابر پارسی:گسترش، باز کردن، گستره
نگیزش، نگیزه
نگیختن همچم توضیح دادن است
واژه توضیح
معادل ابجد 1224
تعداد حروف 5
تلفظ to[w]zih
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: تَوضیح]
مختصات ( تُ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی towzih
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
واژگان مترادف و متضاد
در جداول ستونی به نام توضیح میگنجانند که درباره ی ردیف خودش بیشتر بیان شود.
لازم نیست حتما واژه ای فارسی برای توضیح پیدا کرده یا بسازیم.
واژه ی �بیشتر� برای چنین خواسته ای بهتر است. بیشتر واژه ای است که همه آشنایی دارند.
گزاره /گُزاره/
پارسی را پاسمیداریم
واشکافی
درود بر شما سرکار فرتاش گرامی
خیر ‹گزارش› و ‹گزاردن› از ‹وچ› اوستایی نمی آید. آن ‹وی› نخستین واژه که اکنون ‹گُ› شده است، پیشوند است ( که معنای جدایی، تضاد، خنثی شدن و . . . را می رساند ) .
بنگرید به فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، از استاد حسن دوست
توضیح
دوست گرامی سرکار مرزبان من نگفتم ‹مِهال› سغدی است، من ‹پَرویریدن› را گفتم از سغدی گرفته ام.
واژه ‹مِهال› برساخته خود من است و نه در سغدی و نه در فارسی چنین واژه ای وجود نداشته است. این ‹ - ال› در پایان ‹مِهال› هم هیچ پیوندی به کارواژه ‹آلودن› ندارد. همانگونه که پیشتر نیز نوشته ام، این ‹ - ال› پسوند نامواژه ساز است که در ‹چنگال›، ‹پوشال›، ‹گودال›، ‹کندال› ( در لری به چم چاله بزرگ ) و . . . دیده است.
...
[مشاهده متن کامل]

‹مهالیدن› هم از روی ‹مِهال› ساخته شده است و باز هم پیوندی به آلودن ندارد ( گر چه به صورت اتفاقی چم یا معنای آن با مه آلود بودن یا مه آلود کردن نزدیک شده است ) .
بله درسته گنگی هم گاهی به چم مبهم به کار می رود. ولی چون این واژه چم های دیگری چون زبان بستگی و . . . هم دارد، نیاز به واژه دیگری برای این معنا احساس می شد.

آیا واژه یِ ( ویچاردن ) به چم ( توضیح دادن ) از کارواژه ( وَچ ) در زبان اوستایی به چمِ ( گفتن ) گرفته شده است؟ اگر چنین باشد می بایست ( وَچاردن ) واگوییده شود و دیگر پیشوندِ ( وی ) نیز نخواهیم داشت.
( و اگر چنین نیست، پیوند میان کارواژه ( ویچاردن ) و ( گُزاردن ) را چگونه ارزیابی و راستآوری ( توجیه ) می کنید؟ )
...
[مشاهده متن کامل]

سپاسگزار می شوم، اگر دوستانی که شناخت و آگاهی دارند، مرا راهنمایی بفرمایند.

دوست عزیز - وی و وا در پارسی پهلوی و در پارسی دری هم انگونه گفتید است - مگر انکه نه هر - وی - ان - وی است - انچه در ویستر اوردید این یک گویه ( تلفظ - لهجه نمیدانم یک گونه گفته ) از وستر بوده - هم اینک نیز در بیشتر روستاهای پارس گنجشک را سه گونه میگویند ونجشک وجشک گنجشک و بجشک و بنجشک - بیشتر روستاها همه اینها را میگویند - وستر بستر گستر -
...
[مشاهده متن کامل]

وگمانم استادان کنونی زبان پهلوی در خواندن خط پهلوی اندکی ریزه کاری ها را در نیافته اند و این ویستر خواندن ها پدید امده - چیزهای دگر هم هست که جای ان نیست بجارم - همین که ویجار میخوانند وجار و بجار گجار و گزاره تا کنون در هرمزگان و بلوچستان رواج دارد و بلوچی انچنان با پهلوی همگون است که گویی همان پهلوی نوشتاری زمان بهرام گور را میگویند شگفت اور است -
- البته این ای گفتن د نزد گوران هوراماد و پاره ای دیلمیان رواج داشت و نه همه - مانند دل را دیل و یا زیر و ژیر
- و در پایان انکه گ - و - غ - ی جای هم مینشستند و در یک گروه دیگر گ - ی - ج جای هم می نشستند - و در یک گروه دگر گ - و - ب جای هم میشدند - و در یک گروه دگر ب - و - م - جای هم مینستند و در نام گشتاسب وشتاسپ بشتاسپ مشتاسپ میشتاسپ ویشتاسپ امده - و گیشتاسپ و بیشتاسپ نداریم و غشتاسپ هم امده - از همین پیداست که این کشیدن اوا تنها در دو گویش انهم در بخشی از انان بوده چرا که مشتاسپ و وشتاسپ هم بوده -
بجار = معرفی وتوضیح است
این جانشینیها تا کنون هم رواج دارند و تنها ما دقت نمیکنیم و نمیخواهیم دقت کنیم برای نمونه گنج ونج منج بنج تا کنون در روستاهای فارس جای هم مینشینند زنبور است - و البته در شیراز وروستاهای فارس ۹۰ ٪ - گ - ها را به ی میگردانند - اکنون به هرکدام شیرازی ها بگوییم میگویند نه می ای دی دییی بیذار =مگه - اگه - دگه - دیگه - بگذار - به اگر هم میگوییند ایر - - اگر - هرگاه بخواهند خیلی روی حرفها تاکید کنند شاید بگوید - من خودم انجا بزرگ شدم کمتر میگوییم -
نزد بختیاریها و پهلوی اذری هم بوده مانند بنیر بنگر - نزد بختیاریها
مییر = مگیر نزد پهلوی اذری - در نوشته های بیشماری دیدم
باز در کهکیلویه و ممسنی بیشنه د ها به ی میگردند - حتی در نامهای عربی چون احمد - احمی - بایه باید - بادا را بایَ - ندارم را نیارم - هر دی که حرف پیشینش صدا دار باشد بی برو برگرد یمیشود -
البته اینها ریشه کهنی دارد در پارسی دری نوشتاری هم دیده میشود مانند تگر - تیر - یا ماده مایه یا داده - دایه داد و دای هم هست

برادرم نخست انکهه مبهم = برابر پارسی ان گنگ است بهمیه هم که گویند یعنی زبان بسته - ابهام دارد گنگی دارد -
دیگر انکه مهال سغدی نیست در سغدی هم میگفتند در پهلوی هم میگفتند مهال پارسی است مه و ال از الا و الود مهالود و مهالو میگوییم - و چون دو واژه جداست نمیتوانی انرا مهالیدن بگویی و اگر هم بگویی باز معنی همان مهالودی میدهد و نه گنگی و مبهم -
...
[مشاهده متن کامل]

واکافت
‏مِهال = ابهام
مِهالین = مبهم
مِهالیدن = مبهم کردن
وامِهالیدن = واضح کردن، توضیح دادن
وامِهالِش = توضیح
{مِهال: مِه ( میغ، ابر نزدیک زمین ) پسوند همانندساز �ال� ( همچون چنگ � چنگال، گود � گودال و . . . ) . در کل یعنی چیزی چون مه که با وجودش نمی توان معنا را به خوبی دید}
...
[مشاهده متن کامل]

#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
( البته پیشتر برای �توضیح� و جداشده های آن از سغدی برابر آورده ام. ولی گفتم این پیشنهاد را هم بنویسم، شاید کسی از این پیشنهاد خوشش آمد. سرانجام باید دید کدام بیشتر پسندیده می شود )

‏پَرویریدن = توضیح دادن، to explain
پَرویرِش = توضیح
پس
پرویرین = واضح
پَرویریده = توضیح داده شده، واضح کرده شده
بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب
‎#پارسی دوست
بازنمایی
نمونه:
یک بازنمایی ( توضیح ) بایسته!
برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2020/08/blog - post_6. html
توضیح دادن
برابر پارسی واژه ( توضیح ) ، واژه ( ( ویچارش ) ) یا ( ( ویزارش ) ) می باشد. پیشوند ( ( وی ) ) در پارسی میانه، پیشوند منفی ساز است.
پیشوند ( ( وی ) ) به پیشوند ( ( گُ ) ) ترادیسیده ( تبدیل ) شده است همانند واژه ( ویستردن ) که به ( گستردن ) دگرانیده شد.
...
[مشاهده متن کامل]

( ویزاردن=توضیح دادن ) نیز به ( گُزاردن ) بدل گشت.

باز نمودن، باز کردن
نمونه ها:
سه هموند حزب نامور به �جمهوری خواه� در مهستان نمایندگان �یانکی� ها، در نامه ای از �آنتونی بلینکن�، وزیر امور بیرونی این کشور خواستند تا گمانه ی آزاد شدن یک میلیارد دلار پول چفت و بست شده ( بلوکه شده ) ایران در کره جنوبی بود را باز نماید ( توضیح دهد ) .
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر هفتم فروردین ماه ۱۴۰۰
https://www. behzadbozorgmehr. com/2021/03/blog - post_508. html
چیزی که گفتی کمی بیش تر باز کن، ببینم ( کاربرد گسترده در زبان گفتاری که می تواند بخوبی بزبان نوشتاری نیز گسترش یابد و واژه های ناشایست از ریشه عربی یا دیگر زبان های بیگانه را از زبان پارسی بیرون براند ) .

توضیح: [اصطلاح خبرنگاری] در صورتی که روزنامه مطلب یا عکسی را اشتباهی چاپ کرده باشد و بخواهد بابت این اشتباه عذرخواهی کند و موضوع را به شکلی درست ارایه دهد، یا بخواهد مطلبی را برای خوانندگانش روشن کند مطلبی به نام توضیح چاپ می کند.
این واژه از زبان اربی و تازیست و برابر نهاد پارسی ان واژه ویچر میباشد
گفتش
نمونه :
این حرف قابل توضیح نیست = این سخن گفتش پذیر نیست
بیان
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ویچار ( پهلوی: ویچاریْه )
گوکان ( پهلوی )
روبیژ ( کردی: رونبیژی )
پَریب ( سنسکریت: پَریب هاشَنَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس