تپانچه

/tapAnCe/

مترادف تپانچه: توگوشی، چک، سیلی، کشیده ، پارابلوم، پیستوله، کاج

متضاد تپانچه: لگد

معنی انگلیسی:
gun, handgun, pistol, revolver, six-shooter, magnum, slap, box on the ear, rod

لغت نامه دهخدا

تپانچه. [ ت َ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) طپانچه. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). به عربی لطمه خوانند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و آن دست زدن بر صورت است در هنگام دلتنگی و عزا نه بمعنی سیلی است و در جای خود مرقوم خواهد شد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). زدن با دست خود بر صورت در هنگام مصیبت و دلتنگی. ( ناظم الاطباء ). زدن با دست بر رخسار. ( فرهنگ نظام ). تپنچه و توانچه نیز گویند. ( فرهنگ خطی کتابخانه سازمان ). || سیلی و کاج نیز نامند. ( فرهنگ خطی کتابخانه سازمان ). تپانچه و لطمه و سیلی . ( ناظم الاطباء ). چک. کشیده :
بیکی زخم تپانچه که بدان روی کژت
بزدم چنگ چه سازی چه کنی بانگ زغار .
بوالمثل.
با درفش ار تپانچه خواهی زد
بازگردد بتو هرآینه بد.
عنصری.
بسم دزد خواندند و کردند خوار
فراوان تپانچه زدند استوار.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
نباید تپانچه زدن با درفش.
انوری.
کسی کزو هنر و عیب بازخواهی جست
بهانه ساز و بگفتارش اندر آر نخست
سفال را بتپانچه زدن ببانگ آرند
ببانگ گردد پیدا شکستگی ز درست.
رشیدی سمرقندی.
کجا آن تیغ کآتش در جهان زد
تپانچه بر درفش کاویان زد.
نظامی.
شب بخفت و دید او یک شیرمرد
زد تپانچه هر دو چشمش کور کرد.
مولوی.
سیلی که زند تپانچه بر سنگ
خود ناله کنان رود به فرسنگ.
امیرخسرو.
ولی دو مهره چو هم پشت یکدگر گردند
دگر تپانچه دشمن بهیچ رو نخورند.
ابن یمین.
چو ماندی پس از آن ده سخت پنجه
تپانچه کردیش رخسار رنجه.
جامی.
- امثال :
سگ سیلی میخورد، گربه تپانچه ، نظیر: سگ صاحبش را نمی شناسد؛ ازدحام مردم در آنجا بسیار است. ( امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 985 ).
- با تپانچه روی خود را سرخ کردن ؛ کنایه از حفظ کردن آبرو و پنهان ساختن سختی ها است.
|| کوهه و موجه دریا رانیز گویند و معرب آن طبانجه است با با و جیم ابجد. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). کوهه و موجه دریا. ( ناظم الاطباء ). || تفنگ کوچک را هم تپانچه میگویند که در واقع غلط مشهور است چه صحیح : تفنچه ، مخفف تفنگچه است . ( فرهنگ نظام ). پیشتاب. پیش تو. رولور. پیستوله. بهمه معانی رجوع به طپانچه شود.

فرهنگ فارسی

سیلی، کشیده، ضربه که باکف دست بصورت کسی بزنند، حربه آتشی کوچک دستی ازهرنوع که باشد
( اسم ) ۱- سیلی لطمه . ۲- کوهه موج. دریا.

فرهنگ معین

(تَ چِ )(اِمر. )۱ - سیلی ، آسیب . ۲ - نوعی اسلحة گرم .

فرهنگ عمید

۱. (نظامی ) سلاح گرم کوچک دستی.
۲. [قدیمی] = سیلی
۳. [قدیمی] لطمه: زنم چندان تپانچه بر سر و روی / که یارب یاربی خیزد ز هر موی (نظامی۲: ۱۵۱ ).

دانشنامه آزاد فارسی

تَپانْچِه (pistol)
تَپانْچِه
تَپانْچِه
تَپانْچِه
تَپانْچِه
تَپانْچِه
تَپانْچِه
تَپانْچِه
نوعی سلاح گرم کوچک برای شلیک با یک دست. استفاده از تپانچه از اوایل قرن ۱۵م رایج بود. مشکل شلیک چند گلوله، بدون نیاز به پر کردن مجدد سلاح، با استفاده از چند لولۀ ثابت یا متحرک حل شد. با آن که نوعی رولور ته پر چندمحفظه ای از ۱۶۵۰ باقی مانده است، نخستین راه حل عملی این مشکل را تفنگ ۶ قلوی ساموئل کُلت عرضه کرد که آن را در ۱۸۳۵ به ثبت رساند. طی جنگ مکزیک (۱۹۴۶ـ۱۹۴۸) و با سفارش ۱۰۰۰ قبضه کُلت از سوی دولت ایالات متحدۀ امریکا، تولید انبوه این سلاح آغاز شد. در پشت لولۀ این اسلحه استوانۀ شش خانۀ کوتاهی وجود داشت که با مسلح کردن تفنگ می چرخید و مهمات جدید را به موضع شلیک درمی آورد. تپانچۀ خودکار، که با گاز باروت مسلح می شد، در دهۀ ۱۸۹۰ در آلمان به بازار آمد. رولور و تپانچۀ خودکار هنوز هم کاربرد نظامی گسترده ای دارند.

جدول کلمات

لت, تس

مترادف ها

pistol (اسم)
تپانچه، هفت تیر

فارسی به عربی

مسدس

پیشنهاد کاربران

در پاسخ به اون دوستمون که گفتن فارسی از پسوند های ترکی کپی برداری کرده.
دوست عزیز این زبانی که میفرمایی از پسوندهاش گرفته تا حتی برخی ضمایرش فارسیه. من اینو از روی هوا نمیگم. از اون ضمیر من ترکی گرفته تا اسم سازهاش خبلی هاش از خودش نیستن. ولی انصافا از ادبیاتتم معلومه مشکل داری و دست پیشو گرفتی پس نیافتی. اما زور بیخوده
...
[مشاهده متن کامل]

سلام
ایا " چه " در تپانچه برای مصغر کردن است ؟ مانند باغچه
واژگانِ ( توپ، تپه، تُفنگ ( توپَک ) ، تپیدن ( تپش ) ، تپاندن، چپاندن، تپانچه ) واژگانی پارسی هستند:
1 - در زبانِ اوستایی واژه یِ ( - tav تو - ) به چمِ ( توانایی، نیرو، زور ) ، ( tavah توه ) به چمِ ( نیرو، توان، قدرت، زور ) و واژه یِ ( tavisi تویشی ) نیز به چمِ ( نیرومندی، زورمندی، توان ) بوده است و واژگانِ ( تپیدن، تپاندن، چپاندن، توانستن ) با این واژگان همریشه هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - کارواژه یِ ( stopfen ) در زبانِ آلمانی و واژه یِ ( stuff ) در زبان انگلیسی به چمِ ( چپاندن، تپاندن ) با واژگانِ یادشده در بند 1 همریشه هستند. در زبانِ لاتین نیز واژه یِ ( toveo - ere ) به چمِ ( چپاندن، تپاندن، پُر کردن ) می باشد.
3 - واژگانِ ( تپانچه ( تپان/چه ) و تُفنگ ( توپَک ) با واژگانِ بندِ 1و 2 همریشه هستند.
4. 1 در زبانِ صربی واژه یِ ( tov ) به چمِ ( فربهی، چاقی ) می باشد و همریشه با واژگانِ ( توپ، تپه ) .
4. 2 واژگانِ ( توپ، تپه ) در زبانِ پارسی بنابر اُستنشِ ( bh - ) در نبیگِ ( پُکُرنی ) با واژه یِ ( tuber - eris ) در زبانِ لاتین به چمِ ( گوژ، قوز، کوهان hunch ) ، ( ورم، آماس، خیز swelling ) ، ( برآمدگی knag ) همریشه اند.
4. 3 واژه یِ ( tuaimm ) در ایرلندیِ کهن به چمِ ( پشته، تپه، تل hill ) و ( tum ) به چمِ ( پشته، تپه، تل hill ) در ایرلندیِ میانه و ولزی بوده اند که به روشنی با واژه یِ ( تپه، توپ ) همریشه هستند.
4. 4 واژگانِ ( tumefaction ) به چمِ ( ورم، آماس، بادکردگی ) و واژه یِ ( tube ) در زبانِ انگلیسی بهمچنین با واژگانِ ( توپ، تپه ) همریشه هستند.
4. 5 آزندِ فرآراسته یِ ( شرح کاملِ ) این واژگان به همراهِ زبانهایِ هندواورپاییِ دیگر در پَسگشتِ زیر از پُکُرنی ( pokorny ) پیش آورده شده اند.
5. چنانچه این واژگان در زبانهایِ مغولی و اورخونی بکار می روند، نشان از این دارد که این واژگان از زبانهای ایرانی به این زبانها زِبَررفته اند ( منتقل شده اند ) .
پَسگشتها ( references ) :
1 - رویه هایِ 642 و 643 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا )
2 - رویه هایِ 3127 و 3128 از نبیگِ ( فرهنگنامه ریشه شناختیِ هندواروپایی ) نوشته یِ ( جولیوس پُکُرنی Julius Pokorny ) به همراه فرتورِ زیر:

تپانچهتپانچه
در اصل ته پنجه بوده که همون سیلی زدن هست چون با پنجه سیلی میزنن بعدها شده تپانچه
تپانچه/طپانچه: این واژه در قدیم به معنای" سیلی "و" ضربه با کف دست "بوده است و امروزه به معنای" سلاح آتشی کمری" از قبیل ( هفت تیر، ده تیر، شش لول و جز اینها ) نیز به کار می رود. املای صحیح آن تپانچه است و نه طپانچه.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۸.
تپانچه: این واژه در قدیم به معنای" سیلی "و" ضربه با کف دست "بوده است و امروزه به معنای" سلاح آتشی کمری" از قبیل ( هفت تیر، ده تیر، شش لول و جز اینها ) نیز به کار می رود. املای صحیح آن تپانچه است و طپانچه.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۸.
لت . . تس. .
لت
تس، توگوشی، چک، سیلی، کشیده، پارابلوم، پیستوله، کاج

تس

بپرس