تکافو

/takAfu/

مترادف تکافو: بس بود، بسندگی، کفاف، کفایت

متضاد تکافو: کمبود

معنی انگلیسی:
sufficiency, equality

لغت نامه دهخدا

تکافؤ. [ ت َ ف ُءْ ]( ع مص ) با یکدیگر برابر برآمدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). برابر شدن و برابر ایستادن. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). با همدیگر برابر شدن. ( غیاث اللغات )( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ): والمسلمین تتکافاء دماؤهم ؛ ای تتساوی فی الدیة و القصاص لافضل لشریف علی وضیع. || منهزم شدن قوم. ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح بدیع ) نزد علمای فن بدیع عبارت است از صنعت طباق. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). جمع بین ضدین یا اضداد و آن یکی از صنایع معنوی است در کلام که طباق و مطابقه و تضاد نیز خوانند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به تضاد و طباق و متضاد شود.

فرهنگ فارسی

باهم برابرشدن، برابرایستادن، مساوی شدن، بس
۱ - ( مصدر ) برابر شدن همتا گردیدن مساوی شدن . ۲ - پس شدن کافی بودن . ۳ -( اسم ) برابری همتایی . ۴ - بسندگی .

فرهنگ معین

(تَ فُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - با هم برابر شدن . ۲ - بس بودن .

فرهنگ عمید

۱. با هم برابر شدن، برابر ایستادن، مساوی شدن.
۲. بس شدن.

مترادف ها

adequacy (اسم)
شایستگی، کفایت، بسندگی، تکافو

پیشنهاد کاربران

برابر شدن
تکافو به اندازه کافی کفاف
Equivalency = هم ارزی = تکافو
تکافو به معنی تشابه و تساوی بین دو شئ است. مثلاً میگویند تکافوی حدود ، تکافوی حدود ، تکافوی قضایا ، تکافوی فرصت ها و تکافوی شهادتها

بپرس