تیز

/tiz/

مترادف تیز: تند، حاد، چابک، سریع، برا، بران، برنده ، پرادویه، تلخ مزه، گس، باد، ریح، گوز، باهوش، دقیق، هوشیار، زیرک

متضاد تیز: کند، دیرفهم، کم هوش

معنی انگلیسی:
shrill, acute, biting, fine, incisive, keen, penetrative, reedy, salient, sharp, supple, trenchant, [adj.] sharp, pungent, [adv.] quickly, swiftly, ready

لغت نامه دهخدا

تیز. ( ص ) معروف است که نقیض کند باشد. ( برهان ) ( از انجمن آرا ). مقابل کند. ( آنندراج ). بران و قاطع و حاد و برنده. ( از ناظم الاطباء ). بران. برنده. تند. قاطع.سخت برنده. مقابل کند. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). پارسی باستان «تیگرا خئودا» ( دارنده خود نوک تیز ) اوستا «بروئیثرو تئه ژا» ( با لبه تیز ) پهلوی «تیج » پازند «تیژ» نیز در پهلوی «تیش » به معنی تبر. هندی باستانی «تیج » ، «تجتی » ( تیز کردن تیز بودن ). کردی «تیژ» بلوچی دخیل «تیز» افغانی دخیل «تیز» ، «تیزل » سریکلی «ته ایز» وخی «تیز» مازندرانی و گیلکی «تیج » در پارسی تیج ( تبر ) و تیشه ( تبر )... اشکاشمی «تیز» وخی «تاغد» یودغا «تورغه » ... طبری «تج » تند. تیز... ( حاشیه برهان چ معین ) :
دریغ فر جوانی و عز اوی دریغ
عزیز بودم ازین پیش همچنان سپریغ
بناز باز همی پرورد ورا دهقان
چو شد رسیده نیابد ز تیغ تیز گریغ.
شهید ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
خورشید تیغتیز ترا آب میدهد
مریخ نوک نیزه تو سان زند همی.
دقیقی ( از یادداشت ایضاً ).
تهمتن بخندید کو را بدید
یکی تیغ تیز از میان برکشید.
دقیقی ( از یادداشت ایضاً ).
غمین گشت و سودابه را خوارکرد
دل خویشتن زو پرآزار کرد
بدل گفت کاین را به شمشیر تیز
بباید کنون کردنش ریزریز.
فردوسی.
سپاه و دل و گنجم افزون تر است
جهان زیر شمشیر تیز اندر است.
فردوسی.
وز آتش همه دشت پر رستخیز
ز بس گرز و کوپال و شمشیر تیز.
فردوسی.
فلک مساعد و بازو قوی و تیغش تیز
خدای ناصر و تن بی گزند و بی آزار.
فرخی.
دهقان بدر آید و فراوان نگردشان
تیغی بکشد تیز گلو باز بردشان.
منوچهری.
اگر ز کین تو دندان خصم کند شود
عجب نباشد از آن عزم تند و خنجر تیز.
ظهیر فاریابی.
چو هندوی بازیگرم گرم خیز
معلق زنان ، هندوی تیغتیز.
نظامی.
|| با نوکی سخت باریک که سری تند دارد. که به آسانی در چیزی فروشود. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). با نوکی تیز و برنده :
درآمد یکی خاد چنگال تیز
ربود از کفش گوشت بردو گریز.
خجسته ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
با دو کژدم نکرد زفتی هیچ بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بادصدادارکه ازمقعدخارج شود، ضرطه
۱- ( صفت ) تند بران قاطع مقابل کند . ۲- زود بشتاب مقابل کند. ۳- ( صفت ) هر چیز که طعم آن حاد باشد و زبانرا بسوزاند. ۴- ( اسم ) گوز ضرطه .
غلبه نمودن لرزیدن تیر که در نشانه زده باشند

فرهنگ معین

(اِ. ) باد صداداری که از مقعد خارج شود.
[ په . ] (ص . ) ۱ - بُرنده . ۲ - هر چیز که مزه آن تند باشد و زبان را بسوزاند، مانند فلفل . ۳ - هوشیار، مراقب .۴ - (ق . ) (عا. )سریع ، فوری .
(ق .ص . )۱ - تندخو، بدخو.۲ - زرد، بی رنگ .

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ کُند] هرچیزی که نوک یا لبۀ آن بسیار نازک و بُرنده باشد، مثل شمشیر، کارد، چاقو، سوزن، و مانندِ آن، بُرنده.
۲. [قدیمی، مجاز] تند، شتابان.
۳. [قدیمی، مجاز] چست، چالاک.
۴. هرچیزی که طعم آن تند باشد و زبان را بسوزاند.
۵. دارای بوی تند.
۶. [مجاز] شدید: آتش تیز.
۷. کشیده، دراز: بینی نوک تیز.
۸. [مجاز] حساس: چشمان تیز، گوش های تیز.
۹. [مجاز] زیر، نازک، و بلند: صدای تیز.
۱۰. (اسم ) [قدیمی] باد صداداری که از مقعد خارج می شود، ضرطه.
* تیز شدن: (مصدر لازم )
۱. بُرنده شدن لبۀ تیغ یا نوک چیزی که کُند شده است.
۲. [مجاز] برانگیخته شدن.
۳. [مجاز] خشمگین شدن.
* تیز کردن: (مصدر متعدی )
۱. برنده ساختن لبۀ تیغ یا نوک چیزی که کُند شده است.
۲. [مجاز] برانگیختن.
۳. [مجاز] خشمگین ساختن.

واژه نامه بختیاریکا

قُله؛ تپه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تیز به آلتی گفته می شود که صفت برندگی دارد و در مقابل کند به کار می رود. از آن به مناسبت در باب صید و ذباحه و قصاص سخن رفته است.
احکام مرتبط با تیز در تذکیه حیوان
← آلت استفاده شده در ذبح
آلت قصاص واجب است تیز باشد تا موجب آزار و شکنجۀ زیاد قصاص شونده نشود.

دانشنامه عمومی

تیز ( انگلیسی: 'Tis ) یک خودزندگی نامه و خاطراتی است که توسط فرانک مک کورت، آموزگار و نویسنده مشهور ایرلندی تبار آمریکایی از زمان گذراندن خود در آمریکا و در مورد نحوه زندگی در شهر نیویورک نوشته است.
این کتاب که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد، از جایی آغاز می شود که مک کورت به کتاب «خاکسترهای آنجلا» پایان داد، اولین کتاب خاطرات او برنده جایزه ادبی پولیتزر شد که از دوران کودکی فقیرانه اش در ایرلند و بازگشتش به آمریکا روایت می کند. بخش سوم این خاطرات نیز با نام آقا معلم در سال ۲۰۰۵ منتشر گردید.
این کتاب در ایران با عنوان «خاکسترهایت را به خانه برمی گردانم» توسط منیژه شیخ جوادی ترجمه شده و در سال ۱۳۸۳ نشر پیکان به چاپ رسانده است.
عکس تیز
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

برا

مترادف ها

caustic (صفت)
سوزش اور، تند، تیز، نیشدار، هجوامیز

sharp (صفت)
تند، زننده، نوک تیز، نوک دار، حاد، تیز، زیرک، باکله، بران، هشیار

pointed (صفت)
نوک دار، تیز، کنایه دار، نیش دار

pointy (صفت)
نوک دار، تیز، گوشه دار

acute (صفت)
تند، نوک تیز، حاد، بحرانی، تیز، حساس، زیرک، تیزرو، زیر، روشن بین، تیز نظر، شدید، تیز

hot (صفت)
تند، حاد، تیز، با حرارت، تابان، گرم، داغ، تند مزاج، اتشین، برانگیخته، پر حرارت، تفته

keen (صفت)
تند، حاد، تیز، حساس، زیرک، مشتاق، با هوش، مایل، قوی، شدید، خاطرخواه

shrill (صفت)
تیز، روشن، شبیه صفیر

brisk (صفت)
تند، تیز، زرنگ، چابک، چالاک، سریع، با روح، سرزنده، سرزنده و بشاش، چست، رایج، اراسته، پاکیزه، تیز هوش

spiky (صفت)
تیز، تند و تیز، میخ مانند، پرگاز

poignant (صفت)
زننده، تیز، گوشه دار، تند و تلخ، نیش دار

biting (صفت)
تند، زننده، تیز، گزنده، طعنه امیز

bitter (صفت)
تند، تیز، تلخ، جگرسوز

incisive (صفت)
تیز، قاطع، برنده، نافذ، دندان پیشین، ثنایا

trenchant (صفت)
قطعی، تیز، سخت، قاطع، برنده، نافذ، بران

pungent (صفت)
تند، زننده، نوک تیز، تیز، گوشه دار، پر ادویه

mordacious (صفت)
تند، تیز، گاز انبری، سوز اور، محرق

sharp-pointed (صفت)
تیز

snippy (صفت)
پست، تند، تیز، مغرور

فارسی به عربی

بیرة مرة , حاد , حار , حارق , سریع , کبح , متحمس , محزن , مدبب

پیشنهاد کاربران

دوستان زرد پوست آسیای میانه ما همیشه دلشون میخواد واژگان مارو برای خودشون بدزدن، تیز ریشه در زبان های ایرانی داره دوستان منابعش رو گفتن اگر شما ازش بهره میبرید از فارسی به زبان یا گویش شما رفته
آقا محسن
👈پشیمان را پشیمون
ندان رو نادون
دانه رو دونه میگید
اینها پس فارسی نیستند؟؟؟
ایستمک از ایستک یعنی خواسته
👈آزمودن از انموذج عربیست
نمونه هم برگرفته از ان هست
...
[مشاهده متن کامل]

دونماخ در ترکی ، اوشوتمک و سویوق لاماق هم هست
شما بفکر هندی و عربی تازه ساخته شده خودمون باشد
👈تیز به معنای بران در تورکی = ایتی
👈 تز کلمه افغانی هست
سریع در ترکی == ار هست er yada gec
در منطقه پدری ما
ایرواقت = زود

تیز ، تیغ و ستیغ واژگان ایرانی هستند:
در رویه هایِ 209 و 210 از نبیگِ ( فرهنگِ ریشه های هندواروپاییِ زبان پارسی ) آمده است:
تیزتیز
کاربرد شکل پایانی آک ، آق و اشکال دیگر در ترکی خیلی گسترده تر از فارسی است واز طرفی این یک پسوند نیست و از شکل قدیمی ng که بیشتر در زبان های شرقی حرفی رایج می باشد گرفته شده که در ترکیب با ریشه و لغات
...
[مشاهده متن کامل]
ترکی در قدیم که با مصوت پایان می گرفته ترکیب و اشکال مختلفی چون ang , ing , ung , eng و. . . . را ایجاد می کرده که ang یکی از این موارد است به همین خاطر کلماتی که با ng پایان می گرفته دارای نقش های زبانی مختلف چون اسم ، صفت ، قید و. . . وحتی در سایر کابرد های دستور ی و در صرف و نحو به کار گرفته می شده است.

" خیز " یا " خز" از فعل ترکی akmak که به یک معنا به معنی حرکت کردن می باشد برگرفته شده است از آن شکل akız ( آکئز ) شکل می گیرد که به حرکت تدریجی سرعت گیرنده یا به فرآیند شروع حرکت از حالت کند و گذار آن به حالت تند اشاره دارد .
...
[مشاهده متن کامل]

مانند نمونه آن در افعالی چون :
آخئزدئرماق = در این باب معنایی اندک اندک به حرکت در آوردن ، اندک اندک به جریان در آوردن ( در آغاز )
ییزدیرمک = اندک اندک خوراندن
akız با حذف a به شکل kiz و kız در آمده
که این ریشه به شکل " خز" با معنی حرکت کردن آهسته و خیز یعنی گذار از حالت کند به حالت تند ( شتاب و شتاب گرفتن ) در فارسی مشاهده می شود .
در ترکی استانبولی kız ( کئز ) با فرسایش k به kh و سپس h به شکل hız به معنی شتاب به کار می رود .
خَز و خیز واژگانی برگرفته از ترکی در فارسی می باشند.

تیر به معنی ستون از فعل ترکی tik ( g ) mek به معنی ساختن ، انشا کردن ، کاشتن ، به زمین وصل کردن ( یا سانجماق ) گرفته شده است از این فعل مشتق tigri که با حذف و فرسایش g به شکل tir در آمده است .
تیر به عنوان یک سازه پرتاب شونده در سلاح های جنگی قدیم یک واژه ترکی است که ریشه ak یا ok به معنی تیر گرفته شده است از ak فعل akıtmak با درون فرسایی به شکل atmak منتهی می شود که به یک معنا به معنی پرتاب کردن ، انداختن ، شلیک کردن می باشد
...
[مشاهده متن کامل]

از این فعل atgı ( آتگئ ) به دست می آید که در این باب به معنی پرتاب ، انداخت ، شلیک و. . . می باشد از آن مشتق atgır ( آتئگئر ) شکل می گیرد که با تبدیل g به غ به شکل " آتغئر " در آمده و با کاهش و حذف تلفظ غ به شکل آتئر در آمده و به شکل " تیر " وارد فارسی شده است این کلمه خاستگاهی کاملا ترکی دارد .

تیغ واژه است که از ریشه " yit " و از فعل " yitmek " به معنی تیز کردن گرفته شده است از آن مشتق "yiting " ( از اشکال دیگر yitgik" ) به دست می آید که به شکل yitik و سپس itik و tig در می آید که در شکل غیر نرم به شکل " تئگ " و " تئغ" در می آید که به اشکال تیغ و تیغ استفاده می شود که به شکل تیغ وارد فارسی شده است .
...
[مشاهده متن کامل]

" yiti " یا iti نیز به معنی تیز از همین ریشه می باشد.

تیگرا یا تیگر و. . . . که نحوه شکل گیری شان در فارسی مبهم و نامعلوم میباشد و معلوم نیست چگونه به این اشکال در فارسی پدیدار شده اند نیز از فعل ترکی " تِگمِک" به معنی برخورد کردن ، زدن ( امروزه به شکل دُیمک
...
[مشاهده متن کامل]
) ، زخمی کردن به یک معنا ریشه گرفته است ریشه teg از مشتق teğish به شکل ساده شده tesh ریشه فعل " تِشمَک " را شکل داده است این ریشه حتی با به شکل dag با اعلام گنگ بودن و نامعلوم بودن ریشه آن نیز استفاده می شود که از شکل معاصر ریشه teg یعنی degmek گرفته شده است.

tiger انگلیسی یا tigre فرانسوی یا tigris یونانی با بن " tig" از ریشهtung و واژه tunga به معنی ببر برگرفته شده است.
هوووووووووووووو
منابع• https://www.youtube.com/watch?v=RJY-DIJVGBs
تیز به معنی برنده از واژه ترکی iti به معنی تیز گرفته شده
iti = تیز
itilmek = تیز شدن ، برنده شدن
itiltmek = تیز کردن ، برنده کرن
itileşmek = تیز شدن
itiltici ( ایتیلتیجی ) : تیز کن
...
[مشاهده متن کامل]

itinc ( ایتینج ) : تیزی ، میزان برندگی
itimsi = تیز گونه ، تیز مانند
itilik = تیزی ، برندگی ، تیز بودن
و. . . .

ریشه یابی واژگان #تیز , #تز #تاختن #تاز ✅
این از کلمه از ریشه ی #tezmək به شتاب دور شدن است
#تزمک - tezmək : به شتاب دور شدن
جیم شدن
در رفتن
فرار کردن
گم شدن
( الدار فنی )
...
[مشاهده متن کامل]

#تزجه - #tezcə : فورا - در مدت کوتاهی
#تزله مک - #tezləmək : شتاب کردن
#تز جانلی - #tezcanlı : بی آرام و قرار
#تازه - تزه - #təzə : نو
#تزشدن - #təzəşdən : باز هم - دوباره - باردیگر
و. . .
ترکانی که از این کلمه استفاه میکنند :
تاتار : ( سرعت ) tizlek
زود - سریع: tiz
باشکورد : ( سرعت ) tizlek
زود - سریع : tiz
ازبک : ( سرعت ) tezlik
زود - سریع : tez
ترکمن :
( سرعت ) tizlik
زود - سریع : tiz
نوغای : uşuv - tezlik : سرعت
زود : erken
سریع : tez
ترکی آناتولی : hız : سرعت
سریع : hızlı
تقریبا تمام ترکان همین کلمه را استفاده میکنند برای طولانی نشدن پست آن ها را ننوشتم.
فعل tezmək به صورت تیز دقیقا به همین شیوه استفاده شده و به همین معنی در ترکیه و فارسی وجود دارد. 🛑
تیز : hız
منابع استفاده شده از فعل تزمک
tezmek "ka�mak" [ Uygurca ( 1000 yılından �nce ) ]
tez "�abuk ol! acele et! anlamında emir" [ Dede Korkut Kitabı ( 1400 yılından �nce ) : Tez sevd��, tez usandu� ]
واژه ی تازه هم از این فعل گرفته شده ( təzək ) و ( tazaq ) در تفهیم زمان به شکل زود است که به معنی چیزی یا کسی که به تو در حالت زمانی نزدیکتر یا سریعتر از وضع نرمال به تو رسیده است که آنجاست که میگویند تازه است. 🛑
فعل #خیزیدن طبق قاعده ی زبان فارسی را ندارد چون در این مصدر پسوند یدن اضافه شده و طبق قاعده ی فارسی مانند کلمات بنیانی زبان فارسی مانند رفتن , دیدن , گرفتن نیاز به ی قبل پسوند مصدر نیست پس این کلمه ی مهاجر و مصدر جعلی برای این زبان است.
به احتمال بسیار زیاد هیزلی - hızlı در ترکی آناتولی همان tez ترکیست اما به احتمال بسیار کم احتمال دارد از فعل خیزیدن باشد باز هم این مصدر جعلیست و خیز همان قیزماق ترکیست. ✳️
واژه ی تاختن همان تاخماق ترکیست که تاز و تازی را در حالت مضارع از خود مشتق کرده است این نشانگر این است که زبان فارسی زاده زبان ترکیست. 🔴

( آفتاب ) تیز، درخشان
The sun was too bright so I pulled the blinds down
آفتاب خیلی تیز بود پس پرده کرکره رو پایین کشیدم
تیز: [اصطلاح موسیقی ] زمانی که گام اندکی بالاتر از حد مورد نیاز باشد، صدا تیز می شود.
تند، حاد، چابک، سریع، برا، بران، برنده، پرادویه، تلخ مزه، گس، باد، ریح، گوز، باهوش، دقیق، هوشیار، زیرک
تیز: تیز در پهلوی تِز tēz و تخ tēx بوده است . امروزه در تاجیکستان و افغانستان به تیز " تِز " گفته می شود . در ترکی هم به تیز ، تِز " در معنی زود و سریع گفته می شود .
( ( پدید آمد این گنبد تیزْ رو
...
[مشاهده متن کامل]

شگفتی نماینده ی نوبه نو؛ ) )
در جای دیگر می نویسد : ( ( این واژه بر آمده از تِیْگْره ی اوستایی است که واژه هایی دیگر نیز چون " تیغ " و " تیر " از آن بر آمده اند . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 226 و 190 )

در زبان لری بختیاری به معنی
سریع . برنده. تند
تیز ی رو::زود برو
چقوو تیز ::چاقوی تیز
فلفلها تیزن::فلفل ها تندند
Tiz
در زبان لری بختیاری به
به کوهی که سربالایی تند
دارد می گویند
شارپ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس