ثروتمند

/servatmand/

مترادف ثروتمند: تاجر، توانگر، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمول، متمکن، میلیونر

متضاد ثروتمند: بی نوا، تهیدست، فقیر، گدا

برابر پارسی: غنی، دارا، توانگر

معنی انگلیسی:
affluent, opulent, prosperous, rich, wealthy, substantial

لغت نامه دهخدا

ثروت مند. [ ث َرْ وَ م َ ] ( ص مرکب ) دارا. توانگر. مالدار.

فرهنگ فارسی

( صفت ) دارا مالدار توانگر .

فرهنگ معین

(ثَ وَ مَ ) [ ع - فا. ] (ص مر. ) دارا، توانگر.

فرهنگ عمید

دارا، متمول، مال دار، توانگر.

واژه نامه بختیاریکا

چی دار

دانشنامه عمومی

ثروتمند (فیلم ۱۹۹۳). ثروتمند ( به هندی: Dhanwan ) فیلمی محصول سال ۱۹۹۳ و به کارگردانی کاسیناتونی ویسوانت است. در این فیلم بازیگرانی همچون اجی دیوگن، کاریسما کاپور، مانیشا کویرالا، آریونا ایرانی، دینش هینگو ایفای نقش کرده اند.
عکس ثروتمند (فیلم ۱۹۹۳)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

wealthy (صفت)
دولتمند، دارا، چیز دار، بانوا، پولدار، غنی، توانگر، ثروتمند

well-fixed (صفت)
دارا، پولدار، ثروتمند، خوب تثبیت شده

well-heeled (صفت)
دارا، پولدار، ثروتمند

well-off (صفت)
جذاب، جالب، پولدار، ثروتمند، دارای زندگی اسوده

silver-spoon (صفت)
ثروتمند

well-to-do (صفت)
ثروتمند

فارسی به عربی

ثری

پیشنهاد کاربران

مجید علیائی
جواب . منصب یا منسب
زودنقد. [ ن َ ] ( ص مرکب ) کنایه از توانگر بسیارمال و صاحب جمعیت باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از فرهنگ فارسی معین ) . که در ادای زر، مکث نکند. ( آنندراج ) . توانگر و مالدار و دارای پول نقد. ( ناظم الاطباء ) .
بسیارمال ؛ غنی. متمول. توانگر. باثروت : بازرگانی بود بسیارمال. ( کلیله و دمنه ) . بازرگانی بسیارمال آمده است. ( سندبادنامه ص 158 ) .
معنی ضرب المثل - > زیر شالش قرصه
جایگاه مالی محکم و استواری دارد، پولدارها و ثروتمند است.
سکه
فراخ دست
من میلیاردر میشم
فراخ درم. [ ف َ دِ رَ ] ( ص مرکب ) پولدار. مرفه. ثروتمند :
تنگدستان ز من فراخ درم
بیوگان سیر و بیوه زادان هم.
نظامی.
میلیاردر، پولدار، تاجر
صاحب ثروت ؛ دولتمند. مالدار. دارا.
پرخواسته . [ پ ُ خوا / خا ت َ/ ت ِ ] ( ص مرکب ) غنی . ثروتمند. پرثروت : ورا گشت آن شاهی آراسته جهان گشت پرداد و پرخواسته . فردوسی . بدین سال گنج تو آراسته ست که پرزر و سیمست و پرخواسته ست . فردوسی .
صاحب یسار : ثروتمند .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 286 ) .
باچیز : چیزدار، مالدار، متمول، ثروتمند
مقابل بی چیز و نادا.
( ( پیر با چیز نیست خواجه عزیز
پیر بی چیز را که داشت به چیز ) ) ( حدیقه، ۷۲۰ )
( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع صفاری )
کوکو
بای . . . متمول . . . . .
پول پاروکن
پولدار . . غنی . . مالدار . . کیسه پر . .
مرفه
گنجور
پولدار ، غنی
دارا، تاجر، توانگر، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمول، متمکن، بای، میلیاردر، مایه دار
غنی
منعم
بای
بای
دارا
ملاک ( malak )
توانگر
پولدار _کسی که مال زیادی دارد
[ ث َرْ وَ م َ ] ( ص مرکب ) دارا. توانگر. مالدار. پولدار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس