جار کشیدن

لغت نامه دهخدا

جار کشیدن. [ ک َ / ک ِدَ ] ( مص مرکب ) جار زدن. ندا کردن. بانگ کردن. آوازدادن مردم به امری. دردادن ندا. رجوع به جار شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) جار زدن

فرهنگ معین

(کَ یا کِ دَ ) (مص ل . ) فریاد زدن .

مترادف ها

acclaim (فعل)
ادعا کردن، افرین گفتن، اعلام کردن، جار کشیدن، ندا دادن، الله یا فریاد کردن, کف زدن

فارسی به عربی

ترحیب

پیشنهاد کاربران

م. ث
انتظار اینو نداشته باش که بیای اینجا و بِجارکِشی، ولی ما صدامون درنیاد .

بپرس