جاره

لغت نامه دهخدا

( جارة ) جارة. [ جارْ رَ ] ( ع ص ، اِ ) جردهنده. کسره دهنده. || راه بسوی آب. || شتری که به مهار کشیده شود. فاعلةبمعنی مفعولة مثل راضیة و دافق بمعنی مرضیة و مدفوق. و فی الحدیث : لا صدقةَ فی الابل الجارة و هی رکائب القوم لان الصدقة فی السوائم. ( منتهی الارب ). || دست آهنگ. ماله زمین. ج ، جوار. ( مهذب الاسماء ).
- حروف جارة ؛ در عربی کلماتی را که اسم بعد از خود را جر یعنی کسر میدهند حروف جاره گویند که در فارسی بر حروف اضافه تطبیق میشوند. و آنها عبارتند از:
با، تا، کاف ، رب ، من ، فی ، عن ، علی ، واو، مُذ، منذ، خلا، الی ، لام ، حاشا، عَدا، لعل ، متی ، کی و حتی. که مجموع آنها بیست حرف است و ابن مالک در الفیه خود حروف مزبور را چنین بنظم آورده :
هاک حروف الجر وَ هی َ مِن الی
حتی خلا حاشا عدا فی عن علی
مُذْ منذ رُب َّ اللام کی واو و تا
و الکاف و الباء و لعل و متی.
ولی بعضی از نحویان از جمله سیبویه کلمه «لولا» را نیز از حروف جاره شمرده اند و گویند از مختصات ضمائر است و بر سر اسم ظاهر بیرون نیاید، چنانکه حتی و کاف از مختصات اسم ظاهر است و بر ضمیر درنیاید. توضیح آنکه بعضی از حروف مزبور مورد اتفاق است که مدخول خود را جر میدهندو آنها هفده حرفند، و سه یا چهار حرف بقیه مورد اختلاف است و آنها عبارتند از: اول «کَی ْ» که قلیلی از نحویان آن را جاره دانسته اند و در هر صورت مختص به «ما»ی استفهامیه و «ان » و «ما»ی مصدریه میباشد. دوم «لعل » که تنها عقیل آن را از حروف جارّه دانسته است. سوم «متی » که تنها هذیل آن را از حروف جاره دانسته است. چهارم «لولا» که چنانکه گذشت سیبویه آن را از حروف جاره شمرده است. ( بهجة المرضیة سیوطی چ گراوری عبدالرحیم ص 115 ).
حروف جاره از لحاظ مدخول خود به سه نوع تقسیم میشوند: 1- حروفی که تنها بر سر ضمیر درآیند مانند «لولا». 2- حروفی که تنها بر اسم ظاهر درآیند مانند: مذ، منذ، حتی ، کاف ، واو، رب ، تا، و بر سر ضمیر درنیایند، و از اینها مذ و منذ اختصاص به زمان دارند آنهم زمان ماضی و حال نه آینده مانند: مارأیته منذ یوم الجمعة اَوْ مذ یومنا و کلمه «رب » اختصاص به اسمی دارد که لفظاً و معنی یا لااقل معنی نکره باشد مانند: رُب َّ رَجُل و اخیه ، که رَجُل لفظاً هر دو نکره است مانند: رُب َّ رَجُل و اخیه که رَجُل لفظاً و معنی هر دو نکره است و اخیه مدخول دوم رب هرچنداز جهت لفظ بواسطه اضافه به ضمیر معرفه است ولی چون مرجع ضمیر نکره است خود ضمیر و مضاف به آن نیز در حکم نکره اند، بنابراین مدخول رب معنی نکره است. و «تاء» اختصاص به کلمه «اﷲ» و کلمه «رَب » دارد در صورتی که به الکعبه یا به «ی ِ» ضمیر اضافه شده باشد، مانند: تاﷲ و ترب الکعبة و تربّی. گاهی بندرت کلمه «رُب » بر ضمیر درآید مانند: رُبّه فتی. و نیز بندرت کلمه «کاف » بر سر ضمیر درآید مانند:بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

زوجه

پیشنهاد کاربران

همسایه
معنی یک کلمه باید به تمام زبان های مختلف ایرانی ( فارسی ترکی - لری - کردی و. . . . . . . . ترجمه شود آن موقع خواهیم داشت یک فرهنگ ایرانی خالص . همین کلمه جاره در ترکی یک معنی دارد ودر کردی ودربلوچ هم هرکدام یک معنی دارند

بپرس