جازمه

لغت نامه دهخدا

جازمه. [ زِ م َ ] ( ع ص ) تأنیث جازم. جزم دهنده. حرفی که چون بر فعل درآید آن را جزم دهد. ساکن کننده حرف متحرک.
- اسماء جازمة ؛ در اصطلاح نحویان اسمائی که برای شرط بکار میروند و دو فعل را بنام شرط و جزا جزم میدهند کلم مجازات یا اسماء جازمه گویند و آنها نه اسمند: اول «مَن ْ» که برای صاحبان عقل بکار میرود. مانند: من یکرمنی اُکرمه. دوم «ما» برای موجودات بی عقل. مانند: و ما تقدموا لانفسکم مِن ْ خیر تجدوه عند اﷲ ( قرآن 20/73 ). سوم «اَی ». مانند: ایهم یأتینی اُکرمه. چهارم «متی » برای زمان.مانند: متی تخرج اخرج. پنجم «اذما» که آن نیز برای زمان است. مانند: اذما تنصرنی انصرک. ششم «مهما». مانند: مهما تَصنع اصنع. هفتم «اَین َ» برای مکان. مانند: اَین تَجلِس اجلس. هشتم «انّی » این نیز برای مکان باشد. مانند: انی تَقم اَقم ْ. نهم «حیثما» برای مکان. مانند: حیثما تَقعدْ اَقعدْ. و به ندرت کلمات «کیفما، اذا، کیف ، ایان َ» نیز جزم دهند و کلمه «اذا» در شعر بطور شایع جزم دهد. مانند:
اﷲ شکر اذ ینالک وسعة
و اذا تصبک خصاصة فتجمّل.
درباره اسم یا حرف بودن پاره ای از این کلمات اختلاف است و اصح آن است که اسم باشند زیرا مرجع ضمیر واقع میشوند و حرف نتواند که مرجع ضمیر باشد. به این نکته باید توجه داشت که ان شرطیه و کلم مجازات جمله خبریه را به انشائیه بدل سازند. ( تلخیص از بهجة المرضیة و عوامل جرجانی ).
- حروف جازمه ؛ حروفی که کلمه بعد از خود را جزم دهند ( حرکت حرف آخر کلمه را ساقط سازند ) در اصطلاح علمای نحو حروف جازمه نامیده میشوند. این حروف دو قسمند: اول حروفی که یک فعل را جزم دهند و آنها عبارتند از: لام ، لا، لم ، لما، و دوحرف اول گاه بمعنای دعا استعمال شوند. مانند: لاتؤاخذنا ( آیه )، لیقض علینا ربک ( قرآن 77/43 ). و گاه برای امر و نهی باشد مانند: لاتشرک باللّه و، لینفق ذوسعة. و دو حرف آخر برای نفی فعل ماضی بکار میرود لیکن بر فعل مضارع درآیند و معنای آن را بماضی برگردانده نفی کنند. مانند: اءَلم نشرح لک صدرک ( قرآن 1/94 ). و لما یَذوقُوا. که در هر دو اگرچه لفظ فعل مضارع است ولی معناً ماضی منفی را میرساند. ابن مالک در این بیت :
بلا و لام طالباً ضع جزما
فی الفعل هکذا بلم ْ و لمّا
به حروف مزبور و عمل آنهااشاره کرده است. فرق لم با لما این است که لم نفی ماضی را بطور اطلاق افاده کند و لما استمرار نفی ماضی را تا زمان حال میرساند. و بهمین جهت گفته اند: لم لنفی فعل و لما لنفی قد فعل ، و فرق دیگر آنکه معمول لما ممکن است حذف شود مانند ندم زید و لما که اصل آن لما ینفعه بوده بخلاف لم که در آن حذف معمول جایز نیست و نیز در لما امید حصول منفی میرود. مانند: لما یدخل الایمان فی قلوبکم ( قرآن 7/49 )، که انتظار حصول ایمان در آینده وجود دارد. ( تلخیص از بهجة المرضیة و عوامل جرجانی ). دوم جازمی که دو فعل را جزم دهد و آن کلمه «اِن ْ» است که دو فعل را جزم میدهد، فعل اول راشرط و دوم را جزا نامند. این دو فعل به چهار صورت ممکن است ذکر شود:بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- مونث جازم . ۲- حرفی که چون بر فعل در آید حرف آخر آنرا ساکن گرداند. یا حروف جازمه . حروفی که کلم. بعد از خود را جزم دهند ( حرکت حرف آخر کلمه را ساقط سازند ) و عبارتند از: ل - لا- لم - لما- ان . جمع جوازم .

فرهنگ معین

(زِ مِ ) [ ع . جازمة ] (اِفا. ) ۱ - مونث جازم . ۲ - حرفی که چون بر فعل درآید آخر آن را ساکن گرداند.

پیشنهاد کاربران

بپرس