جامد و مشتق

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جامِدْ وَ مُشْتَق، دو اصطلاح در دستور زبان عربی است.
دستورـ نویسان عرب دو قسم از اقسام کلمه، یعنی اسم و فعل را به جامد (غیرمأخوذ) و مشتق (مأخوذ) تقسیم کرده اند.
← اسم جامد
در دستور زبان فارسی، اسم را از لحاظ ساختمان (اجزاء تشکیل دهندۀ) آن به جامد و مشتق تقسیم کرده اند: جامد اسمی است که از فعل گرفته نشده باشد، مانند آب ، اسب ،...؛ و در مقابل، مشتق اسمی است که از فعلی گرفته شده باشد، چون پرش و زیست که از «پریدن» و «زیستن» گرفته شده است. بنابر تعریفی دیگر، اگر اسمی به سبب تصرفی خاص، از معنای اصلی خود عدول کند و به معنای دیگری چون صفت یا کیفیت دلالت نماید، مشتق خوانده می شود، مانند بالنده، دهانه...؛ و در غیر این صورت جامد به شمار می آید، چون بال، دهان،.... همچنین، اسم جامد را اسمی دانسته اند که مشتق نباشد، یا فاقد تعیّنات اسمِ مشتق باشد و درست تر آن است که ابتدا اسم مشتق را بشناسیم.دستور نویسان متأخر عموماً تحت تأثیر دو تعریف یاد شده یا نظایر آن ها از اسمهای مشتق و جامد دو گونه تعریف به دست داده اند:
← تعریف اول از اسمهای مشتق و جامد
(۱) محمد امین ادیب طوسی، دستور نوین، تهران، ۱۳۱۲ق.(۲) حسن انوری و حسن احمدی گیوی، دستور زبان فارسی، تهران، ۱۳۷۰ش.(۳) حبیب اصفهانی، دستورسخن، نسخۀ خطی کتابخانۀ مرعشی، شم ۱۰۲۲۹.(۴) علی محمد حق شناس، زبان فارسی سال دوم آموزش متوسطه، تهران، ۱۳۸۷ش.(۵) پرویز خانلری، دستور زبان فارسی، تهران، ۱۳۵۱ش.(۶) محمد خزائلی و ضیاء الدین میرمیرانی، دستور زبان فارسی، تهران، ۱۳۵۱ش.(۷) عبد الرسول خیام پور، دستور زبان فارسی، تبریز، ۱۳۸۶ش.(۸) رضا دایی جواد، دستور زبان فارسی (پنج استاد)، اصفهان، ۱۳۴۰ش.(۹) رحیم ذوالنور، دستور پارسی در صرف و نحو و املای فارسی، تهران، ۱۳۴۳ش.(۱۰) محمد جواد شریعت، دستور زبان فارسی، اصفهان، ۱۳۴۵ش.(۱۱) غیاث الدین محمد رامپوری، غیاث اللغات، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۳ش.(۱۲) خسرو فرشیدورد، دستور مفصل امروز، تهران، ۱۳۸۴ش.(۱۳) عبدالعظیم قریب، دستور زبان فارسی به اسلوب السنۀ مغرب زمین، تهران، ۱۳۴۸ش.(۱۴) غلامحسین کاشف، دستور زبان فارسی، استانبول، ۱۳۲۸ش.(۱۵) لغت نامه هخدا.(۱۶) محمد جواد مشکور، دستورنامه، تهران، ۱۳۴۹ش.(۱۷) تقی وحیدیان کامیار و غلامرضا عمرانی، دستور زبان فارسی (۱)، تهران، ۱۳۸۲ش.(۱۸) نادر وزین پور، دستور زبان فارسی، تهران، ۱۳۶۹ش.(۱۹) عبد الرحیم همایون فرخ، دستور جامع زبان فارسی، به کوشش رکن الدین همایون فرخ، تهران، ۱۳۳۷ش.(۲۰) جلال الدین همایی و دیگران، دستور زبان فارسی (پنج استاد)، تهران، ۱۳۵۰ش.(۲۱) عثمان ابن جنی، الخصائص، به کوشش محمدعلی نجار، قاهره، ۱۳۷۱ق/ ۱۹۵۲م.(۲۲) عبدالله ابن عقیل، شرح علێ الفیة ابن مالک، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، ۱۳۵۰ق.(۲۳) احمد ابن فارس، الصاحبی، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۱۹۷۷م.(۲۴) عبدالله ابن هشام، مغنی اللبیب، بیروت، داراحیاء التراث العربی.(۲۵) یعیش ابن یعیش، شرح المفصل، بیروت، عالم الکتب.(۲۶) عبدالله امین، «بحث فی علم الاشتقاق»، مجلة مجمع اللغة العربیة الملکی، قاهره، ۱۹۳۵م.(۲۷) مسعود بوبو، فی فقه اللغة العربیة، دمشق، ۱۴۱۴-۱۴۱۵ق/۱۹۹۴-۱۹۹۵م.(۲۸) محمداعلێ تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش رفیق عجم، بیروت، ۱۹۹۶م.(۲۹) عباس حسن، النحو الوافی، قاهره، ۱۹۷۶م.(۳۰) محمد خلیل پاشا، التذکرة فی قواعد اللغة العربیة، عالم الکتب، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.(۳۱) عمرو سیبویه، الکتاب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.(۳۲) سیوطی، المزهر، به کوشش محمد احمد جاد المولی و دیگران، بیروت، ۱۹۸۶م.(۳۳) سیوطی، همع الهوامع، به کوشش محمد بدرالدین نعسانی، قم، ۱۴۰۵ق.(۳۴) شوقی ضیف، تجدید النحو، نشر ادب الحوزه.(۳۵) مصطفی غلایینی، جامع الدروس العربیة، بیروت، ۱۴۱۰ق/ ۱۹۹۰م.(۳۶) قرآن کریم.(۳۷) عاصی، میشال، و امیل بدیع یعقوب، المعجم المفصل، فی اللغة و الادب، بیروت، ۱۹۸۷م .

پیشنهاد کاربران

بپرس