جامه دان

/jAmedAn/

مترادف جامه دان: بقچه، چمدان

معنی انگلیسی:
suitcase, wardrobe, bag, baggage

لغت نامه دهخدا

جامه دان. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) صندوق و خانه ای که رخوت پوشیدنی و غیرپوشیدنی در آن بگذارند. ( برهان ). اکثر اطلاق آن بر صندوق و امثال آن کنند که از چرم دوزند برای نگه داشتن جامه و گاهی بمعنی جامه خانه نیز آمده. ( آنندراج ). جامدان. ( ناظم الاطباء ). وعاء.صوان الثوب. ( منتهی الارب ). صیان الثوب. ( منتهی الارب ).وجاء. ( منتهی الارب )... حقیبه. ( دهار ). شریط. عیبه. میدع. میداعة. میدعه. عکیم. ( منتهی الارب ). مبناة؛ وعاءالثیاب. ( المعرب جوالیقی ص 47 ). چمدان :
گر برنهم بهم قصب و اطلس ترا
تنگ آید از فراخی آن جامه دان شکر.
کمال اسماعیل ( از آنندراج ).
جامه دانی دارد آن سیمین زنخ
کاندروگم میشود کالای من.
سعدی.
چراغ اطلس گلگون به جامه دان شمعی است
که آفتاب به پروانه داشتن مستور.
نظام قاری.
رجوع به جامدان شود. || مفرش. ( ربنجنی ). مفروش. ( دهار ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- صندوقی که در آن جامه ها را گذارند. ۲- اطاقی که در آن جامه ها را حفظ کنند.
صندوق چرمی یافل ی که در آن لباس میگذارند، چمدان

فرهنگ معین

( ~. ) (اِمر. ) ۱ - صندوقی که در آن جامه ها را گذارند. ۲ - اتاقی که در آن جامه ها را حفظ کنند.

فرهنگ عمید

۱. چمدان.
۲. صندوق چرمی یا فلزی که در آن لباس می گذارند.

مترادف ها

valise (اسم)
کیف، خورجین، چمدان، جامه دان، کیسه چرمی

portmanteau (اسم)
خورجین، چمدان، جالباسی، جا رختی، جامه دان، واژه مرکب از دو واژه

luggage (اسم)
بار و بنهء مسافر، بارسفر، توشه، بنه سفر، بنه، جامه دان

فارسی به عربی

امتعة , حقیبة

پیشنهاد کاربران

جامه: لباس و لوازم شخصی
جامه دان مانند چمدان
واژه ی " جامه دان " فارسی پس از سیر در زبان های غیر ایرانی با تغییر لهجه و معنی به شکل " چمدان " در آمده و دوباره به زبان فارسی بازگشته است و امروزه با همان شکل تغییر یافته در زبان فارسی کاربرد دارد .
صوان
چمدان

بپرس