جان به سر

/jAnbesar/

فرهنگ عمید

کسی که در حال جان دادن باشد و در آن حالت به واسطۀ امری یا حادثه ای به هیجان آید و مضطرب و بی قرار شود: همین نه لاله ز شوق تو داغ بر جگر است / که شمع نیز ز سوز غم تو جان به سر است (محمدسعید اشرف: لغت نامه: جان به سر بودن ).
* جان به سر شدن: (مصدر لازم )
۱. به سختی جان دادن.
۲. مضطرب گشتن و ناراحت بودن.
* جان به سر کردن: (مصدر متعدی ) کسی را در حال جان دادن به هیجان آوردن و مضطرب ساختن.

گویش مازنی

/jaan be sar/ جان به لببه تنگ آمده

پیشنهاد کاربران

بپرس