جان دیوئی

پیشنهاد کاربران

جان دیویی ( زاده ۲۰ اکتبر ۱۸۵۹ - در گذشت ۱ ژوئن ۱۹۵۲ ) یکی از معروفترین فیلسوفان امریکایی قرن بیستم و از پیشتازان عمل گرایی ( پراگماتیسم ) است که آرای انقلابی اش در باب سرشت فلسفه، آموزش، جامعه و سیاست بحث های فراوانی را به وجود آورد. [۱]
...
[مشاهده متن کامل]

محتویات [نمایش]
زندگی نامه [ویرایش]
جان دیویی در روز بیستم اکتبر سال ۱۸۵۹ میلادی در شهر برلینگتون در ورمونت آمریکا به دنیا آمد. او بیست سال ابتدایی زندگی اش را در روستا گذراند و تحصیلات مقدماتی خود را در همان جا به پایان برد. او پس آن وارد دانشگاه جان هاپگینز شد و در کنار تحصیل در رشته فلسفه به شغل آموزگاری در مدرسه نیز مشغول بود.
دانشگاه جان هاپکینز تا زمان فارغ التحصیلی او تحت سرپرستی جرج اس موریس بود که گرایش های آرمانگرایی داشت و توانسته بود ذهن دیویی را با اندوخته های خود در این خصوص مشغول کند. دیویی جان هاپکینز را به قصد تصاحب یک منصب پیشنهادی به سوی دانشگاه میشیگان ترک گفت.
اولین فعالیت جدی دیویی در فلسفه تلاشی بود که در خصوص ترکیب شیوه در حال پیدایش روانشناسی تجربی با پایه های اصلی آرمانگرایی موریس صورت داد.
دیویی طی دهه ۱۸۹۰ به ویژه بعد از حضورش در دانشگاه تازه تاسیس شیکاگو در سال ۱۸۹۴، در آغار راهی قرار گرفت که شروعش منجر به فاصله گرفتن او از مابعدالطبیعه آرمانگرایی شد؛ روندی که دیویی در زندگینامه خود با نام «استبدادگرایی تا تجربه گرایی به آن اشاره داشته است. دیویی با تاثیر بسیار از"اصول روانشناسی" ویلیام جمیز، به رد ادعای آرمانگرایان پرداخت که در آن با مطالعه پدیده های تجربی، دنیا را ذهن انسان می دانستند.
مشاجره با رئیس دانشگاه شیکاگو، دیویی را در سال ۱۹۰۴ مجبور به ترک این دانشگاه کرد و پس از آن به تدریس در دانشگاه کلمبیا پرداخت و تا زمان بازنشستگی در این دانشگاه باقی ماند.
دیویی در طی این سال ها بسیاری از آثار ارزشمند خود را به رشته تالیف درآورد. [۲]
فلسفه [ویرایش]
عملگرایی [ویرایش]
جان دیویی فلسفه را با تمام ماجراهای حیات آدمی همراه می دانست. معتقد بود فلسفه یک فعالیت پی گیر در پژوهش و جست و جویی آرزومندانه است. راه این جست و جو راه آرام و مطابق با نقشه ای نیست که همه ما در هر وقت قادر به طی آن باشیم، زیرا در دنیایی که دایما در تغییر و دگرگونی است، اندیشه ها مدام در تغییر هستند. اصطلاح «تغییر و دگرگونی» یکی از کلیدهای فلسفه دیویی است.
هدف دیویی این بود که فلسفه را به صورت یک علم درآورد. «بحث نکن! به فکر چاره ای باش» خلاصه فلسفه دیویی است. فلسفه عملی برای شرکت در کارهای دلیرانه و آزمایش های بزرگ است.
فلسفه سیاسی [ویرایش]
برخی بر این اعتقادند که دیویی پیشگام دغدغه های مربوط به ارتباط میان مکتب فردگرایی لیبرال و فضای اجتماعی است که در آن فرد مورد توجه است. در حقیقت گاهی دیوئی نه به عنوان جلودار بودن رورتی بلکه به عنوان یک نویسنده مانند چارلز تیلور ، فیلسوف کانادایی، مطرح است که تمایل دارد میان دکترینی از خود یا سرشت اجتماع گرا با شکلی خودآگاه از لیبرالیسم از نظر تاریخی و فرهنگی، ارتباط برقرار کند. دیوئی را به عنوان منبعی الهام بخش برای مللی می دانند که در آنها دمکراسی مشارکتی و مشورتی رونق دارد و گاهی اوقات او را پیش رو فیلسوف و نظریه پرداز آلمانی یورگن هابرماس می دانند.
درباره آموزش [ویرایش]
تئوری های آموزشی دیویی در کتابهای «عقاید آموزشی من» ( ۱۸۹۷ ) ، «مدرسه و جامعه» ( ۱۹۰۰ ) ، «کودک و برنامه آموزشی» ( ۱۹۰۲ ) ، «دموکراسی و آموزش» ( ۱۹۱۶ ) و «تجربه و آموزش» ( ۱۹۳۸ ) معرفی شده. دیویی پیوسته نشان می دهد که آموزش و یادگیری فرآیندهای اجتماعی هستند و در نتیجه مدرسه خود یک موسسه اجتماعی است که در آن اصلاح اجتماعی می تواند و باید شکل بگیرد. به علاوه، او باور داشت که دانش آموزان در یک محیط آموزشی که به آنها اجازه تجربه و رابطه متقابل با برنامه درسی را می دهد می بالند و همه دانش آموزان باید امکان دخالت و همکاری در یادگیری خود را داشته باشند.
ایده های دموکراسی و اصلاح اجتماعی پیوسته در نوشته های دیویی پیرامون آموزش مطرح می شوند. او استدلال قوی برای اهمیت آموزش نه فقط به عنوان فضایی برای کسب دانش موضوعی، بلکه به عنوان فضایی برای یادگیری زندگی ارائه می کند. از این دیدگاه، هدف آموزش نباید صرفا کسب یک سری مهارت های از پیش تعیین شده، که باید تحقق کامل قابلیت های فرد و کسب توانایی برای استفاده از آن مهارت ها برای منفعت جمعی باشد. او می گوید:«آماده کردن کودک برای زندگی آینده یعنی او را مسئول خود کردن و طوری تعلیمش دادن که بتواند آماده استفاده کامل از تمام قابلیت هایش باشد. » ( ۱۸۹۷و ص. ۶ ) [۳] علاوه بر کمک به دانش آموزان برای تحقق کامل قابلیت هایشان، دیویی اذعان می کند که مدارس و آموزش در ایجاد اصلاح و تغییر اجتماعی موثرند. او می گوید:
آموزش یک روش قانونمند کردن فرایند شریک شدن در آگاهی اجتماعی است و تطبیق فعالیت های فردی بر مبنای این آگاهی اجتماعی تنها راه بازسازی اجتماعی است ( ۱۸۹۷و ص. ۱۶ ) .
علاوه بر ایده هایش در مورد اینکه آموزش چیست و چه تاثیراتی باید بر جامعه داشته باشد، دیوی عقاید دقیقی هم در مورد نحوه پیاده سازی آموزش در کلاس درس داشت. در کتاب کودک و برنامه درسی ( ۱۹۰۲ ) ، دیویی دو طریقه فکری اصلی و متعارض در مورد آموزش را به بحث می گذارد. طریقه اول بر مبنای برنامه درسی است و تمرکزش تقریبا به طور کامل روی موضوع درسی است که قرار است آموزش داده شود. دیویی معتقد است که ایراد اساسی این روش عدم فعالیت دانش آموزان است. در این چهارچوب بخصوص، «کودک صرفا یک موجود ناپخته است که باید پخته شود، او یک موجود سطحی است که باید عمق پیدا کند» ( ۱۹۰۲، ص. ۱۳ ) [۴]. او معتقد است که برای موثر ترین آموزش، مطالب باید طوری ارائه شوند که دانش آموزان بتوانند بین اطلاعات و تجربه های قبلی خودشان ارتباط برقرار کنند و در نتیجه ارتباطشان با . . .

بپرس