جایگاه

/jAygAh/

مترادف جایگاه: جا، قرارگاه، ماوا، محل، مرکز، مسکن، مقر، مکان، منزل، موضع، موقف، موقعیت، درجه، مرتبه، مقام

معنی انگلیسی:
place, centre, station, quarter, dwelling, house, locality, position, seat, situation, stand

لغت نامه دهخدا

جایگاه. ( اِ مرکب ) مکان استقرار. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). مکان. مسکن. خانه. مقام. منزل. هر محلی که در آنجا چیزی ثابت شود. محلی که شامل چیزی باشد. ( ناظم الاطباء ). جایگه. جای. محل. جا. مَقَرّ. حَیَّز. مَوضِع. مَوطِن. مَوقِع. مَعان. مَعدِن. ( از تفلیسی ). مَسَکن. ( ربنجنی ). ضِناه. ( صراح اللغة ). زُلفی. ضِنی ٔ، یقال : هوفی ضنی صدق. ( از منتهی الارب ). مَرکَن :
ابله و فرزانه را فرجام خاک
جایگاه هر دو اندر یک مغاک.
رودکی.
تیزهش تا نیازماید بخت
بچنین جایگاه نگراید.
رودکی.
اخترانند آسمانشان جایگاه
هفت تابنده دوان در دو و دا.
رودکی.
هم آنجایگاه ، خانی بود، کاروانگاهی بزرگ. ( ترجمه تفسیر طبری ).
چوخراد برزین شنید این سخن
بیامد بدانجایگاه کهن.
فردوسی.
بگرد اندرش باغ و میدان و کاخ
برآورده شد جایگاهی فراخ.
فردوسی.
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتراز نام و از جایگاه.
فردوسی.
همیشه خرم و آباد باد ترکستان
که قبله شمنان است و جایگاه بتان.
بهرامی.
بعدهای جایگاه چه چیزند. ( التفهیم ).
چه گفت گفت مرا جایگاه بر فلک است
بمعدنی که همی زیر من رود کیوان.
فرخی.
اندر پناه خویش مرا جایگاه ده
کایزد نگاهدار تو باد و پناه تو.
فرخی.
بجایگاهی کز روزگار آدم باز
بر آن زمین ننشست و نرفت جز کافر.
فرخی.
درین تن سه قوه است :یکی خرد و سخن و جایگاهش سر بمشارکت دل و دیگر خشم.جایگاهش دل و سه دیگر آرزو و جایگاهش جگر. ( تاریخ بیهقی ). فیلسوفان هستند... که نهی کنند از کارهای سخت زشت و جایگاه چون خالی شود خود آن کار بکنند. ( تاریخ بیهقی ). بر سرسرای بباید گذشت... تا آنگاه که بجایگاه وزیر و حاجب بزرگ رسیدندی. ( تاریخ بیهقی ). و حدیث این امام آورده آید سخت مشبع به جایگاه خویش. ( تاریخ بیهقی ).
نه در بهشت خلد شود کافر
کان جایگاه مؤمن میمون است.
ناصرخسرو.
آنجایگاه بهر ترا ساختند جای
ورنه کدام جای که از جای برترند.
ناصرخسرو.
باد را گفت ( سلیمان ) مرا بجایگاهی فرود آر که خوشترو معتدل تر باشد و هواء سبک او را بسیستان فرود آورد. ( تاریخ سیستان ). برخاستند و بکوه دماوند آمدند با فرزندان خویش و آنجا قرار گرفتند و شهرها و جایگاه خوب ساختند. ( قصص الانبیاء ). و علاج کفتکی لب اندر جایگاه خویش یاد کرده آمده است. ( ذخیره خوارزمشاهی ). در جمله علاج این علت علاج بواسیر است چنانکه اندر جایگاهش یاد کرده آید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و در اعمال عراق و بابل چند جایگاه ساختست و همه را بنام خویش بازخوانده. ( فارسنامه ابن البلخی ص 60 ). و عرب جمع شدند بجایگاهی که آنرا ذوقار گویند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 105 ). و آن جایگاه «مهرویان » مردم زبون باشند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 150 ). و از پسران ضحاک هیچ جایگاه ذکر نیافته اند. ( مجمل التواریخ والقصص ). و ابوبکر به عمان... و تهامة و هر جایگاه سپاه فرستاد. ( مجمل التواریخ والقصص ). بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

مقام، مرتبه، خانه، سرا، منزل، مکان، هرنقطه، ومحلی که کسی یاچیزی در آن قراربگیرد، جاگه
( اسم ) ۱- محل مکان . ۲- مقام مرتبه . ۳- سرای منزل خانه .

فرهنگ معین

(اِمر. ) محل ، مکان .

فرهنگ عمید

۱. محل، مکان.
۲. هر نقطه و محلی که کسی یا چیزی در آن قرار بگیرد.
۳. [مجاز] مقام، مرتبه.
۴. خانه، سرا، منزل.
۵. لُژ.
۶. [قدیمی، مجاز] فرصت، مجال: اگر سستی آرید یک تن به جنگ / نمانَد مرا جایگاهِ درنگ (فردوسی: ۲/۴۰۱ ).
۷. [قدیمی، مجاز] عوض، بدل.

فرهنگستان زبان و ادب

{locus} [زیست شناسی] محل ویژۀ ژن بر روی فام تن
{lodge, loge (fr. )} [عمومی] محل ممتاز و خاص در سالن نمایش
{position} [زیست شناسی- علوم گیاهی] موقعیت یک آرایه نسبت به آرایه ای دیگر در رتبۀ بالاتر

واژه نامه بختیاریکا

بنشین؛ پا گَه؛ آستُو؛ جاگَه؛ دَر آستُو

جدول کلمات

کاد

مترادف ها

house (اسم)
خانقاه، منزل، مسکن، جا، برج، نشیمن، خانه، سرای، اهل خانه، جایگاه، اهل بیت، محل سکنی، منزلگاه

seat (اسم)
مقر، جا، کفل، نیمکت، مرکز، مستقر، مسند، نشیمن، مدار، صندلی، محل اقامت، سرین، جایگاه، نشیمن گاه

place (اسم)
جا، فضا، میدان، موقعیت، صندلی، مکان، وهله، جایگاه، محل

position (اسم)
وضع، موقعیت، مسند، مقام، وضعیت، مرتبه، مکان، شغل، جایگاه، محل، موضع، نهش

station (اسم)
وقفه، جا، وضع، موقعیت، مرکز، مقام، رتبه، مرحله، پاتوغ، جایگاه، ایستگاه، موقعیت اجتماعی، در حال سکون، ایستگاه اتوبوس و غیره، توقفگاه نظامیان و امثال ان

فارسی به عربی

محطة , مقعد , منزل , موقع

پیشنهاد کاربران

حال جا
جایگاه:
۱ - جای که برای کار و فعالیت خاصی ساخته شده است
۲ - موقعیّت اجتماعی
۳ - موقع
۴ - جا و محل
جایگاه یعنی فردای قیامت
niche
جایگاه،
مقام،
موقعیت خوب
جایگاه: [اصطلاح دامپروری] هرنوع محل نگهداری دام، اعم ازمسقف یاغیرمسقف، جایگاه نامیده می شود.
جا، قرارگاه، ماوا، محل، مرکز، مسکن، مقر، مکان، منزل، موضع، موقف، موقعیت، درجه، مرتبه، مقام.

بپرس