جریان های شبه مذهبی در ایران پس از صفویه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جریان های شبه مذهبی در ایران پس از صفویه، دارای رونق زیادی شده بود. این جریان ها که با درجات متفاوتی از تفکر شیعه زاویه دارند به خوبی مورد استفاده استعمارگران و علیه منافع ملی و مذهبی کشور ما قرار گرفته اند.
از زمان حاکمیت صفویه که تفکر شیعه پس از قرن ها از حاشیه به هسته قدرت سیاسی راه یافته بود، چندین جریان شبه مذهبی از دل این تفکر سربرآورده و به نوعی مدعی حکومت و قدرت شدند. تامل در این جریان ها به خوبی نشان می دهد که چگونه با یکدیگر در ارتباط بوده و یکی جای خود را به دیگری سپرده است. این جریان ها که با درجات متفاوتی از تفکر شیعه زاویه دارند به خوبی مورد استفاده استعمارگران و علیه منافع ملی و مذهبی کشور ما قرار گرفته اند. نخستین این جریان ها، جریان اخباری گری است. مذهب اخباری تقریباً در قرن ششم ق تاسیس یافته بود و به وسیله شیخ محمدامین استرآبادی (متوفی۱۰۳۳ق) توسعه یافت. (از دل این مکتب، حکیمان برجسته ای همچون ملا محسن فیض کاشانی و قاضی سعید قمی نیز درآمده اند.) نکته مهم این است که اوج رونق این مکتب مصادف با دوره فترت میان صفوی و حکومت قاجار یعنی زمانی بود که علما از مداخله در امور دولت شیعه بر کنار شده بودند.
دغدغه مهم اخباری
دغدغه مهم مکتب اخباری متوجه آن بود که وظیفه مجتهد را انکار و نقش علما را چه از لحاظ عقیدتی چه از جهت عملی محدود کند. اخبارییون اجتهاد در تشیع از زمان کلینی (متوفی ۳۲۹) را بدعت شمرده و مجتهدان را متهم کرده بودند که مشارب عقلانی سنت از نوع حنفی را پذیرفته اند. در مشرب اخبارییون، نقل بر عقل کاملاً رجحان یافته و اعتماد زیادی که نسبت به سنت رسول و ائمه (علیهم السّلام) می شد، موجب شده بود تا علما تنها تبدیل به روایت گر حدیث شوند. آنها بر این باور بودند که نباید موءمنان را به مجتهدان و مقلدان تقسیم کرد، بلکه باید همه آنها را مقلد ائمه دانست.
← مبارزه با اخباری
در آستانه ورود به عصر قاجار، از دل جریان اخباری یا حداقل در تناسب و ارتباط با آن جریانی دیگر توسط شخصی به نام احسایی به راه افتاد که بعدها نام فرقه یا مکتب شیخیه(هانری کربن درباره عنوان مکتب شیخیه می نویسد:نام های «شیخی» و «مکتب شیخی» از سوی خود مکتب انتخاب نشده است؛ این نام ها را «دیگران» برای مشخص کردن مریدان احسایی، به آنان داده اند. احسایی هرگز سر آن نداشت تا مکتبی را بنیاد نهد. او سعی داشت تا با وفاداری کامل به تعلیمات حکمی امامان شیعی اثنی عشری خود را از «دیگران» ممتاز نماید. احسایی این تعلیمات را با تاملات شخصی خود که حاصل عمر او بود، تعمیق بخشیده بود. ضامن صحت این تعلیمات در نظر او، تجربه درونی همراه با گفتگوهای شهودی با امامان بود که شیخ احمد آنان را تنها استادان خود می دانست. این اعتقاد کامل به امامت با کج فهمی پایداری مواجه شد که داستان آن چندان آموزنده نیست. جای آن دارد که بگوییم این اعتقاد به امامت، به اصلاحی در الهیات ناظر است که با جنبش های «اصلاحی» دنیای اسلام نسبتی ندارد.) به خود گرفت. (هانری کربن در خصوص ارتباط شیخیه و اخبارییون می نویسد: این موضع میانی بدون شک، بیش تر به موضع اخباری ها نزدیک است.) .
← زندگی احسایی
...

پیشنهاد کاربران

بپرس