جله

لغت نامه دهخدا

جله. [ ج َل ْه ْ ]( ع مص ) دور کردن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): جله الحصی عن المکان ؛ دور کرد سنگریزه ها را از جای. ( منتهی الارب ). || بازداشتن کسی را از کار دشوار. || بلند کردن دستار را از پیشانی. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ظاهر کردن. ( منتهی الارب ). کشف کردن. ( از اقرب الموارد ).

جله. [ ج َ ل َه ْ ] ( ع مص ) برهنه شدن پیش سر از موی. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به جَلْهَة شود.

جله. [ ج ُل ْ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) گروهه ریسمان را گویند و معرب آن جلاهق باشد. ( برهان ). || گیاهی بود سرپهن که از جاهای نمناک و دیوارهای حمام و زیرهای خم آب و شراب و امثال آن روید. ( برهان ). جله چون سماروغ بود. ( حاشیه برهان چ معین از لغت فرس 445 ). یک نوع قارچی است که در جاهای مرطوب روید. ( ناظم الاطباء ). || بمعنی درخت خرما هم آمده است. ( برهان ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- ظرف مایعات مانند خم و خمچه و کدوی شراب . ۲- کدوی بزرگ از تمر و خرما.
جمع جلیل یا بزرگان و اشخاص با اهمیت یا کلانسال از شتر یا ناقه شش ساله که هنوز بسال نهم نه در آمده یا شتر نر شش ساله یا گویند : بعیر جل و ناقه جله

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع . جلة ] (اِ. ) ۱ - ظرف مایعات مانند خم ، کدوی شراب . ۲ - کدوی بزرگ از تمر و خرما.
(جُلِّ ) (اِ. ) گره ، گره ریسمان .

گویش مازنی

/jelle/ به این زودی

پیشنهاد کاربران

نوعی علف هرز بدون برگ دور گیاه پیچیده میشود.
جله در لُری به معنای بسته و دسته است.
جله ش کو: دسته اش کن
ظروف مایعات گویند همچو خم و خمچه وکدوی شراب وامثال آن ظرفی میماند مانند سبدخرما ودرداخل آن بابرگ خرما نیز میبافتند و خرما در آن جا میدادنند
جله در زبان آذری دام و تله ای است که برای شکار پرندگان به کار می رود که از تخته و موی دم اسب ساخته شده
جله به معنای تله و دام است ( برهان قاطع )
جله قورموش به کسی گویند که برای دیگران تله و دام پهن میکند و بعبارتی به معنای فرد حیله گر و حقه باز میباشد ( فرهنگ معین )
به فتحه اول و تشدید و کسره لام، به معنی عنبرنسا و یا همان مدفوع الاغ است. در استان فارس هنوز استعمال می شود.
در زبان لری بختیاری به معنی
جوان
Jaleh

بپرس