جلوس

/jolus/

مترادف جلوس: قعود، نشست، نشستن

برابر پارسی: برتخت نشستن

معنی انگلیسی:
accession, accession (to the throne)

لغت نامه دهخدا

جلوس. [ ج ُ ] ( ع مص ) نشستن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).و این اعم است از قعود. گاهی هر دو بمعنی کون و حصول استعمال شوند و در این صورت یک معنی بیش ندارند.
- جلوس کردن ؛ بتخت پادشاهی نشستن و بر وساده حکمرانی قرار گرفتن. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اِ ) ج ِ جالس. ( ازاقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) نشستن . ۲- نشستن پادشاه بر تخت سلطنت . ۳- ( اسم ) نشست .

فرهنگ معین

(جُ ) [ ع . ] (مص ل . ) نشستن .

فرهنگ عمید

۱. نشستن.
۲. [مجاز] نشستن بر تخت سلطنت.

جدول کلمات

نشستن

مترادف ها

accession (اسم)
نزدیکی، ورود، جلوس، تابع وصول، دخول، پیشرفت، نیل، شیوع، تملک نماء، نمایات، احقاق حقوق، شرکت در مالکیت، افزایش، شیء اضافه یا الحاق شده

فارسی به عربی

موافقة

پیشنهاد کاربران

( بر روی کار آمدن••• ) بر روی کار آمدن. [ ب َ ی ِ م َ دَ ] ( مص مرکب ) بروی کار آمدن. روی کار آمدن. ظاهر و نمودار شدن. ( آنندراج ) . درخشیدن. مصدر کار مهمی شدن.
با احترام و اکرام در جایگاه خود نشستن در یک جلسه

بپرس