جنود

/jonud/

لغت نامه دهخدا

جنود. [ ج ُ ] ( ع اِ ) ج ِ جُنْد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( دهار ). در مثل است : اِن ﷲِ جنوداً منها العسل ؛ خدای را یاریگران یا سپاههاست ، از آن جمله است انگبین. این سخن را معاویه گفت هنگامی که به وی خبر دادند که اشتر با عسل زهرآگین مسموم شده است. ( منتهی الارب ). و در حدیث است : الارواح جنود مجندة؛ ای مجموعة. ( اقرب الموارد ) :
میر موسی کف ، شمشیر چو ثعبان دارد
دست فرعون و جنودش کند از ما کوتاه.
منوچهری.
خاک مصر طرب انگیز نه بینی که همان
خاک مصراست ولی بر سر فرعون و جنود.
سعدی.
|| جنود کبریا؛ کنایه از ملایک. ( مجموعه مترادفات )( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

لشکرها، سپاهها، جمع جند
( اسم ) جمع جند لشکرها سپاهها.

فرهنگ معین

(جُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ جند، لشکرها، سپاه ها.

فرهنگ عمید

لشکرها، سپاه ها.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی جُنُودِ: لشکریان - سپاهیان
ریشه کلمه:
جند (۲۹ بار)

دانشنامه عمومی

جنود ( به لاتین: Cunud ) یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان شکی واقع شده است. جنود ۹۶۰ نفر جمعیت دارد.
عکس جنودعکس جنود
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

سربازان
لشکریان، سپاه
جمع جُند، لشکریان، سپاهیان، سربازان.
جندی. [ ج ُ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به جُند؛ فردی از لشکر یا همان لشکری، سپاهی، سرباز.
لشکریان

بپرس