جوف

/jowfe/

مترادف جوف: پیوست، تلو، داخل، درون، ضمیمه، لا

معنی انگلیسی:
within, cavity, hollow, interior

لغت نامه دهخدا

جوف. [ ج َ ] ( ع اِ ) زمین پست و هموار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شکم و درون هر چیزی. ( منتهی الارب ). جوف از انسان شکم او و از خانه ، اندرون آن :
نه طفل زبان بسته بودی ز لاف
همی روزی آمد به جوفت ز ناف.
سعدی.
ماجعل اﷲ لرجل من قلبین فی جوفه. ( قرآن 4/33 ). || خیمه عمال بلغت اهل غور. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ). ج ، اجواف. ( منتهی الارب ). || جوف آخر شب ؛ ثلث آخر آن و آن بخش پنجم از شش بخش شب. || ( مص ) زدن جوف چیزی را. || تا جوف چیزی رسیدن : جافته الجراحة؛ تا جوف وی رسید. || درگذرانیدن به اندرون چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). جفته بالطعنة جوفاً؛ درگذرانیدم طعنه به اندرون وی. ( اقرب الموارد ). ( اصطلاح پزشکی ) در اصطلاح پزشکان بر دو چیز اطلاق شود، یکی را جوف اعلی نامند و آن جامع آلات تنفس و بعبارةاخری سینه باشد. دومی را جوف اسفل خوانند و آن جامع آلات غذاء است.و بین این دو جوف پرده ای مورب واقع شده که اعضاء و آلات تنفس و مخصوصاً قلب را از زیان بخارها و دودهائی که لازم و ملزوم پخته شدن غذا است حفظ میکند، کذا فی بحرالجواهر. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح ادب ) حروف جوف واو و یاء و الف است و آن سه حرف را اَحْرُف ضعیفه و احرف هوائیه نیز گویند. ( کشاف ).

جوف. [ ج َ وَ ] ( ع ص ) فراخ. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) فراخی. سعه. وسعت. || ( مص ) درون کاواک ( خالی و بی مغز ) شدن. وفعل آن از سمع است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

جوف. ( ع ص ، اِ ) ج ِ جوفاء، بمعنی دلو فراخ. ( منتهی الارب ). رجوع به جوفاء شود.

فرهنگ فارسی

شکم، اندرون چیزی، داخل چیزی، اجواف جمع
۱-( مصدر ) فراخ شدن درون کاواک شدن . ۲- ( اسم ) هر چیز که در میان چیزی دیگر باشد: اندرون . ۴- شکم . جمع : اجواف .
جمع جوفائ بمعنی دلو فراخ

فرهنگ معین

(جُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) فراخ شدن . ۲ - (اِ. ) شکم و داخل هر چیزی .۳ - زمین فراخ و وسیع .

فرهنگ عمید

۱. اندرون چیزی، داخل چیزی.
۲. [قدیمی] شکم.

فرهنگستان زبان و ادب

{bore} [موسیقی] سطح مقطع ستون هوای تشکیل شده در لولۀ یک ساز بادی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَرْسَاهَا: ریشه دارش کرد - استوارش کرد (و الجبال أرساها - یعنی کوهها را بر زمین استوار کرد تا زمین نوسان و اضطراب نکند ، و بتواند آبها و معدنها را در جوف خود ذخیره کند ، همچنان که سایر آیات قرآنی از این جریان خبر داده )
معنی مُسَحَّرِینَ: جادو شده ها -دارای شکمها - دارای ریه ها (قالوا انما انت من المسحرین یعنی تو از کسانی هستی که نه یک بار و دو بار ، بلکه پی در پی جادو میشوند و تو را آن قدر جادو کردهاند که دیگر عقلی برایت نمانده . بعضی از علما گفتهاند : کلمه سحر به معنای بالای شکم است...
تکرار در قرآن: ۱(بار)
اندرون. خدا برای کسی در اندرون وی دو قلب قرار نداده است. آیه ماقبل در اطاعت خدا و عدم مشرکین و ذیل آیه درباره ظهار و پسر خوانده هاست. آیه شریفه کنایه از آنست که جمع دو منافی ممکن نیست و قلب به دو چیز متناقض نمی‏تواند معتقد باشد نگر آنکه دو قلب باشد ولی خدا در اندرون کسی دو قلب نگذاشته است . گویند: آن در مقام تعلیل بذیل آیه است یعنی یک زن هم مادر و هم زن انسان نمی‏شود چنانکه معنی ظهار است و یک فرزند پسر دو شخص نمی‏شود چنانکه در پسر خوانده است. بعید نیست که تعلیل آیه قبل باشد یعنی نیست که تعلیل آیه قبل باشد یعنی طاعت خدا و کفّار قابل جمع نیست مگر آنکه شخص دو قلب داشته باشد وخدا در جوف کسی دو قلب قرار نداده است (از المیزان).

جدول کلمات

شکم, اندرون چیزی

پیشنهاد کاربران

شکم
جوف ، منطقه ای اداری ( استان ) و شهری در عربستان سعودی . در عربستان سعودی چندین موضع به نام جوف وجود دارد که عبارت اند از: جوف آل عمرو، معروف به دُومَه الجَنْدَل ، که این مقاله به آن اختصاص دارد؛ جوف مراد، منسوب به قبیله قحطانیه ، واقع در جنوب نَجران ؛ الجوف ، واقع در سرزمین بنی سعد، در اقلیم اَحساء در مغرب شهر جُبَیل *؛ و الجوف ، واقع در سرزمین قَحطان ، در نزدیکی وادی طَریب در ارتفاعات وادی تثلیث ( جاسر، ج 1، ص 359؛ نیز رجوع کنید به یاقوت حموی ، ذیل «دومهالجندل » ) .
...
[مشاهده متن کامل]

1 ) منطقه اداری جوف ، به مرکزیت شهر سَکاکه ، در شمال غربی عربستان سعودی واقع است و دارای دو محافظه ( شهرستان ) به نامهای قُرَیات و دومه الجندل است .
جوف وادی تقریباً مدوری است به طول حدود چهار کیلومتر و عرض حدود یک کیلومتر با جهت شمال غربی ـ جنوب شرقی ، که میان کوههای کم ارتفاع جال الجوف ( به ارتفاع پانصد متر ) محدود شده است . کوه جال الجوف از یک سو با شیب تندی به وادی جوف ، و از سوی دیگر به تپه ماسه های دَهْنا می رسد ( وهبه ، ص 67؛ والین ، ص 43 ) .
جوف ، به سبب واقع شدن میان سوریه و مرکز شبه جزیره عربستان و قرار گرفتن بین جبل شَمَّر و جبل دَروز ( با 480 کیلومتر فاصله از هریک از آنها ) ، از موقعیت بسیار مهمی برخوردار است ( رجوع کنید به وهبه ، ص 67 ) .
خرمای آن معروف و صنایع چوبی و پارچه های پشمی و به ویژه عبای آنجا مشهور است ( کحّاله ، ص 216 ) .
در 1378 ش / 1999، جمعیت آن 408 ، 332 تن بوده است که از این تعداد 194 ، 56 تن مهاجر بوده اند ( المملکه العربیه السعودیه. وزاره التخطیط ، ش 35، ص 501 ) .
2 ) شهر جوف یا دومه الجندل ، در حدود پنجاه کیلومتری جنوب غربی شهر سکاکه و در حدود صد کیلومتری مرز اردن واقع است . بیشترین دمای آن ْ45 در مرداد/ اوت ، کمترین آن ْ1ر5 در دی / ژانویه و میانگین بارش سالانه آن 42 میلیمتر است ( همان ، ش 35، ص 30ـ31، 36 ) . این شهر از طریق سکاکه ـ عَرعَر ـ حَفْرَالباطِن ـ مَجْمَعِه به ریاض *در جنوب شرقی مرتبط می شود.
جوف آثار تاریخی متعددی دارد که از قدیم ترین آنها اَعْمِده الرَجاجیل ( ستونهای رجاجیل ) است . این بنا به شکل دایره ای بزرگ ، با شعاع چهارصد متر، در ده کیلومتری جنوب شهر سکاکه قرار دارد و دارای پنجاه ستون سنگی است که هر یک از آنها سه متر ارتفاع دارد. گویا این مجموعه برای مراسم مذهبی خاصی بنا شده بوده است ( خوند، ذیل مادّه ) .
قلعه طَویر، واقع در شهر طویر، نیز یکی از قدیم ترین آثار آنجاست . بر روی دیواره های بیرونی قلعه ، تصاویری از قوم ثمود، آشوریان و عبرانیان حک شده است ( همانجا ) .
از دیگر آثار تاریخی شهر جوف است : قلعه مارِد، که تاریخ دو هزار ساله دارد و در کتیبه های آشوریان از آن بسیار یاد شده است . این قلعه حصاری بلند داشته که اکنون ، به سبب ویرانی ، مقداری از ارتفاع آن کاسته شده است . قلعه مارد با سنگهای مربع شکل به شیوه معماری منطقه شام بنا شده است ( همانجا ) . در محله الدِرْعِ جوف ، بنای سنگی قدیمی وجود داشته که عمربن خطّاب در سال 17، هنگامی که عازم بیت المقدّس بوده ، آن را تبدیل به مسجد کرده است . امروزه این مسجد در جوار باب البرج ، یکی از دروازه های قدیمی شهر، قرار دارد. در سده سیزدهم این مسجد تنها مسجد شهر بوده که مناره داشته است . مسجد آخرین بار در زمان ملک عبدالعزیزبن سعود ( حک: 1305ـ 1332 ش / 1926ـ1953 ) مرمت شده است ( والین ، ص 46؛ خوند، همانجا ) .
پیشینه . جوف در لغت به معنای زمین پست است ( جاسر، ج 1، ص 360 ) . بلاذری ( ص 84 ) بنای شهر را به اُکَیدِربن عبدالملک نسبت داده است . به نوشته یاقوت حموی ( ذیل «دومه الجندل » ) ، به نقل از کلبی ، زمانی که اولاد اسماعیل علیه السلام در تِهامه *فزونی یافتند، دوماء ( فرزند اسماعیل ) از تهامه بیرون رفت و در این مکان قلعه ای بنا نمود و آنجا را دوماء نامید و چون این قلعه از جندل ( سنگ رودخانه ای ) ساخته شده بود، آنجا را دومه الجندل نامیدند.
جوف آل عمرو یا دومه الجندل منسوب به قوم بنی عمرو از قبیله طَی است ، که حدود قرن چهارم در آنجا ساکن شدند. از جوف به نام نقره الجوف یاد شده است و جوف آل عمرو و جوف نیز به آن گفته اند ( جاسر، ج 1، ص 359ـ360 ) .
نام دومه الجندل در کتیبه هایی در باره فتوحات آشوریان نیز بسیار آمده که دالّ بر قدمت این شهر است ( رجوع کنید به خوند، همانجا ) . در دوره بابلیها، واحه جوف از منزلگاههای بسیار آباد برای کاروانها بوده است ( بلاشر، ج 1، ص 42 ) . قوم ثمود*، در حِجْر*، واقع در جنوب دومه الجندل ، به هلاکت رسیدند ( قلقشندی ، 1405، ص 27 ) . پیش از اسلام ، که قوم بنی کلب در حجر ساکن بودند، بازار جوف از بازارهای معروف عرب به شمار می رفت . این بازار هر سال در اول ربیع الاول آغاز به کار می کرد ( همو، 1383، ج 1، ص 410ـ 411 ) و روش خرید و فروش در این بازار، روش «بیع الحِصاه» بود ( مهران ، ص 490 ) که در اسلام از آن نهی و این نوع معامله باطل اعلام شد ( رجوع کنید به بیع *، بخش اقسام بیع ) .
هُذیل بن مُدرکه ، بت وَدّ را برای قبیله کلب در وادی دومهالجندل انتخاب کرد ( آلوسی ، ج 2، ص 201، 213 ) . این بت ، که از مشهورترین بتهای عرب بود تا ظهور اسلام وجود داشت تا اینکه خالدبن ولید، هنگام عزیمت به غزوه تبوک ، آن را درهم شکست ( برّو، ص 295ـ296 ) .
غزوه دومه الجندل در ربیع الاول سال پنجم در این مکان روی داد ( طبری ، ج 2، ص 564؛ ابن کثیر، ج 4، ص 92؛ رجوع کنید به دومه الجندل *، غزوه ) .
پیامبر اکرم در شعبان سال ششم عبدالرحمان بن عوف را روانه جوف نمود تا اهالی آنجا را به اسلام دعوت کند. عبدالرحمان سه روز اهالی آنجا را به اسلام دعوت کرد و به دستور پیامبر اکرم با تُماضِر، دختر حاکم آنجا، اصبغ بن عمروبن ثعلبه ، ازدواج نمود ( واقدی ، ج 1، ص 560ـ561 ) .
پیامبر اکرم در رجب سال نهم ، خالدبن ولید را از تبوک با 420 سوار روانه جنگ با اکیدربن عبدالملک در جوف نمود. در این جنگ حسان ، . . .

بپرس